بسم الله الرحمن الرحیم
به فراز های دستورات سلوکی و عملی امام صادق (ع) که برای عنوان بصری بیان کردند، رسیدیم که در سه دسته و هر کدام در سه قسمت که جمعا 9 قسمت می شد را بیان کردیم. ما در قسمت اول که سه قسم بود، رسیدیم که حضرت (ع) فرمود: اولا «ما لا یشتهی» را نخور و الا حماقت می آورد؛ دوما اینکه تا وقتی گرسنه نشدی غذا نخور و سومین توصیه «، وإذا أکلت فکل حلالا» بود که اگر می خواهی بخوری، حلال بخور نه چیز دیگری.
بعد از این می فرمایند:« وسم الله» می خواهی بخوری، حتما تسمیه و نام خداوند و «بسم الله الرحمن الرحیم» را داشته باشیم. این نکته شاید از مسائل مهم است؛ یک موقع گفته می شود «بسم الله» گفتن خوب است و مستحب است و ثواب دارد و اثر خوبی دارد و کار ها بهتر انجام می شود؛ این یک بحثی است اما یک موقع گفته می شود برای کسی که سالک است، چرا که حضرت می فرمایند:« فإنها وصیتی لمریدی الطریق إلى الله تعالى»؛ برای کسانی که می خواهند سلوک و طریق الی الله داشته باشند یعنی کسانی که می خواهند یک رتبه از مردم عادی بالاتر بروند ؛ مردم عادی می خواهند دیندار باشند اما به دنبال اینکه طریق الی الله را هم طی بکنند، عمدتا به دنبال این نیستند بلکه می خواهند از مرز دین خارج نشوند و آدم خوبی باشند در همین حدّ اما وقتی یکی کسی قصد میکند که سالک الی الله بشود، حلال و حرامش متفاوت میشود؛ تفاوتش به این نیست که یک چیز هایی برای این حلال و حرام هایی در دین جدید حاصل می شود بلکه یعنی وجود این در رابطه با آنچه که حلال است یا حرام است، مرتبه ی عالی تری از آن وجودی و دستوارتی که برای مردم قرار داده می شود. لذا برای مردم بعضی چیز ها مباح است یعنی مثلا برایشان گفتن «بسم الله» خوب است اما انجام ندادند کار حرامی انجام ندادند و چیزی برای او به عنوان سیئه نوشته نمی شود ممکن است چیزی را هم از دست بدهد از جهت ظاهری و کمالی را هم بدست نیاورد اما سیئة ای هم نوشته نمی شود اما کسی که می خواهد به قصد سلوک الی الله حرکت بکند یعنی خودش را از مردم عادی یکی مرتبه ، دو مرتبه بالا تر آورده است باید نگاهش به همه چیز به همین نسبت متفاوت بشود. وقتی کسی به عنوان طلبه آمده یعنی من قصد طریق الی الله و سیر در او را دارم؛ این سیر و طریق الله موجب می شود که اون چیزی که برای مردم حلال و حرام است ، نسبت به او این دستورات بیشتر می شود. همچنان که در ماه رمضان برای عموم مردم بیشتر می شود یا در حج برای محرمین بیشتر می شود.
برای کسانی که سالک و اهل طریق هستند همین مسئله به همین نسبت مرتبه به مرتبه دستورات بیشتر میشود، پس اگر کسی می خواهد در طریق الی الله حرکت کند اما بخواهد واجبات و حرام ها در همان حدّ که برای مردم است باقی بماند، حرکتی صورت نگرفته است؛ نمی گوییم که عیب دارد و یا از دین خارج شده است ولی کمالی هم صورت نگرفته یعنی اهل حرکت نیست بلکه اهل همان در جا زدن در همان رتبه است و نجات مرحله اول برای او محقق می شود اما اگر کسی به عنوان سلوک الی الله و به تعبیر حضرت طریق الی الله ، اگر کسی میخواهد مرید طریق باشد و اراده طریق کرده است حالا دستوراتش متفاوت می شود و از جمله اش همین جا می باشد.
دقت داشته باشیم، این نکات در همه جا سرایت دارد. اگر برای عموم مردم گفته می شود که اگر می خواهید از چیزی که ذبح و قربانی می شود، بخورید؛ حتما باید اسم الله بر وقت ذبح اون قربانی جاری شده باشد ولی اگر جاری نشده باشد، خوردنش برای مسلمان حرام است و اجازه ی خوردن ندادند، این برای عموم مردم است. برای مردم خوردن ذبیحه با «بسم الله» جائز است اما برای سالک الی الله علاوه بر اینکه این مسئله بر او هم ثابت است به عنوان مسلمان، مرتبه بالاتری نیز برای او لازم است بلکه برای عده ای واجب است به طوری که اگر تخطی بکنند برای آنها معصیت نوشته می شود. فقط لازم نمی شود تا به عنوانی که کمال است بلکه علاوه بر آن اگر انجام ندهد، برای او معصیت نوشته می شود لذا برای کسی که سالک طریق الی الله است؛ این ذکر «بسم الله» در کار ها ، هر کاری؛ چه خوردن، شنیدن ، گفتن ، خریدن ، درس خواندن و… هر جایی که می خواهد عملی از او صادر شود یا بر او وارد بشود برای هر عملی تسمیه لازم است چون حقیقت تسمیه این است که این عمل را مرتبط می شود با خدا ، ارتباط عمل است با خداوند ، گره زدن عمل است به خدا ، اگر کسی نگاهش به عالم منقطع باشد و مرتبط نباشد ، از دین خارج نشده است، عیبی هم ندارد اما در همین مرتبه است که هر چیزی را خودش می بیند که می بیند اما کسی که سالک است و می خواهد قدم بر دارد، جزو اولین قدم هایش این است که اول با تلیقین و کم کم با شهود به اینجا می رسد که هرچیزی را مرتبط با خدا می بیند و زمانی که مرتبط ببیند از همین «بسم الله» لفظی که صرفا کلام است، آغاز می شود تا به اون جایی می رسد که نوح نبی می خواست کشتی به حرکت در بیاید، می فرماید:« بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا»[1] با «بسم الله» کشتی حرکت می کند و با «بسم الله» کشتی می ایستد؛ در اونجا قوه ی محرکه کشتی به تعبیر قرآن کریم «بسم الله» است و قوه ی ساکن کننده کشتی و اون قوه ای که میتواند کشتی را نگه دارد و بایستد «بسم الله» است یعنی اراده ی حق را آنچنان قدرتمند می بیند که با این اراده زندگی می کند، با این نام و با این «بسم الله» زندگی می کند و همه چیز را از مجرای «بسم الله الرحمن الرحیم» می بیند. که حالا فرصتش نیست که بسم الله الرحمن ؛ این سه اسم الله الرحمن ، الرحیم چه غوغایی در عالم کی کند و همه هستی را شامل می شود و همه را در بر می گیرد و به تعبیر برخی بزرگان اون کلمه و کن وجودی ایجاد است ( نمی خواییم وارد این بحث بشویم ) اما بسم الله الرحمن الرحیم ربط بین عالم ایجاد می کند عالم را به خدا متصل می گند ؛ همین بسم الله لفظی.. درسته که باید از لفظ عبور کرد ولی باید از لظ شروع کرد ؛ از لفظ شروع می کنیم ولی در لفظ باقی نمی مانیم .. عبور می کنیم به معنا و بعد به حقیقت این مسئله.
آنوقت این بسم الله هم برای این که در وجود انسان تثبیت بشود بیانش کرده اند که برایِ بعضی در هر لقمه واجب است برای بعضی در هر نوعّ غذا یعنی در ابتدایِ به هر کدام از غذا ها باید بسم الله بگوید و برای بعضی در هر لقمه ای باید گفته شود . هر کدام « بسم الله خودش را می طلبد
وقتی بسم الله گفته می شود ؛ آن حقیقتی که می خواهد با وجودِ انسان به عنوان غذای او یا به عنوان مال او یا به عنوان کلامِ او یا به عنوان کار و معامله او.. وقتی با این نگاه مرتبط با خداوند متعال دیده می شود مرتبط با انسان توافق اسباب برایش ایجاد می شود یعنی ملائم با وجود انسان می شود این دوتا با هم تلائم پیدا می کنند ذیل بسم الله الرحمن الرحیم .. یعنی آنچه که باعث می شود این دو تا با هم نسبت پیدا کنند و به یکدیگر نزدیک شده و شبیه و همراه شوند ، ضد یکدیگر و در برابر هم قرار نگیرند، و این حقیقت وجودی بسم الله الرحمن الرحیم است
داستان ابن کوّا
ابن کواء خیلی جاها حرف های نامربوطی در رابطه با امیرالمؤمنین (ع) می زده و خیلی از جاها هم حاضر بوده است. به دنبال این بوده که وقتی حضرت جایی می نشستند و صحبت می کردند ، یک بیان نامربوطی بگوید و جلسه را بهم بزند، مثلا در جلسه خطبه متقین و در جریان «سلونی قبل ان تفقدونی»[2] می آید و یک کلام زشتی را بیان می کند.
روایت دارد که می فرماید وقتی غذا می خورید «بسم الله» بگویید ؛ امیر المؤمنین (ع) می فرماید:« ضَمِنْتُ لِمَنْ يُسَمِّي عَلَى طَعَامِهِ أَنْ لاَ يَشْتَكِيَ مِنْهُ » [3] من ضمانت می کنم، کسی که نام خدا را می برد وقتی که طعام می خورد، اذیت نشود از آن طعام. در ادامه دارد: «فَقَالَ لَهُ اِبْنُ اَلْكَوَّاءِ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ لَقَدْ أَكَلْتُ اَلْبَارِحَةَ طَعَاماً فَسَمَّيْتُ عَلَيْهِ وَ آذَانِي فَقَالَ لَعَلَّكَ أَكَلْتَ أَلْوَاناً فَسَمَّيْتَ عَلَى بَعْضِهَا وَ لَمْ تُسَمِّ عَلَى بَعْضٍ يَا لُكَعُ.»[4] به بعضی «بسم الله» را جاری کردی اما به بعضی «بسم الله» را جاری نکردی. ای احمق! چون معلوم بود که حرف های سائل بی طرف نیست بلکه با عناد سوال می کند و اذیت می کند و امیرالمؤمنان با «یا لُکَع» به او نیز طعنه ای زد.
باید حواسمان باشد که جلوی امام معصوم ، در آنجا ادب و احترام هر چقدر رعایت کنیم، بهره مندیمان بیشتر است، هر چقدر رعایت نکنیم، بهره مندیمان کمتر است. خدایی نکرده اگر بی ادبی باشد، دیگر مورد طرد و لعن الهی هم قرار می گیریم ، حتی اگر به شوخی باشد و در جمع های خودمانی یا مثلا در نقل یک پیامک باشد ، اگر حریم ولایت و حریم الهی و ولی شکسته شود بلا فاصله عکس العمل دارد.اینجا امیرالمؤمنین اظهار کردند اما بلافاصله در وجود انسان وارد می شود. لذا اینجا دارد که اگر غذاهای متعددی و چند نوع غذا می باشد، تعبیر امیرالمؤمنان است، «بسم الله» بگویید، من ضمانت می کنم که آن غذا به شما صدمه ای نزند. یعنی توافق اسباب ایجاد می شود یعنی اون غذا با نظام وجودی شما همراه می شود، البته اگر کسی هم زیاد بخورد یا غذایی که می داند ضرر دارد، خورد. آن بحثش جداست. از باب تفنن این بحث بعضی گفته اند که اگر بر غذا گفته شد «إن ضررتنی خصمک علی بن ابی طالب(ع)» این مسئله به شرطی که افراط در مسئله نباشد، ضرر آن هم جبران می شود؛ یک کسی به هنگام هندوانه خوردن بود به آقای بهائدینی (ره) گفت: من برایم خوب نیست، درست است که می گویند، این جمله اثر دارد بگوییم، شما تأیید می کنید؟ آقای بهائدینی یک خنده ی ریزی کردند و گفتند: بگو و بخور.
البته با همان حفظ نظام عقلایی که آدم باید وقتی احساس ضرر می کند، رعایت کند. گاهی ضرر ناچیز است اما جدّي است. سم بردارد و بگوید و«إن ضررتنی خصمک علی بن ابی طالب(ع)»؛ ممکن است برای یک کسی مجبور باشد و این کار را انجام بدهد اما اثر را بگذارد. اما در حالت اختیار، این کار را از حالت عقلایی خارج می کند.
پس اینکه برای هر غذایی انسان خوب است «بسم الله» بگوید چرا که امیرالمؤمنان (ع) ضمانت کرده است و این توافق اسباب ایجاد می کند. این جزئی از دستور سلوکی است یعنی که به سمت خداوند راه میافتد، از محسوس شروع می کند و ارتباط محسوس با خدا را ایجاد می کند. ارتباط محسوس اگر موقع خوابیدن است، «بسم الله» بگوید، موقع حرکت کردن و بیدار شدن است، «بسم الله» بگوید؛ این ذکر در وجودش است و مرتبط کردن هر چیزی با خدا موجب، آغاز حرکت درست از همین جا می شود اما اگر کسی فقط خورد و حواسش نبود؛ این برای سالک الی الله معصیت می شود. بزرگان ذکر کرده اند که اگر کسی قصد سلوک دارد ( مردم عادی مد نظر نیست)، بدون این نگاه حرکت بکند، برایش معصیت نوشته می شود که «إنَّ الانسان لفی خسر إلا الذین آمنوا» هر کاری برای این باید طاعت باشد حتی طاعت ابتدائی و هر چیزی که نبود معصیت است. برای عموم مردم فاصله بین طاعت و معصیت داریم و برایشان به اذن الهی دایره ی مباحات را گذاشتند اما برای کسی که اهل سلوک و قصد حرکت کرده است، برای او یا طاعت است یا معصیت.« و العصر، إنَّ الانسان فی خسر» همه ی انسان ها در خسران هستند « الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات» مگر کسی که اهل ایمان و عمل صالح باشد یعنی اگر اهل این دو بود، در حال حرکت به سوی خداست اما اگر نبود، این خسران است. این خسران به نحوی برای مردم عادی ولی برای اهل سلوک تفویت (فوت کردن) سرمایه است که حرام و برای او معصیت است لذا عقابش هم برای اهل سلوک شدید تر است.
یک کسی آمد نزد امیرالمؤمنان (ع) سلام کرد، حضرت بر روی چهار پایه ای نشسته بودند و چهار پایه ای دیگری هم در آنجا بود، حضرت به آن شخص گفتند: بشین بر روی این چهار پایه. آن شخص بلافاصله بعداز اینکه نشست، افتاد و سرش هم به زمین خورد و شکست. حضرت به کمک او رفتند و او را بلند کردند و سرش را نوازش کردند و خونش را پاک کردند. بعداز آن حضرت فرمودند که « هر کسی رعایت حدودش را نکند، خداوند دوست دارد مؤمنش را در همین دنیا عقاب کند» بعد عرض کرد: آقا جان ! من چه کردم که مستحق این عقاب شدم که اینگونه بیافتم و سرم بشکند؟! حضرت در جواب او گفتند: « وقتی می خواستی بنشینی «بسم الله» نگفتی» این برای تو عقاب دارد اما از دیگران به طور عادی و برای عموم مردم عقاب ندارد اما برای کسی که قصد حرکت می کند خواص است و می خواهد کار ویژه تری انجام بدهد در همین دنیا اولا عقاب می شود لذا بعضی افراد اگر یک کلامی بر زبانشان جاری می شد با همان کلام، مورد عتاب قرار می گرفتند.
خدا رحمت کند حضرت آیت الله ممدوحی را، ایشان نقل می کردند که یک کسی نشسته بود سر حوض داشت وضو می گرفت، همان طور که نشسته بود داشت وضو می گرفت از شیر آب یا حوض داشت وضو می گرفت باران شروع کرد به باریدن. بعد گفت به به! چه باران به موقعی! مورد عتاب قرار گرفت که کدام کار ما بی موقع بود که این به موقع باشد؟
یک موقع هست این را مردم عادی می گویند که به به چه وقت خوبی آمد! این مال این است که این وقت برای او خوب بوده است.
اما اگر کسی نظام احسن الهی را می بیند، مقام ربط خدا را با همه ی افعال می بیند. او اگر این را بگوید چه می شود؟ مورد عتاب قرار می گیرد. گاهی ممکن است عقاب بشود، حتی با همین کلامش که از روی یک غفلتی صادر شده است، با اینکه اینجا در حال شکر کردن است اما شکر او متفرع بر یک کلامی است و لازمه ی حرفش این است که زمان ها و وقت های دیگر به موقع نبوده و این(باران)به موقع بوده است.
الان خیلی آمدن این (باران) به موقع بود. کأنه مفهوم داشته باشد بگوید بقیه اش به موقع نبوده.
این نگاه در وجود کسی که سالک طریق الی الله است هر چه جلوتر می رود کلامش، کارش، فعلش، حرکاتش مورد مداقّه بیشتری از (سمت) خدای سبحان است. این جور نیست همه را با یک چوب برانند.
مثلا الان برای اینکه یه بحثی رو خدمت دوستان از همین مساله عرض بکنم؛ ببینید وقتی که مثلا می فرماید: یا ایها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم واشکروا لله ای اهل ایمان کلوا من طیبات ما رزقناکم دقت بکنید تعبیرات قرآن را، کلوا من طیبات ما رزقناکم و اشکروا لله حتما شکر هم به دنبال این رزق داشته باشید. بعد ببینید نسبت به ـ این یا ایها الذین آمنوا مخاطب بودـ یا ایها الناس تعبیر دیگری از قرآن کریم یا ایها الناس کلوا مما فی الارض اون گفت چی؟(ـدر آنجا چه فرمود؟) یا ایها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم ببین آنجا چقدر تشریف قائل می شود خدا طیبات ما رزقناکم ما روزی کردیم به شما ،رابطه (با خدا)، ما رزقناکم آنی که ما روزی کردیم به شما رابطه آن هم طیبات ما رزقناکم کلوا من طیبات ما رزقناکم واشکروا لله دنبالش هم اینجا می فرماید یا ایها الناس کلوا مما فی الارض هر چه در زمین هست بخورید حلال است، اصل بر حلیّت است، کلوا مما فی الارض ببینید چقدر تعبیر متفاوت است. اینجا مخاطب مردم اند، در فهم و شعور و تکلیف عموم مردم بیان می کند که کلوا مما فی الارض آنی که در ارض هست کلوا مما فی الارض کجا؟ کلوا من طیبات ما رزقناکم کجا؟
چون بحث در حرکت و بالاتر آمدن پیش می آید خطاب الهی تکلیف الهی به دنبالش شدیدتر می شود. آنجا می فرماید که «کُلُوا مِن طَیِباتِ ما رَزَقناکُم و اشکُرُوا لِلّه» تکلیفش می شود «وَ اشکروا لله» اینجا می شود «کلوا مما فی الارض حلالا طیباً» برای شما حلال طیب است و «لا تتبعوا خطوات الشیطان».
ببین چقدر متفاوت است. آنجا واشکروا لله آنها را به مقام شکر خدا می رساند، اینها را می گوید دنبال شیطان هم نروید. یعنی از مرز نارنجی به قرمز نروید ها.
آنجا دارد از مرز سبز می برد بالاتر «وَ اشکروا لله» چقدر تعبیرات قرآن دقیق است.
می خواهیم مخاطب کدوم کلام باشیم؟
یا ایها الناس باشیم؟
یا یا ایها الذین آمنوا؟
به همین نسبتی که لطافت در تعبیر به کار برده می شود لطافت در بهره مندی از رحمت حق هم هست یعنی اگر اینجا می فرماید یا ایها الذین آمنوا کلوا من طیبات رزقناکم و اشکروا لله به همین نسبت هم قرب به این میدهد به همین نسبت هم با او ملاطفت دارد با او نجوا دارد با او انس دارد.
اما اونی که می گوید «کلوا مما فی الارض حلالا طیباً» اون حلال حرام نیست ولی «لا تتبعوا خطوات الشیطان» یعنی حداقل از مرز ها خارج نشویم، مرز اسلام را رعایت بکنید و سمت تبعیت از شیطان نروید، چون قدم به قدم و ذره ذره شیطان می خواهد شما را جدا بکند؛ ببینید اگر انسان این مطلب در وجودش شکل بگیرد، چقدر متفاوت می شود، آنوقت می فهمد « وَ سمّ الله» خدا را نام ببر، یاد کن. این میخواهد انسان را از یک رتبه بالاتر ببرد. میخواهد انسان را مخاطب خداوند قرار دهند. به عنوان: « كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ[5]»… یعنی همان غذا برای مردم وقتی میخورد، به صورت عمومی، میشود کلوا مما فی الارض، همان غذا برای مؤمن، میشود « كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ ». همان غذا با وجود این قرب ایجاد میکند، همان غذا برای برای عموم مردم، شکمشان را سیر میکند. آن شکمش سیر میشود، این به وسیله اش قرب پیدا میشود. آن وقت ببینید اگر انسان اختیاراً این را از دست بدهد، چقدر محرومیت برایش ایجاد شده است. با این نگاه، وارد شویم و ببینیم. غیر از اینکه همۀ هستی، به واسطۀ انسان میخواهند به کمال برسند. وقتی انسان در خوردنش، حرکتش، کارهایش، رفتارش، وقتی با بسم الله آغاز میکند – یعنی گره زد آن کار را به خدا – آن از اجزای هستی، که با او همراه میشوند در این کار، چه غذایی باشد که میخورد، چه هوایی باشد که تنفس میکند، چه کاری باشد که انجام میشود، همۀ اینها با همین تسمیه و نام، الهی میشوند و به مقصودشان میرسند. در طریق الهیت قرار میگیرند. در طریق الی الله قرار میگیرند. لذا آنها هم دعا میکنند برای انسان. در مقام شکرِ انسان بر می آیند. چون آنها هم میخواهند به کمال برسند؛ از طریق انسان باید به کمال برسند؛ انسانی که این تسمیه را نداشته باشه، آنها را هم ضایع کرده. (اما) انسانی که این نگاه را داشته باشد، آنها را هم احیاء کرده است. آنها را هم بالا برده است. بببینید چقدر تفاوت میکند اگر انسان با این نگاه به طعامش نگاه کند، به نفسش نگاه کند، به کارش نگاه کند، به معامله ای که میخواهد انجام دهد نگاه کند، به درس خواندنش نگاه کند، به خوابیدنش، به بیدار شدنش، به رفتارش، به هر چیزی، به لباس پوشیدنش. با بسم الله لباس بپوشد، این پوشش منجر به «لباس التقوی[6]» میشود. همین پوشش. مثل آن کلوا مما رزقناکم بود، میشود لباس التقوی. اما اگر عادی بود، میشود یک لباس ساده. او پوشش از عیوبش پیدا میکند و او را به سمت خدا قرار میدهد، این هم فقط یک پوشش نسبت به سرما و گرما ایجاد میکند، «مِمَّا فِي الْأَرْضِ[7]» میشود. ببینید چقدر انسان حیاتش با یک تفکّر، ذکر، توجه، چقدر متفاوت میشود. حالا البته اینجا بحثهای زیادی است و روایات متعددی هم هست که وارد شده، میترسم واردش بشویم، کمی طول بکشد. یکی اش همان روایت امیرمؤمنان علیه السلام بود. یک روایت دیگری دارد که رسول خدا به امیرمؤمنان فرمودند: «یا علی! اذا اکلت فقل بسم الله فاذا فرغت فقل الحمدلله.» که ختم غذا را هم با حمد خدا، با شکر خدا، که اشکروا للهی که در آن آیه هم آمده بود.(ادامۀ روایت:) «فإنَّ حافظیک لا یبرحان یکتبان لک الحسنات حتّی تبرئه عنک» میگوید تا سر سفره باشی بسم الله گفته باشی، و انتهای غذا هم حمد بگویی، آن کاتبان تو، برای تو حسنه مینویسند؛ یعنی عمل تو عبادت است. تا وقتی که از سر سفرۀ غذا بلند شوی و بروی. این تا هستی، این بسم الله عمل تو را عبادت میکند. مثل اینکه اگر انسان با وضو باشد و بخوابد، شبش کلّاً عبادت محسوب میشود. خب اینها را غیر از امام معصوم که به این حقایق سلطه دارد و خبر دارد بیان کند؟ و چقدر انجامش راحت است! و چقدر ما از دست میدهیم! اگر به ما میگفتند شب اینجوری بخوابید، صبح به شما پنج میلیون تومان میدهیم، چند نفر از ما شب، یادش میرفت اینجوری بخوابد. اگر به ما میگفتد وقتی میخواهید غذا بخورید، بسم الله بگوید، بعد غذا به شما، بعد هر دفعه غذا، ما یک میلیون به شما میدهیم، چه کسی یادش میرفت؟ چطور ضمانت مردم اگر بشود، انسان باور میکند، اما ضمانت خداوند را، ضمانت امیرمؤمنان را ما باور نمیکنم. چرا؟ چجور میتوانیم بگوییم دینداریم ولی این ضمانت را باور نکنیم. این هم یک روایت شریف بود. روایت شریف دیگری میفرماید که: « كُلُّ أمرٍ ذى بالٍ لَم يُذكَر فيهِ بِسمِ اللّهِ فَهُوَ أَبْتَرُ [8]» دوام پیدا نمیکند. اگر هم انجام شود، بقاء پیدا نمیکند. یا انجام نمیشود و به مانع بر میخورد، یا اگر انجام شد (هم) دوام پیدا نمیکند. یعنی یک کاری میشود که بعد مدتی میبینی از بین رفت و تمام شد؛ یک کار باقی نمیشود. هر امری که انسان میخواهد انجام دهد، اگر بسم الله ابتدایش نگوید، این کار بقاء پیدا نمیکند. به خدا گره نخورده است. وقتی به خداوند گره بخورد، به تعبیر علامه، هر چقدر به خدا بیشتر گره بخورد، بقائش بیشتر میشود. پس مراتبِ گره خودن هم داره. این جور نیست که یا بسم الله ساده باشد (یا نباشد). این یک مرتبه اش است. یک ظاهرش است. هر چه از این بالا برود، توجه بیشتر شود، انسان بقائش بیشتر میشود که : « مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ ۖ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ [9]» هر چه پیش شما، و مربوط به شماست فقط، این از بین رفتنی است، ینفد. و ما عند الله باقٍ. آن چیزی که پیش خدا است باقی است. ان شاء الله ما مراقبۀ این هفته مان را این قرار دهیم که تثبیت شود. برای هر کارمان با خودمان عهد کنیم، یادآوری کنیم، دوستان هم میشود هر روزی حدیثی در مسیر رفت و آمد دوستان بزنند، یا پیامک کنند برای یاد آوری این عهد که بسم الله را در آغاز هر درسمان، آغاز هر کارمان، آغاز هر خوردمان و حمد الهی را در پایانش. حالا پایان درس است، پایان غذا است، پایان کار است، هر چیزی که باشد، بسم الله و الحمد لله، در آغاز و پایان همۀ اینها سعی کنیم رعایت کنیم تا کم کم این در وجودمان، ان شاء الله ملکه بشود.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] سوره هود, آیه 41
[2] نهج البلاغة
[3] :« قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : ضَمِنْتُ لِمَنْ يُسَمِّي عَلَى طَعَامِهِ أَنْ لاَ يَشْتَكِيَ مِنْهُ فَقَالَ لَهُ اِبْنُ اَلْكَوَّاءِ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ لَقَدْ أَكَلْتُ اَلْبَارِحَةَ طَعَاماً فَسَمَّيْتُ عَلَيْهِ وَ آذَانِي فَقَالَ لَعَلَّكَ أَكَلْتَ أَلْوَاناً فَسَمَّيْتَ عَلَى بَعْضِهَا وَ لَمْ تُسَمِّ عَلَى بَعْضٍ يَا لُكَعُ . قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : ضَمِنْتُ لِمَنْ يُسَمِّي عَلَى طَعَامِهِ أَنْ لاَ يَشْتَكِيَ مِنْهُ فَقَالَ لَهُ اِبْنُ اَلْكَوَّاءِ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ لَقَدْ أَكَلْتُ اَلْبَارِحَةَ طَعَاماً فَسَمَّيْتُ عَلَيْهِ وَ آذَانِي فَقَالَ لَعَلَّكَ أَكَلْتَ أَلْوَاناً فَسَمَّيْتَ عَلَى بَعْضِهَا وَ لَمْ تُسَمِّ عَلَى بَعْضٍ يَا لُكَعُ .» الکافي ,جلد۶ , صفحه۲۹۵
[4] همان
[5] بقره، 172
[6] برگرفته از این آیه: يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِكَ خَيْرٌ ۚ ذَٰلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ. اعراف، 26
[7] بقره، 168
[8] بحارالأنوار، ج 76، ص 305
[9] نحل، 96