بسم الله الرحمن الرّحیم

شام میلاد امام حسن مجتبی (ع) کریم اهل بیت میباشد که ان شا الله دوستان تا این لحظه جوایزشان را گرفته اند و تقاضاهایشان را داشته اند باز هم به جهت انتسابی که امشب به کریم اهل بیت (علیهم السلام ) پیدا میکند از جانب آنان که  فاعلیّت تام هستند و هیچ محدودیّتی در خواستن از جانب ما که قابل هستیم نیست لذا بیشتر بخواهیم و فرج امام زمانمان را بخواهیم و از کسانی باشیم که مورد رضایت اماممان باشد و گناهان ما که مانع کمالات ما و رسیدن به حضور انور امام زمانمان هست , بخشیده بشود و  خداوند  به جمهوری اسلامی به عنوان بستر ساز ظهور, قدرت وشوکت و عظمت بیشتر عطا بکند و مقام معظّم رهبری را طول عمر باعزّت و عظمت بیشتری عنایت بفرماید و دشمنان ما را نابود بکند. این ها همه دعاهایی هست که میتوانیم از کریم اهل بیت بخواهیم باور کنید که آنها در اجابت این دعاها قادرند و از جانب خداوند سبحان اذن دارند واگر باور کردیم که برایشان امکان پذیر است که خواسته ی ما را بر آورد کنند  آن موقع برای ما اینقدر حاجت خواستن تعجب آور نخواهد بود و این همه دعا در قبال قرب و اذن آنها پیش خدای سبحان چیزی حساب نمیشود و همه ی هستی خاضع در برابر آن ها هستندو این ها که دیگه جزئی از هستی میشوند لذا با یقین(اُدعُوا اللهَ وَ اَنتُم موقِنونَ بِالاِجابَة[1])یقین بخواهیم ولی این که چه زمانی و چگونه مستجاب میشود ما وظیفه به این ها نداریم بلکه وظیفه ی ما در این است که باور و یقین داریم که آنها اجابت میکنندو ما هم طلب میکنیم .

بحثی که در محضرش بودیم (البته قبلش سالگرد پدر دوست پدر بزرگوارمان جناب آقای میریان عزیز است که ان شا الله خداوند همه ی اموات شیعیان را زیر سایه ی اهل بیت مهمان حضرت امیر (ع) و فاطمه ی زهرا( س) بکند به خصوص این سید نورانی و فاضل و با تقوا را خداوند به بهترین هدایایی که به اولیائش میدهد مهمان بگرداند و  بقیّه ی اموات شیعیان ان شاالله مهمان سفره ی کریم اهلب بیت(علیهم السلام ) ان شالله باشند  و ان شا الله ما هم رابطه ی خود را با آنها محکمتر کنیم و شفاعت آنها را برای خودمان قرار بدیم , یک حمد برای همه ی آنها قرائت بکنیم .

یاد خیلی ها می افتیم که ان شالله مشمول این رحمت باشند به خصوص بانی محترم این مدرسه حضرت آیت الله ممدوحی که حق عظیمی بر گردن همه ی ما به خصوص بنده ی حقیر دارند که ان شا الله قرین رحمت الهی و و مهمان سفره ی کریم اهل بیت باشند ان شا الله .

بحث حدیث عنوان بصری را در خدمت دوستان بودیم که مدتی فاصله اتفاق افتاد و این وسط موضوعات دیگری مطرح شد که ان شا الله سعی میکنیم که با دو سه جلسه بحث را تمام میکنیم که این حدیث چون طول کشیده است  خسته کننده نباشد.

عنوان بصری که با زحمت خدمت امام صادق(ع) رسید ایشان سه رکن را گفتند برای عبودیت که (لَيسَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ ، إنَّما هُوَ نورٌ يَقَعُ في قَلبِ مَن يُريدُ اللّه ُ تَبارَكَ و تَعالى أن يَهدِيَهُ ، فإن أرَدتَ العِلمَ فَاطلُب أوَّلاً في نَفسِكَ حَقيقَةَ العُبودِيَّة[2]ِ) بعد سوال کرد که حقیقت عبودیت چیست فرمودند که حقیقت عبودیّت سه رکن دارد  که اوّلی اش این بود که عبد خودش را در  آنچه که خداوند به او داده است مالک نبیند بلکه خدا را مالک ببیند و حدیث این بود که  (لإمامُ الصّادقُ عليه السلام ـ لَمّا سُئلَ عَن حَقيقَةِ العُبوديَّةِ ـ : ثَلاثةُ أشياءَ : أن لا يَرَى العَبدُ لِنَفسِهِ فيما خَوَّلَهُ اللّه ُ إلَيهِ مُلكا؛ لِأنَّ العَبيدَ لا يَكونُ لَهُم مُلكٌ، يَرَونَ المالَ مالَ اللّه ِ يَضَعونَهُ حَيثُ أمَرَهُمُ اللّه ُ تَعالى بهِ، و لا يُدَبِّرَ العَبدُ لِنفسِهِ تَدبيرا، و جُملَةُ اشتِغالِهِ فيما أمَرَهُ اللّه ُ تَعالى بهِ وَ نَهاهُ عَنهُ ···[3] )

ترجمه:

امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ به پرسش از حقيقت بندگى ـ فرمود : حقيقت بندگى سه چيز است: اين كه بنده در آنچه خداوند به او عطا فرموده است براى خود مالكيتى در نظر نگيرد ؛ زيرا بندگان [واقعى خدا ]مالك چيزى نيستند، مال را متعلّق به خدا مى دانند و آن را هر جا كه خداوند عزّ و جلّ فرمان داده است به مصرف مى رسانند . [دوم ]بنده براى خود تدبير و چاره انديشى نكند ، و [سوم] تمام اشتغالش به چيزهايى باشد كه خداوند عزّ و جلّ او را به انجام آنها فرمان داده يا از آنها باز داشته است

حالا که مالکیّت ندارد تدبیر که فرع مالکیّت است پس نخواهد بود  و اگر مالکیّت ندارم بنابر این  تدبیر هم معنا ندارد که بخواهم درمورد اموالم و خودم  نقشه بکشم بلکه تدبیر اموالم و نفسم و آنچه که دارم را به خداوند سبحان واگذار کنم .

سوّمین رکنش این بود(جُملَةُ اشتِغالِهِ فيما أمَرَهُ اللّه ُ تَعالى بهِ وَ نَهاهُ عَنهُ [4]  ) که وجودش بشه تابع امر ونهی و چیز دیگری و جای خالی ای در وجودش پیدا نشود و لحظات وجودش به امرخدا باشد و دنبال این باشد که خدا گفته که در این لحظه چه بکن و چه نکن حالا نتایج این سه رکن عبودیّت را بیان میکند ما یک خلاصه ای گفتیم که مطالب را یاد آوری کنیم

(إِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَی مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَی مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَی الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَةِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ[5])

ترجمه :

(آنگاه که عبد در آنچه که خدا به او واگذار کرده احساس مالکیتی نداشته باشد، انفاق در آنچه که خدا امر کرده است برای او آسان خواهد شد و چون عبد تدبیر خود را بر مدبر خود واگذار کند، سختی های دنیا بر او آسان می شود و چون عبد مشغولیت و اهتمامش منحصر در امر و نهی خداوند باشد دیگر مجال و فرصتی برای خود نمایی و مباهات به مردم نخواهد یافت. پس اگر خداوند به کسی این سه چیز را عطا کند امر دنیا و ابلیس و مردم برایش سهل و آسان می شود.)

 اگر نسبت به آن دارایی ها و اموال و نعمت های خدا مالکیّت برای خودت ندیدی اثرش این است که  آنجایی که خداوند در انفاق امر کرده است برایت راحت است و این تشکیکی است و مراتب دارد و به مقداری که این راحت تر میشود معلوم میشود که این باور در او شدیدتر شده است و به مقداری که سخت تر میشود  معلوم میشود که این باور در او شکل نگرفته است پس گاهی برای انسان ابتدا باور شکل میگیرد و اثرش این است که (هان علیه الانفاق) [6]یا انفاق میکند ولی به سختی و راحت نیست تا آن عبودیّت در او کم کم ایجاد بشود پس با عمل آن مبنا را ایجاد میکند و با مبنا آن امر را و صبر نمیکند که یک جایی بشود که به بالاترین مرتبه ی عبودیّت برسد که مالکیّت نبیند و بعد انفاق بکند بلکه اوّلین مرتبه این است که وقتی دید که از جهت امر الهی آماده ی اطاعت است اطاعت میکند و وقتی اطاعت کرد برای مرتبه ی بعد تسهیل میشود و اگر سختش هست عیب ندارد با سختی میدهد و با آن مقدار سختی ای  که داد خداوند به او کمک میکند تا این برایش راحت تر بشودو این باور شدیدتر بشود پس این نگاه اول که خیلی جا دارد و تمام مراتب انفاق را شامل میشود که  از آنجایی که انسان  مال را مال خودش و ملک خودش میبیند و انفاق میکند و میگه امر خداست و اطاعت میکنم ولی مال من است , تا آنجایی که (یرون المال مال الله[7] ) که اصلا مال را مال خدا میبیند و برای خودش مالکیّتی نمیبیند تمام این ها با مراتبی که بین این ها هست همه ی اینها به صورت تشکیکی ایجاد میشود و مرتبه به مرتبه و ذره به ذره ایجاد میشود و این طور نیست که یک دفعه ایجاد بشود  و چون دومیش این بود که این شخص (و لا يُدَبِّرَ العَبدُ لِنفسِهِ تَدبيرا[8]) با توجه به اینکه نگاهش این است که مال , مال خودش نیست و چیزی از خودش نیست بنابر این نه برای  خودش و نه برای  اموالش  تدبیر نمیکند چون آدم که در ملک دیگری نمیتواند تصرّف بیجا بکند و تصرّف ملک است و وقتی ملکی نبود پس تصرّفی نیست (اذا فوّض العبد تدبیر نفسه علی مدبّره [9]) اگر واگذر کرد علامتش این است که (هان علیه مصائب الدنیا[10]) تمام سختی های دنیا برایش راحت میشود بلکه مصائب دنیا که میگویند فقط سختی ها نیست یعنی هر چه که از دنیا به او اصابت میکند لذا فَرَحش و سختی اش برای این (هان) که در آیه ی قرآن فرمود : (كَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ[11]) همه چیز برایش ساده میشود .

مصائب دو استعمال دارد هم به معنای اتّفاقات است و هم به معنای اتّفاق بد به کار رفته است که چه بگوییم  که (هان علیه مصائب الدنیا[12]) که یعنی اتفاقات بد و چه بگوییم که همه ی اتّفاقات برایش ساده میشود حتی اتّفاقات خوب که  برای دیگران خیلی هیجان انگیز است , برای او ساده است!! (لا يُبالي عَلى ما أصبَحَ مِنَ الدُّنيا : عَلى عُسرٍ أم عَلى يُسرٍ .[13]) که خوبی و بدی زیر پایش عبور میکند و چون این شخص تدبیر نفسش را به خداوند واگدار کرده است همه ی انها میداند که از جانب اوست و مالک است و مالک که خداوند است  دارد تصرّف در مالش میکند اینجا من چه حقّی دارم که اعتراض و ناراحتی بکنم!! لکن این مسئله  تشکیکی است و مراتب دارد یعنی از اوّل آن اخرین مرتبه ایجاد نمیشود که آدم بگوید که اگرنشد پس من بدم نه گاهی آدم ناراحت هم میشود ولی میگوید که چون خدا خواسته عیب ندارد و تا به جایی میرسد که اصلاً هیچ ناراحتی دراو نیست و میداند که خدا بهترین تصرّف را میکند او از پدر رحیم رحیمتر و رئوف تر است و هر تصرفی میکند بهترین تصرّف است لذاست که  شاعر فرمود :عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد     وین عجب من عاشق این هر دو ضد

در این صورت  است که قهر و لطف خدا برایش یکسان میشود نه اینکه بگوید خدایا مریضی و قهرت را بده برایم! نه بلکه چون یکسان میشود  تصرّف او در ملکش است نا مفهوم 48/ 15 و برای این میداند که تصرف خدا برای این ملک بهترین اثر و تصرّف است حال  چه به داروی تلخ باشد و یا  چه به شربت گوارا هر دوبرای این میشود گوارا نه این که تلخی و گوارایی را نمیفهمد بلکه میفهمد امّا میداند که این تلخی برای او در نظام کلّ گواراست این شیرینی برای او در نظام کل گوارا است و میبیند که اگر در برهه ای تلخ است فقط در یک زمان است که  تلخ است ولی درکل شیرین است مثل کسی می ماند که سختی میکشد برای راحتی بزرگ و آن سختی طبیعتاً برای او قابل تحمّل است و دیگری که سختی کشیدن او را  میبیند میگوید عجب ! این بیکار است که این سختی را تحمّل میکند او الآن را چرا نمیچسبد و چرا برای بعدش مشغول است باید الان را بچسبد!!

گاهاً خداوند انسان را در یک فشاری قرار میدهد  برفرض وقتی که واکسینه میخواهند بکنند, این واکسن زدن یک درد مختصر و زحمت اوّلیه ای دارد ولی از یک مریضی بزرگ جلو گیری میکند کسی که حکیم است میداند که این واکسن زدن با اینکه تلخ است ممدوح است وراضی است و پول هم خرج میکند برایش اینجا دیگه (هان علیه المصائب[14]) چون میداند در مقابلش یک حقیقت ابدی در مقابلش دارد ودر نگاه حقیقت ابدی اش ,این مصیبت های دنیا اگر هم پیش بیاید در نگاه آن حقیقت عظیم ابدی برایش خیر است بر خلاف کسی که  ا نگاهش فقط تا جلوی نوک دماغش است که این شخص در این صورت نمیتواند ازل و ابد را یک جا ببیند لذا مصیبت برایش مصیبت است و فکر میکند که این مصیبت او را میشکند و  او را از پا در میاورد!!  هنگامی که  یک تب کند زمین و زمان را به هم میدوزدو باور ندارد که این تب در راستای نظام ابدی,  مطهّر است و او را تطهیر میکند و نگاهش به آیه ی  (خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وَتُزَكّيهِم بِها[15]) این میشود که  میگوید که خدا مالم را گرفت ولی این تزکیهم و تطهّرهم را نمی بیند که  مسئله این است که این صدقه دادن تو در نظام کل رشد کرده و تطهیر شده و بزرگ شده با اینکه ظاهرش این است که یک چیزی از دست داده است که د رهمه ی مسائل این را میشود گفت .

(وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَی الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ[16] )

ترجمه : و چون عبد مشغولیت و اهتمامش منحصر در امر و نهی خداوند باشد دیگر مجال و فرصتی برای خود نمایی و مباهات به مردم نخواهد یافت. پس اگر خداوند به کسی این سه چیز را عطا کند امر دنیا و ابلیس و مردم برایش سهل و آسان می شود

اگر کسی همه ی زندگیش این شد که و دنبال این بود که خدا چه چیزی خواسته از اوامر و نواهی و اگر اشتغالش این شد این شخص اصلاً فرصت ندارد که بخواهد برود جلوی مردم مباحات و تکبّر و عجب و افتخار وتفاخر بکند و اصلاً وقت این کارها را ندارد و کسی وقت این کارها را دارد که دنبال اطاعت امر و نهی خدا نبوده است پس اگر دیدیم که در پوست این و اون داریم میرویم معلوم میشود که در آن لحظه کار ما دنبال اوامر و نواهی خدا رفتن نبوده است و این  است عبودیّت  که فرمود(جُملَةُ اشتِغالِهِ فيما أمَرَهُ اللّه ُ تَعالى بهِ وَ نَهاهُ عَنهُ[17] ) پس اگر کسی مالش و خودش را ملک خدا دید ادامش این میشود که  برای خودش تدبیری نمیکند و وقتی  تدبیری نکرد دنبال تدبیر خداست که تدبیر خدا هم اوامر و نواهی است و به دنبال تحقق آن اوامر و نواهی, تدبیر خدا واراده ی خدا را در وجودش محقق می کند که اگر این اراده محقق شد جای منیّت و تفاخر باقی نمیماند وریشه ی همه ی بدی ها کنده میشود و منیّت ها ریشه اش به خاطر این است که انسان مشغول امر ونهی خدا نیست و برای خودش حیثی قائل است !

در ادامه میفرماید که :(لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَی الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ [18]) که   ما بیچاره ها بیشتر بهش مبتلا هستند و مردم کمتر مبتلا هستند و مراء همان مجادله هست و مینشینند و باهم حرف هایی میزنند که این حرف ها  نتیجه ندارد و نتیجه اش کدورت است و این بحث در همه مسائل میشود از مسائل فقهی دقیق گرفته تا مسائل سیاسی و .. مثلاً یک جمع خانوادگی میدانند که اگر در مورد مسائل سیاسی که مبنایشان با هم متفاوت است  حرف بزنند همیشه به ناراحتی کشیده میشود وچیزی هم حل نمیشود و آخرش جمع های خانوادگی از هم پاشیده میشود و اگر مشکلی حل میشد و دنبال حل شدن بودند اشکال ندارد ولی در مراء هر شخص دنبال این است که حرف خودش را بزند و نیش و زخمی به طرف مقابل بزند . خدا رحمت کند آن شخصی را که خدمتش میرفتم و تا ما را میدید هر موقع که میشد یاد همه ی انتقاداتش به  جمهوری اسلامی می افتاد  و از اول جمهوری اسلامی نقد میکرد تا آخر ما بهش گفتیم که آقا ما که می آییم پیش شما چون دلمان برای شما تنگ میشود و دوست داریم شمارا ببینیم خب این حرف ها را میزنی ما هم مجبور میشیم نیاییم شما میگید که بیایید و ما هم  میاییم پس چرا شما چرا  حرف ها میزنید! ! پاسخ هم ما که نمیخواهیم بدهیم چون خود شما بهتر پاسخ هایش رامیدانی اما نیش زدن به هم دیگه گاهی یک جوریه و با حرف زدنه این مرا است که اگر مردم به مراء افتادند مراء از مریضی هایی است که غضب الهی را دنبال دارد که من روایت هایی را نوشتم که نمیخوانم که آدم وقتی این روایت ها را ببیند نگاهش عوض میشود ! در بین طلبه ها هم این ها هست مثلا درباره ی  بحث های بی فایده ی علمی که هیچ فایده ای در آن نیست و فقط میخواهند خودشان را  به رخ همدیگر را بکشند و هر وقت حرف میاد وسط فوری اظهار نظر میکنند باوجود اینکه مطالعه و علم  نداشته, در مورد اون  مطلب چه لزومی دارد که اظهار نظر کند که آدم در هر چیزی احساس کند که مجبور است که اظهار نظر کند!!

 روایات مراء هم هست همراهم برای این که خلاصه بشود از این روایات عبور میکنیم تا خدمت مداح عزیزمان آقای حسینی عزیزمان هستیم

بعد میفرماید که(فاذا اکرم الله العبد بهذه الثلاثه هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ ) [19]) که اگر خداوند این سه پایه ی عبودیت را در وجود کسی محقّق کرد نتیجه ی ی بعدیش این میشود که تمام دنیا برایش ساده میشود به (هان) های روایات دقت کنید که ساده شدن را میگه این هاعبور است و یعنی این شخص از این حدود عبور میکند در ابتدا فرمود که ی مالش را راحت میدهد دوم فرمود که مصائب دنیا برایش راحت میشود در سوّمی فرمود که دیگه وقتی به این کارها ندارد حال بعد ازآن سه تا نتیجه ی دیگه این است در نظرش سه چیز راحت میشود که یکی راحت شدن دنیا است به طوریکه آن دنیا دیگر آن اهمّیّت را ندارد که فرمد (رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ حُبُّ اَلدُّنْيَا[20]) که انسان به خاطر دنیا خیلی کارها میکند و اگر برگردیم به خودمان خودمان هم همینطوری هستیم لکن دنیاهایمان مختلف است مثلا دنیای من به این شکل است که این صندلی ای که نشستم اگر پایه اش مقداری کوتاه تر باشد و مندرس تر باشد به من بر میخورد و یک کسی دنیایش ممکن است که فرش و مبلِ زیبایی باشد و یکی هم ممکن است که دنیایش یک ماشین زیبایی باشد و دیگری هم ممکن است که وسایل دیگری باشد پس دنیابرایش ساده میشود که اگر ساده شد ثلث گرفتاریهای این حل شده است و عبور از تن حاصل شده است و منِ این شخص, در  یک جای دیگری خیمه زده است من انسان تا دردنیا خیمه بزند مسائل دنیا میشود اصل .

دوّمی اش این است که ( هان علیه الابلیس[21])که اگر آن سه رکن عبودیّت را محقق کرد,  دست شیطان از او کوتاه میشودو  دست شیطان در نبود آن سه رکن محقق میشود یعنی در کشتی با ابلیس کسی که مسلح به آن سه رکن باشد ابلیس همیشه از دست این  زمین میخورد چون در یکی از آنها نفوذ میکند و رسوخ میکند چه قدر دقیق امام (ع) ارکان سلوک الی الله را برنامه ریزی کرده است!! و با چه دقّتی برای ما بیان میکند و تمام وسوسه های ابلیس مربوطه به اختلال در سه رکن است که یا مال را مال خودش میبیند و یا تدبیر ر از خودش بیند و یا اینکه همه ی اشتغالش به انچه که خدا به آن امرونهی کرده است نباشد و رها باشد و در آن اوقاتی که  مشغول اطاعت امر و نهی الهی نیست  پس رها است که شیطان میتواند بیاید و کسی که زندگی اش به امر و نواهی الهی است اراده ی خدا در وجودش حاکم است و کسی که تدبیرش را به خدا واگذار کرده شیطان که نمیتواند او را تدبیر کندو شیطان مدبر کسی است که امرش به خدا واگذار نیست و کسی که مال را مال خودش نمیبیند شیطان نمیتواند وسوسه در اموالش بکند چون اصلاً مال خودش نمیداند پس شیطان هم نمیتواند بگوید که مالت را  به دیگران نبخش  و نیمتواند بگوید که ذخیره اش کن چون اصلا او آن مال را مال خودش نمیداندو تمام مدخل های ورودی دنیا و شیطان را با این سه رکن بسته است .

(هان علیه الدنیا و الابلیس و الخلق[22] )خلق به این معنا است در کارهایی که انجام میدهد برایش به به و چه چه مردم مهم نیست بلکه به به و چه چه خدا مهم است واگر خدا به به و چه چه بهش کرد خلق هم از او راضی میشود و کسی که کارش را مطابق با رضای خدا انجام دهد, عمدتاً خلق هم از او راضی میشوند اما این شخص اصلاً آن کار را به خاطر خلق نکرده است وقتی حضرت ظهور میکنندتعبیر روایات این است که (یَرضی عَنهُ ساکِنُ السَّماء وَ ساکِنُ الأَرضِ[23]) که تمام کسانی که در زمین و آسمان هستند از او راضی میشوند حتّی ماهی های دریا و همه راضی میشوند ونفعش به همه میرسد ولی حضرت به خاطر کسی این کا ررا نیمکند بلکه به خاطر خدا کارش راانجام میدهد و دل بقیّه هم خوشحال میشود الان کارهایی که میکنند این است که به جای اینکه خدا بشود هدف مردم میشود هدف و اگر مردم هدف بشود آیا از جهت ظاهری هدف بدی هست ؟ نه خب مردمند دیگه مردم همه خلق خدا هستند اما اگر کارش این شد که مردم بشود هدف و به خاطر رضایت انسانی و وجدان خودمان به مردم خدمت کردیم اثرش این میشود که شما به خاطر وجدانت به مردم خدمت کردید و مردم هم به آن ها رسید و تو هم آرام شدی و تمام شد و دیگر طلبی نداری الان وقف ها وصدقات را میبرند به این سمت که چرا بگوییم وقف و صدقه در راه خدا باشد  بلکه بگوییم  به خاطر وجدان انسان ها و رضایت مردم باشد در صورتی که این ها به این مساله توجّه ندارند که وقتی گفته میشود که هدف خداباشد , خدا که این اموال  را برای خودش نمیخواهد بگیردکه! بلکه در راه مردم مصرف میشود ولی با نیّت الهی و به خدا گره میخورد ولی اگر این موقوفات و صدقات  به مردم و رضایت مردم  گره خورد, جزایش در همین دنیا داده شده است و انسان دستش خالی است پس خیلی تفاوت است و این خیریه هایی که اخیرا ً دارد ایجاد میشود و به عنوان وجدان عمومی مردمی این اموال و موقوفات اعطا میشود , در مقابل اوقاف و صدقاتی که به عنوان الهی بود تفاوتش این است که در وقتی هدف وجدان و مردم شدند و هدف خدا نشد شما در همین همین دنیا تصفیه کردی و رفتی ولی از خدا دیگه طلبی نداری! ولی آنجایی که برای خدا این کار را کردی و به نیّت الهی دادی و با این نیت هم به مردم رسیدگی کردی اما گره خورده به عظمت و بقای الهی , تفاوتش این است که هم  دنیا حاصل شد و هم آخرت ولی آن هایی که برای دنیا  این کار را کردند د رآخرت دیگر بهره ای ندارند ولی آنهایی که گفتند که (رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً[24])هم دنیا را دارند و هم آخرت را دارند لذا میفرماید که (هان علیه الدنیا و ابلیس و الخلق)  که دیگه حرف مردم ملاک کار این شخص نیست و این امر خداست که ادامش بماند برای جلسه ی بعد.

ان شاالله خداوند توسّلاتی که میشود  به خصوص به کریم اهل بیت توسّلاتی که میشود مورد اجابت قرار بدهد وکریم اهل یبیت را در این ماه مبارک و شب های قدر که در پیش داریم اذن وشفاعتشون را برای ما به طوری قرار بدهند که بهترین سال باشد  همان طور که برای اولیائش قرار داد و اجابت کرده تا بهره مند بشویم از مداح اهل بیت جناب اقای حسینی عزیز سه تا صلوات هدیه بفرمایید

و السلام علیکم و رحمه الله وبرکاته

[1] بحار الانوار ج 93 ص 313

[2] بحار الانوار17/225/1

[3] [مشكاة الأنوار : 563/1901 .]

[4]   [مشكاة الأنوار : 563/1901 .]

[5] بحار الانوار جلد 1 ص 224

[6] بحار الانوار جلد 1 ص 224

[7]   [مشكاة الأنوار : 563/1901 .]

[8] مشكاة الأنوار : 563/1901 .]

[9] بحار الانوار جلد 1 ص 224

[10] بحار الانوار جلد 1 ص 224

[11] سوره ی مبارکه ی حدید آیه ی 23

[12] بحار الانوار جلد 1 ص 224

[13] کافی 3/83/2

[14]   بحار الانوار جلد 1 ص 224

[15] سوره ی مبارکه ی توبه آیه ی 103

[16] بحار الانوار جلد یک صفحه ی 224

[17]بحار الانوار 563/1901

[18]

[19] بحار الانوار ج 1 ص 224

[20] کافی جلد 2 ص 315

[21]   بحار الانوار ج 1 ص 224

[22]     بحار الانوار ج 1 ص 224

[23] الغيبة (للطوسی)  ,  جلد۱  ,  صفحه۱۷۸

[24] ایه ی 201 سوره ی مبارکه ی بقره

ارسال دیدگاه

ایمیل شما به صورت عمومی منتشر نخواهد شد. زمینه های ستاره دار الزامی هستند.

زنبیل خرید