بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی که در محضرش بودیم، حدیث شریف عنوان بصری بود که مدتی است مشغول به این حدیث نورانی هستیم و فرازهای پایانی این حدیث شریف که آغاز سلوک عملی را امام صادق علیه السلام، برای عنوان بصری بیان کردند؛ که هر کسی که میخواهد حرکت به سوی خدا بکند، حتماً باید اینها را رعایت بکند و کسی راه ندارد بخواهد حرکت به سوی خدا داشته باشد و اینها در وجودش رعایت نشود؛ که این نه دستوری که در پایان کلامشان امام صادق علیه السلام فرمودند و با عنوان: «فإنَّها وصیتی لمریدی الطریق» که این وصیت و سفارش من به همۀ کسانی است که قصد سلوک دارند، بیان کردند. سه دسته، و هر کدام سه توصیه داشت. اولین دسته اش، سه تایش تقریباً تمام شد، فقط یک نکته در پایان مانده، که حدیثی است که حضرت، به آن استشهاد میکند. فرمودند آن سه تایی که در ابتدا هست، در ریاضت هست، اینکه: «إِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَةَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ» تا اینجا را در جلسات گذشته، در محضر حدیث بودیم. انتهای این بیان دارد: « اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ(ص) مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ» هیچ ظرفی را آدم پر نکرد، بدتر از شکم که پر باشد. ببینید نکتۀ اصلی بحث این است که انسان دو جهت وجودی دارد، یک جهتِ بدنی، یک جهت روحی. هر چقدر جهت بدنی توجه به آن بشود و انسان دنبال حوائج آن باشد، وجود انسان، به آن سمت میل بیشتری پیدا میکند و آن سمتی میشود. و اگر کم توجهی به آن سمت بکند، از او ببرّد – منتها تا حدی که لازم است با او رابطه داشته باشد – میتواند، از او انقطاع پیدا کند. حالا این دو طرف دارد: گاهی به این صورت است که انسان، از بدن میبُرد، و بدن را در حدّی که لازم است فقط رعایت میکند، این انسان روحانی میشود. جسمش هم تروحُن پیدا میکند، روحانی میشود. اما غالب انسانها، به خاطر اینکه از کودکی یاد گرفتند، خوردن را، آشامیدن را، توجه به بدن را، که پوشیدن است، خوردن است، آشامیدن است، احکام بدن است – کسی هم نگفته در دوران کودکی این بد است – اما این دوران کودکی انسان، انسان را برای مراحل بالاتر آماده میکند، هر چقدر توجهش به بدن و اشتهاء و نیازها و حوائج بدن، بیشتر بشود، انسان روحش تجسّد پیدا میکند. پس یک موقع هست که روح تجسّد پیدا میکند، روح از سنخ بدن میشود و حالِ بدنی پیدا میکند، و یک موقع هست که بدن، حالت روحانی پیدا میکند. بالاترین چیزی که آغازِ توجه جسدانی شدنِ روح است، خوردن است. آغاز این جسدانی شدنِ روح انسان، توجه به خوردن است. مهم بودن خوردن است برایش. نمیگویم انسان باید به خوردن بی توجه باشد به این معنا که هر چیزِ خوب و بد را بخورد، نه! انسان توجه داشته باشد، «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَىٰ طَعَامِهِ»[1]، باید توجه داشته باشد، اما این توجه به گونه ای نباشد که امیالش، و اشتهاهای نظامِ بدنی، شور و شیرین و ترش خواستنِ بدن، او را مغلوب خودش کند، به طوری که دائماً برایش اهمیت این مسئله، جزء مسائل مهم وجودش بشود. لذا اینکه حضرت میفرمایند: « مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ»، مال این است که انسان را از روحانی بودن به جسمانی بودن میکشاند. اگر کسی میخواهد سلوک داشته باشد، حرکت بکند، حتماً باید نسبت به بدن، کمی بی رغبت باشد. نمیگویم بی رغبت باشد ها، کمی بی رغبت باشد. یعنی اگر که نسبت به غذا، نسبت به پوشاک، نسبت به خوردن آب و… حواسش باشد. یک وقت هست انسان جوری میخورد که آب هم جا ندارد. جوری میخورد که نفس کشیدن هم برایش مشکل است، به طوری که وقتی میخواهد نفس بکشد، نفس کشیدن برایش مشکل است، به طوری که نفس نفس میزند. از بس خورده است.
کسی نزد رسول اکرم بود، بعد همین طور گاهی باعث میشد باد گلویی ازش خارج بشود. پیغمبر فرمود: چرا اینجور خوردی تا این حالت را پیدا بکنی؟ این از آن نظام انسانی، انسان را خارج میکند. اگر انسان، خوردندۀ خوبی شد، حیوان خوبی است! این را به عنوان یک نکتۀ دقیق (بدانیم.) اگر انسان خورندۀ خوبی شد، حیوان خوبی است. اگر دید، خورد و خوراکش خیلی برایش مهم است، همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد، اگر یک موقعی مناسب نباشد، عصبانی میشود، اذیت میشود، این حیوان خوبی است! یک حیوان قوی ای است در خوردن. مثلاً گوسفند خوبی است! گوسفند در خوردن هر چه برایش بگذارند میخورد، سیری ناپذیر است. میخورد تا بعداً اینها را هضم کند. اینجا که پیغمبر میفرماید که: اگر مجبور شدی بخوری، فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ، اگر ناچاری، که باید بخوریم، چون در روایت هم دارد که: «لابدّ للانسان من اکله». انسان باید بخورد بالاخره، اساس وجود انسان با خوردن همراه است، اما چجور خوردنی؟ «فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ» یک سوم معده برای طعام باشد. یک سوم، با آن چیزی که اینقدر انسان میخورد و بعد دیگر جا ندارد، یعنی سیر شده. سیر نباید بشود، قبل از سیر شدن باید از غذا بلند شود. چون یکی از چیزهایی هم که پزشکی امروز میگوید، این است که، پیغام دیر شدن دیر تر از مغز صادر میشود. لذا اگر به ما گفتند، قبل از اینکه سیر بشوید، از سر سفره بلند شوید، برای این است که انسان گاهی سیره شده ولی هنوز پیغام سیر شدن از مغز صادر نشده و لذا انسان احساس سیری نمیکند.
اگر در روایت می فرماید که زود تر بلند شوید [زمانی] که هنوز جا دارید بلند شوید، این مال این است که پیغام سیری بعدا صادر می شود ولیکن زمان آن برای قبل بوده است و این یک حرکت اختیاری است برای انسان که این کار را درست انجام بدهد و بداند که معده بیت همه مریضی هاست. «المعدة بیتُ کلِّ داء» همه مریضی ها از همین معده نشئت می گیرد. لذا در روایات مختلفی که آمده که اگر این تقسیم بندی را کردید، آن موقع کسی این تقسیم بندی را کرده است که ساختار وجود انسان، در دست او همه چیز روشن است. مجهولی ندارد. پزشکان و متخصصان ما نیز گوشه هایی از لایه های بدن انسان را می شناسند و تمام حقایق بدن و عکس العمل بدن را نمی دانند اما نبی ختمی امام معصوم وقتی که فرمایشی می فرمایند از نظام علیت هستی حرف می زنند همه چیز برای ایشان روشن است حتی نظام بدنی.
نکته دیگر این است که وقتی انسان به قصد اطاعت پیغمبر اکرم این نوع خوردن را برای خودش تجربه کرد لقمه به لقمه قاشق به قاشق قطره به قطره غذا که می خورد و آب که می خورد اطاعت امر است، عبادت است. اگر «به این قصد» غذا خوردن را به عنوان اطاعت پیغمبر (که می فرمایند ثلث لطعامه ثلث لشرابه ثلث لنفسه) [انجام بدهد] غذا خوردن او آب خوردن او حتی نفس کشیدن او اطاعت امر است و عبادت است. یعنی زندگی انسان قوامش، قیامش به اوامر نواهی الهی می شود. این غیر آن جاست که خوردن و آشامیدن حیوانی باشد.
خدا شهید آوینی را رحمت کند، گفته بود که من از دو لحظه فیلم برداری نمی کنم: یک لحظه خوردن است چون لحظه حیوانی انسان است دون فیلم است.یک لحظه شهادت است فوق فیلم است. من آن مواقع را فیلم برداری نکرده ام. گفته این دو لحظه را فیلم نگرفته ام زیرا یکی فوق فیلم است و اگر به فیلم بکشیمش خراب می شود. ضایع می شود. یکی هم دون فیلم است و حالت حیوانیت انسان است. منتهی آن حالت حیوانی برای زمانی است که انسان رها این کار را بکند. اما اگر انسانی به امر خورد( [مانند زمان روزه که خداوند می فرمایند] «افطِر للرؤیه صُم للرؤیه») خوردنش به امر است نخوردنش هم به امر است. در این جا هم اگر با این نگاه خوردن را قرار داد نفس کشیدن را قرار داد آشامیدن را قرارداد این ها هیچ کدام حیوانی نیست. لذا ابراهیم خلیل می فرمایند: « يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ ، و وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ»[2] در اینجا هم « يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ »[3]. خدا اطعام می کند. یعنی در همان لحظه خوردن با خداوند محشور است. اگر این حدیث را در موقع خوردن یادآور باشیم برای خودمان، این را داشته باشیم در آنجایی که غذا می خوریم ببینیم یا یادبیاوریم برای همدیگر(ثلث لطعامه ثلث لشرابه ثلث لنفسه) که با این نگاه بخوریم. این غذا عبادت می شود. انسان در نظام فلسفی، انسان جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء است یعنی حرکتش برای وجودش، (چه وجود ذاتش و چه کمالات ذاتش) از بدن شروع می شود از نطفه بدن آغاز می شود نطفه، علقه، مضقه، لحم، عظام تا «أنشأناه خلقا آخَر»[4] که روح دمیده می شود. حرکت از نطفه آغاز می شود اما به روح منجر می شود. در کمالات هم انسان از جسم آغاز می کند تا به نظام روحی می رسد. لذا امام صادق (علیه السلام) این جا می فرمایند که: این لازم برای هر کسی است که می خواهد حرکت بکند و در روایاتی که بیان می کنند که اصلا به غیر از این راهی نیست، اگر کسی از جای دیگری شروع بکند و نسبت به خورد و خوراکش بی توجه باشد اصلا به جایی نخواهد رسید. آغاز حرکت با این که به ظاهر ساده و دم دستی می آید باید از این جا باشد. باید از جسم باشد. اگر جسم کنترل نشد، بر نظام روحی هر کاری بکنید، نمی توانید سلطه پیدا بکنید. رام کردن جسم است که انسان را در نظام روحی موفق می کند. و الّا اگر کسی نظام بر نظام جسمی اش و برخودش مسلط نبود و مرکب راهوار مرغوب و مقهوری نبود، انسان فکر می کند که او سوار بر بدن است اما بدن سوار بر او است و دارد می بردش. لذا حتما باید در ابتدای سلوک بر نظام بدنی انسان مسلط بشود تا حرکت روحی امکان پذیر باشد.
روایتی زیبا از پیامبر اکرم(ص) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم،(خود این صلوات یک غذا برای نظام وجودی انسان می باشد و اگر ما می فهمیدیم و باور می کردیم که صلوات غذای روح عظیمی است که اقتضائات وجود انسان را به فعلیت می رساند و رشد می دهد و انسان را اماده می کند برای ارتباط و شفاعت ایجاد می کند با حالت گرسنگی و عطش صلوات می فرستادیم)_نقل شده که می فرمایند«لا تُمِيتُوا القُلُوبَ بِكَثْرَةِ الطَّعَامِ و الشَّرَابِ ؛ فإنَّ القَلْبَ يَمُوتُ كَالزَّرْعِ إذَا كَثُرَ عَلَيْهِ المَاءُ »[5] اگر کسی به یک گیاه زیاد آب بدهد آن گیاه خراب می شود به خاطر کثرت آب؛ پیامبر می فرمایند انسان مثل گیاه است اگر آب و غذای زیادی به آن داده شود این کثرت طعام و شراب موجب مرگ قلب می شود مانند همان آب زیادی می باشد که به ظاهر موجب رشد و نافع گیاه است آن را خفه می کند و از بین می برد؛ انسان هم همینطور است قلبش می میرد، قلب می میرد یعنی بدن انسان سلطه پیدا می کند و نظام قلبی و روحی انسان می میرد.
اگر آدم این را بداند و می فهمد که چقدر باید با دقت بخورد و بیاشامد مثل اگر انسان درختی که گران قیمت خریده باشد و برای خرید آن پول زیادی پرداخت کرده است، انسان از آن درخت مراقبت زیادی می کند و می پرسد که چه مقدار به آب نیاز دارد و چه مقدار به نور نیاز دارد ؛ حواس خود را جمع می کند تا به موقع به آن آب و کود و نور می دهد تا از بین نرود و بدن ما هم مانند این درخت گران می باشد و مرکب تمام حرکت های ما است و اگر از پا بیافتد و به انسان سواری ندهد انسان هیچ کاری نمی تواند بکند و وقتی مریض می شود انسان دیگر نمی تواند سلوک داشته باشد لذا حواسمان باشد که«لا تمیت القلوب»
آیه قرآن می فرماید« كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَی، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى»[6] یعنی وقتی انسان بی نیاز می شود، طغیان می کند لذا وقتی انسان همیشه سیر باشد خود این سیر بودن منشأ بسیاری از طغیان های دیگر است.
و در روایت دیگری از پیامبر اکرم(ص)داریم که فرموده اند« یقول لك ربّك: یا محمد ما اَبغضتُ وِعاءً قطُّ كبُغضی بطناً مَلْاناً»[7] یعنی خداوند به پیامبرش می فرماید هیچ ظرفی نزد من مبغوض تر از شکم پر نیست و مبغوض خدا بودن یعنی خدا به او نگاه نمی کند فلذا اگر انسان شکمش پر باشد و به عبادت بپردازد خداوند می فرماید من به تو نگاه نمی کنم و شکم پر مانع قبولی عبادت و نگاه الهی می باشد یعنی وقتی که توجه به بدن زیاد بود و انسان خورد و خوراکش شدت پیدا کرد خود به خود از چشم خدا می افتد و خدا می فرماید من به او نگاه نمی کنم و این بالاترین تهدید می باشد که خدای سبحان به ما بگوید اگر می خواهید از چشم من بیافتید شکمتان را پر بکنید و از چشم خدا افتادن یعنی محروم شدن از تمام صفات کمالیه خداوند.
خداوند میفرمایند که ظرفی مورد بغض من نیست مگر شکمی که پر باشد. یا آن روایت شریف که قبلا شاید از امام عسکری علیه السلام خواندیم که «أَجیعُوا بُطُونَکم و أَظمأوا أَکبادَکم و أعْروا أجسادَکم، لعلّ قلوبَکم تری اللّهَ عیاناً فی الدّنیا.» اگر گرسنگی و تشنگی را به بدن در حدی که ضرر نمیزند ایجاد کردید، قلوب شما خدا را می بیند، اگر شکمی پر باشد، مبغوض است، از آن طرف آن دلی که از طعام خالی باشد، به طوری که تشنگی و گشنگی آزار دهنده باشد، «، لعلّ قلوبَکم تری اللّهَ»، این حیات قلب است. انجام این ها به ظاهر خیلی ساده است اما یک اراده می خواهد بخصوص در حرکت های جمعی که حالا شما خدا توفیق داده اند و کنار هم هستید می توانید مراقب هم باشید، چند نفری بگویید که با هم مراقبه و رعایت میکنیم که سیر نشویم و حواسمان پرت نشود که سیر بخوریم. نمیگویم که کم بخورید تا مریض بشوید، تا شب هنگام خواب از گرسنگی خوابتان نبرد، اما لقمه به لقمه کم کردن امکان پذیر است اگر انسان چهل لقمه میخورد برای اولش بکند سی و نه لقمه، یک مدتی یک لقمه کمتر بخورد، بعد مدتی یک لقمه دیگری کم بکند تا به حدی که متعادل باشد، برسد و بدن عادت بکند. نرسد به جایی که برخی مجبور اند و نمیتوانند کنترل کنند بدن دیگری نمی کشد و باید بروند و معده یشان را بردارند، میروند و به اصطلاح قسمت زیادی از معده را برمیدارند تا بتوانند در حقیقت کمتر بخورند. او دیگر اختیار انسان نیست! کمال نیست! او دیگر یک ضرورت شده و اجباری است. اما آن جایی که انسان با اختیار این حرکت را انجام می دهد مهم است که بتواند کنترل بکند.
روایت شریف دیگری در این باره از امیرالمومنین (علیه السلام) میفرمایند « إذَا مُلِئَ البَطْنُ مِنَ المُبَاحِ عَمِيَ القَلْبُ عَنِ الصَّلاَحِ »[8] (اگر چنین شد) قدرت تشخیص قلب از دست میرود. این خیلی مهم است. یعنی وقتی که انسان شکمش را پر کرد نظام وجودی اش به سمت طبیعت گرایشی پیدا میکند که نگاهش نسبت به تشخیص خوب و بد از دست خارج میشود. یعنی قدرت تشخیص انسان با خوردن زیاد خراب میشود و آسیب می بیند. مثل یک دستگاه سنجش انسان است که از کار بیافتد، اگر انسان قدرت تشخیص خوب و بد را از دست داد و این دستگاه از کار افتاد دیگر انسان نمی داند که کجا قدم بردارد، کجا صلاح است کجا غلط است و قدم میگذارد در چاله و چاه می افتد. یعنی دنباله آن سیر شدن قدرت تشخیص را از دست دادن است. قدرت تشخیص خیلی مهم است. برعکسش هم هست. هر چقدر انسان میخواهد قدرت تشخیصش قوی تر باشد باید شکمش سر خالی تر باشد. چه کسی میتواند به این زیبایی رابطه ی روح و جسد را بیان بکند. ممکن است که یک پزشک یا دکتر تغذیه به ما بگوید بدن شما مریض میشود و از پرخوری آسیب میبیند و به ما بگوید اینگونه نخور ، اما چه کسی میتواند بگوید اگر پر خوری صورت بگیرد که قدرت تشخیص از دست میرود ، فقط این نیست که بدن آسیب بیبیند بلکه نظام روحی انسان جسمانی میشود وقتی نظام روحانی انسان جسمانی بشود قدرت تشخیص از بین میرود. روح دیگر قدرت تشخیص در آن جا را ندارد و انسان به چاله و چاه می افتد.
روایت دیگری هست که میفرماید« إذا رایتم اهل الجوع و التفکر فادنوا منهم»[9] اگر دیدید کسانی اهل گرسنگی و تفکر هستند به آن ها نزدیک شوید و با آنان در ارتباط داشته باشید. شما را هم به سمت آنها می کشاند. «فإنّ الحکمه تجری علی السنتهم» حکمت بر زبان آنان جاری میشود یعنی کسی که اهل گرسنگی و اهل رعایت کردن باشد و در خوردن زیاد مراعات می کند، این شخص حکمت بر زبانش جاری میشود. آنقدر این مطلب در روایات به طور مکرر آمده که کسی که دنبال علم و حکمت است، راهش این است که شکم او همیشه سبک باشد. اگر شکم سیر بود اصلا تناسبی با علم ندارد. اگر دیدید که زیاد میخورید و از آن طرف دارید میخوانید و یاد میگیرید، بدانید که این خواندن و یادگرفتن حکمت نیست. جوشیدن در درون انسان نیست بلکه بار اضافی کردن است و در نظام روحی اگر خوردن سنخیت پیدا نکند با نظام روحی، و بار اضافی باشد به تعبیر قرآن مثل «الحمار یحمل اسفارا» میباشد. یعنی کتاب ها روی انسان قرار می گیرد اما جزو وجود انسان نمی شود اما اینجوری «إنّ الحکمه تجری علی السنتهم» از درون این ها می جوشد و بر زبانشان جاری می شود.
این روایت شریف در حریث معراجیه که می فرماید: یا أحمد و عزّتی و جلالی ما أوّل عبادة العبّاد و توبتهم قربتهم إلّا الصوم و الجوع و طول الصمت»[10]
قسم می خورد خدا در خلوت پیغمبر اکرم در معراج خطاب به پیغبر گوینده خدا است و شنونده پیغمبر اکرم است ببینید عالی ترین کلمات در آن جایی مخاطب در اوج کمال است که پیغمبر است، گوینده هم خدای سبحان است. ببینید حرف هایی که در آنجا ردّ و بدل می شود دیگر مخاطبش من نیستم که حد من بخواهد رعایت بشود مدام تقلیل پیدا بکند، پیغبر اکرم است. در آنجا عالی ترین کلمات دارد بیان می شود، از فرصت بهترین استفاده می شود، در آنجا قسم هم می خورد خدا یا أحمد و عزّتی قسم به عزّت و جلالم اولین عبادتی که برای عبّاد قرار داده شده است، عبادت عبّاد، توبه ی عبّاد و نزدیک شدن از جانب عبّاد به خداوند ، نیست مگر «إلا صوم و طول الصمت» روزه داری و گرسنه بودن است به همراه کم صحبت کردن و صرف کم صحبت کردن نیست بلکه «طول الصمت»، «طول الصمت» غیر از «الصمت» است یعنی یک مراقبه ای باشد که ملکه شود و هر جایی به گونه ای نباشد که شغلش حرافی باشد. این «طول الصمت» غیر از این است که حقوق دیگران رعایت نشود، آدم سلام به دیگران نکند تا «طول الصمت» داشته باشد. قرائن معلوم است که در جاهایی «طول الصمت» باشد که موجب بی اعتنایی می شود و حقوق دیگران رعایت شود و ابراز محبت و امر به معروف باشد و در آن جایی که وظیفه اش اقتضا می کند، «طول الصمت» نکند بلکه «طول الصمت» از زیاده ها می باشد و از آن جا هایی که لازم نیست مثلا نشود که سر کلاس سوال نکند و جواب سوال ندهد برای اینکه «طول الصمت» داشته باشد. در اونجا باید انسان جولان داشته باشد و حرف بیخود هم نزند. این روایت می فرماید خود گرسنگی توبه و نزدیک شدن به خداست ، چون احکام بدن ضعیف می شوند و به تبع اینکه احکام روح قوی می شود. دنباله ی آن می فرماید «وَإِنَّ أَوَّلَ مَعْصِیَة یَعْمَلُهَا العَبْدُ، شَبْعُ البَطْنِ»، اولین معصیتی که بنده انجام میدهد، « شَبْعُ البَطْنِ » سیر بودن شکم است و منشأ بقیه ی وسوسه شدن ها و شهوت ها و غصب ها و حرص ها و طمع ها و نفمیدن ها ، همه از اینجا شروع می شود لذا خداوند می فرمایند: اول معصیتی که بنده انجام می دهد « شَبْعُ البَطْنِ »، از جسم آغاز می شود و این معصیت گناه بیرونی نیست که حرام باشد بلکه خوردن مباح است، حالا اگر سیر شد ، منشأ بقیه معاصی می شود، راه آنها باز می شود، چون احکام بدن قوی شده است و وقتی احکام بدن قوی شود، معاصی هم سیطره بر احکام بدن پیدا کرده و به دنباله ی آن می آیند.
پس راه رسیدن به آن کمالات، دور شدن از سلطه ی احکام بدن است که نزدیک ترین راه آن گرسنگی است منتها مقصود از گرسنگی که دائما ذکر می شود، گرسنگی است که آدم را از کار نمی اندازد ، ضعف ایجاد نمی کند بلکه یعنی سیر نبودن و همان ثلاثٌ لطعامٍ .
کتاب سرّ الاسرار فی شرح حدیث المعراج که در دست ماست ، مرحوم آیت الله پهلوانی احادیث معراجی را آورده و ذیل آن احادیث دیگری نیز ذیل هر کدام ذکر کرده است. از جمله این احادیث ، می فرماید:«یا احمد!» خداوند خطاب به پیغمبر می فرماید:« يا اَحْمَدُ! اِنَّ الْعَبْدَ اِذا اَجاعَ بَطْنَهُ وَ حَفِظَ لِسانَهُ، عَلَّمْتُهُ الْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانَ كافِراً »[11] این خیلی عجیب است، می فرماید اگر بنده ای حواسش بود و شکمش را گرسنگی داد و زبانش را هم حفظ کرد و هر حرفی را هر جایی و هر مکانی نگفت و پر حرفی نکرد ، حکمت را به او یاد می دهم حتی اگر هم کافر باشد از این محروم نمی شود منتها برای کافر « تَـكونُ حِكْمَتُهُ حُجَّةً عَلَيْهِ وَ وَبالاً» فهم او بالاتر می رود ، اگر از کفر، با این فهم، برگشت؛ برای او باعث خیر شده است اما اگر کفرش را با این فهمی که به او داده شده است، ادامه داد، حجت بر او تمام تر شده است. پس اساس این است که گرسنگی انسان را تیز فهم تر و فهیم تر می کند و جریان حکمت را در او ایجاد می کند، هر چند که او کافر باشد.
روایت دیگری ذیل « عَلَّمْتُهُ الْحِكْمَةَ» آمده است که خیلی زیباست، می فرماید:« از امام صادق (ع) سوال کردند که قَالَ: «قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک قوله وَ لَقَدْ آتَیْنا لقمان (علیه السلام) الْحِکْمَةَ » این حکمت چیست که به لقمان داده شده است و جاهایی از قرآن آمده است« وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا »[12] ، این حکمت چیست که انقدر در قرآن آن را بزرگ بیان کرده است؛ می فرماید : « قَالَ أُوتِیَ مَعْرِفَهْ إِمَامِ زَمَانِه.»[13] اگر حکمت به کسی داده شود، به سبب این حکمت معرفت به امام زمانش را پیدا می کند.
روایت دیگری دارد که می فرماید :« هي طاعة الله ومعرفة الامام » [14] یعنی انسان با حکمت قدرت بر اطاعت خداوند و معرفت به امامش را پیدا می کند. پس اگر می خواهیم کارمان شوقی شود و انجام آن راحت تر بشود، بگوییم خدایا ما می خواهیم با امامان رابطه یمان بیشتر شود و به او معرفت پیدا کنیم، به همین خاطر ما برای معرفت به امام زمانمان، می خواه یم از خوردنمان کم کنیم تا حکمت پیدا کنیم.
حکمت مراتب دارد و هر مرتبه معرفتی از معرفت است لذا دنبال این باشیم تا این را گره بزنیم به شوق دیدار با امام زمان (عج)، رعایت کنیم در خوردنمان هر چند اولش سخت است اما کم کم بعد از مدتی می بینیم که بدن انسان عادت کرده است و برای او طبیعی و عادی شده است و برایش ملکه می شود.
ان شاءالله خدای سبحان به همه ی ما حکمت را که شوق به امام زمانمان (عج) و محبت به او است را به ما عطا بکند و به ما توفیق بدهد که در رابطه با خوردن بتوانیم به گونه ای خودمان را کنترل بکنیم که مورد رضا و رحمت خدا باشد نه غضب الهی.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] عبس 24
[2] شعراء 79، 80
[3] شعراء 79
[4] مؤمنون 14
[5] [تنبيه الخواطر : 1/46 .]
[6] علق، آیه 6 و 7
[7] «مستدرك الوسائل، ج 16، ص 212»
[8] غرر الحكم : 4139
[9] نهج الفصاحه
[10] حدیث 221 صفحه 196 سرُّ الاسراء
[11] فى حديث المعراج: يا اَحْمَدُ! اِنَّ الْعَبْدَ اِذا اَجاعَ بَطْنَهُ وَ حَفِظَ لِسانَهُ، عَلَّمْتُهُ الْحِكْمَةَ، وَ اِنْ كانَ كافِراً تَـكونُ حِكْمَتُهُ حُجَّةً عَلَيْهِ وَ وَبالاً، وَ اِنْ كانَ مُؤْمِناً تَـكونُ حِكْمَتُهُ لَهُ نوراً وَ بُرْهاناً وَ شِفاءً وَ رَحْمَةً، فَيَعْلَمُ ما لَمْ يَكُنْ يَعْلَمُ وَ يُبْصِرُ ما لَمْ يَكُنْ يُبْصِرُ، فَاَوَّلُ ما اُبَصِّرُهُ عُيوبُ نَفْسِهِ حَتّى يَشْتَغِلَ عَنْ عُيوبِ غَيْرِهِ، وَ اُبَصِّرُهُ دَقائِقَ الْعِلْمِ حَتّى لايَدْخُلَ عَلَيْهِ الشَّيْطانُ؛ [بحار الأنوار، ج 77، ص 29، ح 6.]
در حديث معراج آمده است: اى احمد! هر گاه انسان، شكم خويش را گرسنگى دهد و زبانش را نگه دارد، حكمت به او مى آموزم. اگر كافر باشد، حكمت او دليلى بر ضد او و بارى بر دوشش خواهد بود و اگر مؤمن باشد، حكمتش براى او نور و راهنما و شفا و رحمت خواهد بود. پس، آنچه را نمى دانست، خواهد دانست و آنچه را نمى ديد، خواهد ديد. نخستين چيزى كه به او نشان مى دهم عيب هاى خود اوست تا بدين سبب، از پرداختن به عيب هاى ديگران باز ماند و نكته هاى ظريف علمى را به او نشان دهم تا شيطان به وجود او راه نيابد.
[12] بقره 269
[13] امام صادق (علیه السلام)- علیبن قصیر گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «فدایت شوم! آیه وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ به چه معناست»؟ فرمود: «معرفت امام زمانش به وی داده شد».
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۵۱۰ بحار الأنوار، ج۲۴، ص۸۶/ القمی، ج۲، ص۱۶۱/ نورالثقلین/ البرهان
[14] المحاسن: أبي عن النضر عن الحلبي عن أبي بصير قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله تبارك وتعالى: (ومن يؤت الحكمة فقد أوتي خبرا كثيرا) فقال: هي طاعة الله ومعرفة الامام (محاسن البرقي: ١٤٨)