بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسه گذشته در انتهای بحث یک عنوانی را در چند دقیقه مطرح کردیم که یکی از عنوان های کلیدی بحث حرکت به سوی خداست. آن هم در زندگی طلبگی به خصوص که اساس زندگی طلبگی سلوک و هدایت شدن و هدایت کردن است. صالح مصلح.
ادراک نیاز در نظام مادّی
بحثی که در انتهای جلسه گذشته مطرح کردیم این بود که هر حرکت اختیاری که بخواهد صورت بگیرد، از یک قدم گذاشتن ساده در راه رفتن به سوی مکان مادی، تا خوردن، خوابیدن، تا دقیق ترین حرکتهای کمالی، تمامشان مبتنی بر احساس نیاز است. یعنی اگر احساس نیاز نشود، قدم از قدم برداشته نمیشود. فقط کافی است در ابتدای تصورمان این نگاه را داشته باشیم که اگر ادراک نیاز از وجود انسان و حیوان برداشته بشود، گرسنه نشوند، تشنه نشوند، خستگی را احساس نکنند، اگر انسانی احساس گرسنگی نکند چی میشود؟ بهش هم بگویند غذا بخور، اما احساس نیازی نکند. ببینید چقدر خدای سبحان در نظام وجود انسان احساس نیاز تکوینی را زیبا و دقیق قرار داده تا ضروریات وجود انسان که بقای انسان است تامین بشود. و الا انسان به هلاکت میرسید و نمیفهمید. ما الان تصوری از عدم احساس گرسنگی نداریم. چون سه وعده دو وعده در روز غذا میخوریم. احساس گرسنگی مان هم گاهی به اوج نرسیده است. روی سیری… آن هم گفته اند حماقت می آورد کسی که روی سیری غذا بخورد. اما اگر احساس نیاز نمیشد، ادراک گرسنگی نمیشد، چی میشد؟ انسان یک موقعی ممکن بود بخواهد تفننی چیزی بخورد. اما اینطور نبود که مرتب هر روز، چند وعده، آقا خرج کند، خانم وقت بگذارد، انواع غذاها را آماده بکنند، تا لذت رفع گرسنگی… گرسنگی که برطرف میشود. گاهی آدم بعضی ها را میبیند واقعا در خوردن خیلی زیبا میخورند. آنقدر خوشمزه میخورند، خوب میخورند، با لذت. یک کسی میگفت دوست دارم خوردن را. داشت چاق میشد. بهش گفتم یکمی سالاد بخور که غذا کمتر بخوری. گفت من سالاد را دوست داشتم، ولی الان که میگویی باید غذا کمتر بخوری، دیگر دوست ندارم. این کسی که دوست دارد با چه میل و وَلَعی غذا را میخورد، تا کسی که میل ندارد. چقدر متفاوت است شوق این به سفره با شوق او. چقدر مختلف است؟ اگر ادراک نیاز نبود در زندگی انسان، حتی در نظام بدنی اش، انسان بقا پیدا نمیکرد. منتها خدای سبحان کاری کرده است که نظام بدنی ما اغلب نیازهای ضروری اش ادراک میشوند چه بخواهیم چه نخواهیم. خواب یک نیازی است که انسان ادراکش میکند. خسته میشود. اگر این ادراک را نداشت، گاهی چند روز پشت سر هم کار میکرد و از پا می افتاد. خواب نمیگذارد از پا بیوفتد. بعضی را البته خواب از پا می اندازد. آنقدر میخوابد که دیگر نمیتواند بلند بشود.
هر کندنی و هر رسیدنی، بر اساس ادراک نیاز است. از این خسته میشود، از این خسته شدن میکند. این هم ادراک نیاز است که دیگر میل به این ندارد. از یک چیزی یک جایی نشسته است، سرد است، میگوید سرما اذیتم میکند، گرم است، میگوید گرما اذیتم میکند. این هم بر اساس احساس نیاز است. حتی اگر انسان از اینجا راه می افتد میرود هزار قدم آنورتر، یک ادراک نیاز کلی است که از اینجا تا آنجا را طلب میکند، هر قدمی را که برمیدارد یک ادراک نیاز جزئی هم دارد. اگر از این ادراک نیاز غفلت صورت بگیرد، انسان متوقف میشود.
ادراک نیاز در نظام مجرّدی
مراحل نیاز
آن جلسه عرض کردیم که خدا چون هر نیازی را ادراکش را، چهار مرحله دارد، تحقق نیاز در وجود، بعد ادراک نیاز، بعد اظهار نیاز که این را دنبال رفعش باشد، بعد رفع نیاز که اجابت بشود. اظهار نیاز یعنی دنبال رفعش بر آمدن.
ارتباط با رافع نیاز
گفتیم انسان چون خدای سبحان هر ادراک نیازی و نیازی را مرتبط با رافع نیاز قرار داده، یعنی هر نیازی انسان را به رافع نیاز میرساند، رافع نیاز خداست. هر نیازی انسان را متصل میکند به رافع نیاز. هرچقدر نیاز بیشتر باشد، ارتباط با خدا بیشتر میشود. اگر انسان میخواهد خلیفة الله باشد، پس باید انسان نیازمند ترین در بین موجودات باشد که اینطوری است. یعنی هم از جهت بدنی انسان از همه موجودات نیازهایش بیشتر است، ببینید حیوانات غذایشان ساده است، تنوع آنچنان ندارد. اما انسان تنوع غذایی اش چقدر زیاد است؟ این ها نیازهایش است. انسان میتوانست با یک مشت گندم و یک لیوان آب زنده بماند. اما ببینید خدا چکار کرده است در انواع اطعمه و اشربه که انسان کثرت نیاز او را به رافع نیاز مرتبط بکند.
رابطه خلیفه الهی بودن و ادراک نیاز
پس اساس نیاز برای اینکه انسان بیدار بشود، لازم است. اساس نیاز ارتباط با رافع نیاز است. هر نیازی انسان را میکشاند به سبب اصلی تا با او مرتبط بشود و چون انسان خلیفه الهی است، باید نیاز تمام موجودات عالم را انسان داشته باشد. دارد. انسان نیاز جمادی دارد، جا میخواهد، مکان دارد. انسان مکان میخواهد. مثل جمادی که مکان میخواهد. جماد بعد دارد. طول و عرض عمق دارد. لیوان جایی میخواهد که درش قرار بگیرد.
آنچه که نیاز نباتات است، انسان دارد، نمو دارد. انسان رشد دارد. چنانچه نباتات رشد دارند. نمو دارند. آنچه که نیاز حیوانات است که حرکت میکنند به فاعلیت هایی که بهشان مرتبط میشود، جواب میدهند، حساسند، تحرک بالاراده دارند، انسان آن ها را هم دارد. علاوه بر اینها انسان خصوصیاتی دارد، عبودیت تشریعی که موجودات دیگر این مرتبه را ندارند.
تطابق حرکت و سکون انبیاء با اوامر الهی
پس انسان همه نیازهای همه موجودات عالم را دارد. ملائکة الله هم وجودشان عین نیاز است. قیامشان به امر الهی است. يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُون النحل : 50 يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُون
التحريم : 6 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُون
[/efn_note]. وجودشان به امر الهی باقی است. یعنی هر لحظه برای آنها، لحظه که میگوییم زمان نیست برای آنها، هر لحظه برای آنها امر به سوی آنهاست، فعل و تحقق آن ها قوام به امر دارد. انسان به جایی میرسد، انبیاء و اولیاء، به جایی میرسند که تمام لحظات وجودشان به امر است. لذا انبیاء قدم به قدم را به امر برمیدارند. انبیاء اینطور نیست که مثل ما باشند که هر چیزی را خودمان تلقی بکنیم و حرکت بکنیم.
حتی نسبت به یونس نبی علی نبینا و آله و علیه السلام، دارد که چرا یونس به شکم ماهی افتاد؟ روایت دارد که وقتی دید عذاب به سمت قوم آمد بعد از تقاضای عذابی که کرد، منتظر نشد خدا بهش بگوید از قوم خارج بشو. حکم عقل این است که عذاب آمده خارج شو. اما انبیاء به جایی میرسند که سکون و حرکتشان تابع امر است. آن روایت میفرماید چون صبر نکرد تا ما بگوییم برو، حرامی مرتکب نشده است. مکروه نیست. اما یک رابطه ربوبی دارند، آنجا یک قضایای دیگری حاکم است. هر حرکت و سکونشان باید به امر الهی باشد. همان چیزی که در ملائکه الهی هست، برای انبیاء محقق میشود. با اختیار خودشان حرکت کردند و خودشان را در این موطن قرار دادند.
زمین ظرف خلافت انسان
پس همه نیازی را که از جماد دارد، نبات دارد، حیوان دارد، انسان علی حده دارد، آنچه را ملک دارد هم به عنوان نیاز برای انسان مطرح میشود. همه را دارد چون میخواهد خلیفه باشد. انسان خلیفه بر زمین نیست. انسان خلیفه در زمین است. زمین ظرف خلافت انسان است نه قید خلافت انسان. خلیفه بودن انسان مطلق.إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة
البقرة : 30 وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون
[/efn_note]. فی الارض ظرف این خلافت است. ظرف هیچ موقع محدود نمیکند. یعنی از اینجا شروع میشود. انسان جسمانیة الحدوث است.ولی انسان جسم نیست همیشه. اما از جسم آغاز میکند.پس این هم خلیفه است. همه خصوصیات و نیازهای همه موجودات عالم را دارد، لذا خلیفه مطلق الهی است. این موجود با نیاز دارد این حرکت را میکند.
رابطه مستقیم رشد در نظام کمالی و شدت ادراک نیاز
ابراهیم خلیل است، سلام الله علیه. وقتی حرکت میکند، تمام حرکاتش بر اساس نیاز رشدش محقق میشود.إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن
البقرة : 124 وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين
. این کلمات چی بود؟ مرحله به مرحله احساس نیاز پس از نیاز. لذا یکی از علائم اینکه اگر انسان میخواهد بفهمد که در نظام کمالی دارد حرکت میکند یا نه، این است که در نظام کمالی هرچقدر انسان جلوتر میرود، ادراک نیازش شدیدتر میشود. چرا شدیدتر میشود؟ چون تازه دارد باز میشود حقایق برایش. میفهمد که توانایی هایش چقدر است. قدرت و قوایش چقدر است، هرچقدر اینها را بفهمد، احساس نیازش شدیدتر میشود. چون به سمت نامتناهی حرکت میکند، احساس نیاز هم به سمت نامتناهی حرکت میکند. نامتناهی احساس نیاز اجابت نامتناهی را به دنبال دارد. لذا انبیاء و اولیاء از همه بکاء تر، متضرع تر، نالان تر، گریان تر بودند. چرا ما اینقدر حالمان مثل آنها نیست؟ چون ادراک نیازمان بر آن اساس نیست. آن شدت را احساس نمیکنیم.
تفاوت ادراک نیاز در نظام مجرّدی و نظام مادّی
پس اگر طلبگی در حقیقت یک ادراک نیازی است که انسان را از حرکت عادی کنده است. این ادراک نیاز بر اساس نظام تن فقط نیست. انسان ها ادراک نیازشان از ابتدا بر اساس نظام تن است. گرسنگی و تشنگی و خستگی و ناراحتی و تنهایی. همه ادراکات نیازی است که تن طلب دارد. راحت تن و ملائمت تن میطلبد که اینها برطرف بشوند. چون ابتدایی ترین نیازها در دوران کودکی و نوجوانی در تن رسوخ میکند، از یک جایی انسان مکلف میشود به تکلیف. یعنی یک ادراک نیاز دیگری در وجود این از حالا باید بیدار بشود. برای این ادراک نیاز. اما ادراک نیاز در نظام کمالات روحی انسان، ادراکش اختیاری است. بر خلاف ادراکش در نظام بدن. این ها دقیق است. در نظام بدن گرسنگی ادراکش اختیاری نیست، انسان دارد کار میکند، به شدت هم مشغول کار است، میبیند وسط کار گرسنه اش شده است. میفهمد. این نیاز را از درون اعلام میکند به این که من گرسنه ام. اگر اعتنا نکند، ضعف می اندازدش. میگوید من اخطار کردم. ولی در نظام روحی غفلت از این احساس نیاز، اساس این عالم بر اساس این غفلت چیده شده است. عالم دنیا. نه هستی.هستی بر اساس توجه و ذکر است. اما عالم دنیا، یعنی با آنچه انسان روابط برقرار کرده است بر اساس غفلت است.
رابطه ادراک نیاز در نظام مجرّدی و نظام مادّی
هر ادراک بدنی که در انسان شدت پیدا میکند، بیداری اش آشکار میشود، نیازش احساس میشود، این باعث میشود یک ادراکی از ادراکات باطنی کمتر ادراک بشود. چون نفس ما در مراحل اولی حرکت یک حدی از توان مشغول شدن را دارد. با اینکه استعداد توان نامتناهی را دارد. اما درحرکت بالفعل، توانایی ها از یک جایی شروع میشود. این نکته را با دقت گوش کنید. وقتی انسان توجهش به نیازهای بدن جلب میشود، مشغول رفع آن نیازهاست، نفس تمام توانش مشغول رفع این نیازها میشود. وقتی تمام توانش صرف اینجا میشود، احساس نیازی که باید خودش بکند، نه اینکه از درون اخطار بهش بکند محقق نمیشود. یعنی ادراک نیاز نظام روحی برای انسان پیدا نمیشود. بعد میبینید عمری گذشته است و انسان هیچ توجهی برایش پیدا نشده است. خدای سبحان گاه گاهی یک علائمی را، یک زنگ خطری را به صدا در می آورد تا یک بیداری برای این ادراک صورت بگیرد. مثلا مریضی، مشکلات، مثلا موتی که در اطراف انسان واقع میشود، حوادثی که در عالم پیش می آید، دوراهی ها و سه راهی های سنیگنی که در راه پیش می آید و نمیداند چه بکند. امور مهیبی که بر انسان وارد میشود. مثلا در کشتی نشسته است، این کشتی دچار موج میشود.دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصين
[1] يونس : 22 هُوَ الَّذي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِريحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ريحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينالعنكبوت : 65 فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون
لقمان : 32 وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ كُلُّ خَتَّارٍ كَفُور
. آن احساس نیاز میزند بقیه را کنار. وقتی میبنید در حالت غرق است، دنبال این نیست که گرسنگی اش را برطرف کند. میبیند پای این وسط است که یک قدری گرسنگی را تحمل بکند، یا جانش را نجات بدهد. بین این دو نیاز کدام ضروری تر است؟ نجات جان ضروری تر است از اینکه گرسنگی را برطرف بکند.
بعد میبیند آن نجات با چی محقق میشود؟ با دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصين. یک کسی آمد خدمت امام باقر علیه السلام گفت من اسم اعظم را میخواهم. شک از من است که از امام باقر علیه السلام است یا از امام صادق علیه السلام. حضرت کنار آب مفصلی بودند، گفتند این را بیندازید در آب. امام درس عملی بهش داد. بعد حضرت شروع کردند با شاگردان حرف زدن و گفتگو کردن.
این هم هی دست و پا و گفت شنا بلد نیستم. دید اعتنا نمیکنند. شاگردان حواسشان بود، اما امام مشغول حرف است و حواسش هست و هیچ توجه نمیکند. یک جایی رسید که از اینها قطع امید کرد و متوسل به خدا شد با حال اضطرار. تا این حالت شد، این را امام میفهمد. امام گفت بگیریدش. آوردند بیرون. فرمودند اسم اعظم آن است. در حالتی که اوج اضطرار و نهایت نیاز ایجاد میشود که مرز بین بود و نبود انسان است.
یکی دیگر آمد گفت من اسم اعظم میخواهم. حضرت دستش را گذاشت روی زمین. خانه شروع کرد به چرخیدن. آنقدر سخت شد که گفت نمیخواهم. حضرت گفت تحمل میخواهد. نیاز انسان را بزرگ میکند تا ارتباطش با رافع نیاز شدیدتر بشود.
یک کسی که میخواهد بیاید طلبه بشود، از خیلی از نیازهای مادی و امکانات مادی پشت کرده است. کم کردن تعلقات مادی آشکار شدن نیازهای معنوی است. اگر دنبال این هستیم که چطوری نیازهای معنوی برای ما آشکار بشود، نمیگویم نیازهای مادی را قطع بکنیم. انسان جامع است، بدنش نیاز دارد. اما کم کردن. یکی کم کردن و یکی هم وقتی می نشیند سر سفره انسان، به خصوص در مراحل اولی، اینطور نباشد که با تمام میل و اشتها و رغبت و توجه و… بخورد. به ما فرمودند فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِه
عبس : 24
. اما نگفتند هوش از سرش بپرد. اگر اینطور باشد تمام نفس مشغول شده است. هرچقدر شدت التفات زیاد بشود، اشتغال نفس زیاد میشود. هرچقدر اشتغال نفس زیاد بشود نفس از امور دیگر غافل میشود.
نیازهای مادی زنگ خطر دارند اغلبشان. یعنی اعلام میکنند که ما هستیم، میخواهیم. گرسنگی، تشنگی، خستگی، سرما، گرما. اگر انسان احساس نکند، مریض میشود. اینها را میفهمد اما در نیازهای معنوی هم اشتغال اولی انسان به نیازهای مادی باعث میشود که نیازهای معنوی سخت تر به دست بیایند. دوما زنگ خطر خیلی کم است برایشان. دارند. اما خیلی کم است. اینطور نیست که مثل غذا باشد که سه وعده به صدا در بیاید. مثل خستگی باشد. اینطور نیست. انسانی که غافل است گاهی مدت ها غافل است و هیچ احساس نیازی هم نمیکند. لذا تعبیر قرآن این است که برای ایجاد احساس خطر، فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُون
الأنعام : 42 وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُون
. یک سختیهای شدید ایجاد میکنیم، بالاتر از حد عادی، تا توجه به رافع نیاز ایجاد بشود. لذا هرجا مشکلی برای انسان پیش می آید که به ظاهر توانش، به ظاهر را با تعمد میگویم، قدرت حل او را ندارد مجبور میشود کمک بخواهد یا از دیگران یا از خدای سبحان، نشان میدهد که خدا یک کار ویژه باهاش دارد که میخواهد آن نیاز را…
اگر خدا میخواهد از کسی پذیرایی کند، چطوری پذیرایی میکند؟ ماه رمضان است، میگوید نخور، نیاشام، این مشغولیت های بدنی را کم کن. میرود حج، احرام است، میگوید همان چیزهایی که برایت حلال بود، بیست و چندتای دیگر حرام میکنم. این ها نیازهای بدن بودند. یعنی چی؟ از این دستورات الهی که میگوید در اوج خستگی پاشو نماز صبح بخوان. چرا؟ تخطئه کند نیاز بدن را که خواب یکسره است. اگر انسان از احکام ملاک گیری بکند به خوبی میابد که جعل احکام اساسش برای تخطئه احکام بدن است. نه اینکه بریزیم دور احکام بدن را. یعنی غلبه احکام بدن را از بین ببرد. روزه بگیرید، افطار هم بکنید، اما این روزه عادت شما را به هم بزند. بدن اعلام خطر میکند که من گرسنه ام است، میگوید نخور. نیاز را اظهار میکند بدن، میگوید نخور. اظهار تشنگی میکند، میگوید نیاشام. اگر ما روح احکام را درست بیابیم، روح احکام برای این است که انسان را از نیازهای بدنی بکند. این یکی از حکمت های احکام است. نمیگوییم همه اش این است. انقطاع ایجاد بکند، تا چی ایجاد بشود؟ وقتی نفس یک قدری از این… ما معمولا جبرانش میکنیم. سحری و افطاری آنقدر میخوریم که از سحر تا نزدیک های بعد از ظهر بیچاره معده ما هنوز مشغول تقلاست که اینها را هضم و جذب کند. تا می آید یکمی آرام بشود، یک نفسی بکشد که بگوید من ببینم چی نیازهای دیگر است، یک دفعه با افطار یک بمباران دیگر میشود. یک آتش سنگینی هواپیماهای دشمن میریزند. نفس انسان بیچاره میشود تا اینها هضم بشوند.
اگر انسان قدری از نظام بدن را تضعیف کرد غلبه اش را، دین دستور داده است، وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ البقرة : 155 و 156 . کی انسان به حقیقت ذکر و توجه میرسد، وقتی مبتلایش کردیم به این ابتلائات. خوف و جوع و نقص از اموال و انفس و ثمرات. صبر بر اینها. ناله و زاری اش در نیامد. صبوری بر اینها باعث شد إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ در وجود این بیدار بشود. دیگر چجوری راه را به ما نشان بدهند؟
این همه روایت آمده، نمیگوید نخورید، میگوید پرخوری نکنید. نمی گوید حرف نزنید، می گوید پرگویی نکنید، نمی گوید نخوابید، می گوید پرخوابی نکنید، نمی گوید نخندید، می گوید پرخنده نباشید، خنده زیاد قلب را قسی میکند، خواب زیاد قلب را قسی میکند. این قسی کردن یعنی چی؟ یعنی نیاز آنور بیدار نمیشود. هی سنگین تر میشود وجود. پس نیاز یک حقیقتی است که خدای سبحان در وجود همه عالم قرار داده و در انسان اشدش را قرار داده. چرا اشدش را قرار داده است؟ چون هر نیازی ارتباط با رافع نیاز است.
اگر انسان میخواهد خلیفه باشد باید بیشترین رابطه را داشته باشد، پس باید بیشترین نیاز را داشته باشد.
انسان نیازش جامع است. از نظام جمادی تا حیوانی، تا ملکی، همه نیازها را دارد. به خاطر همین نیاز انسان و رابطه انسان با خدا بالاترین رابطه است و مطابق هستی است.
دارد که عبادت ادریس در زمان خودش افضل و بیشتر از عبادات همه مومنین زمان خودش بود. یعنی انسان هرچقدر کاملتر میشود، رابطه اش با خدا… نه تنها قوی تر میشود، بلکه او افضل از همه مجموع رابطه های دیگر باید باشد. چون آنها میشوند شانش. انسان بخواهد خلیفه بشود باید نیازش مجموع نیاز همه هستی باشد. آنوقت نیازهای ما دو قسمت است. یک قسمت نیازهای سلبی است که کندن است که ادراک میکند یک چیزی را که ناملائم است. انسان از بد فراری است. یعنی ادراک نیاز است. از بدی فرار بکند. یک ادراک نیاز است که خوبی را میبیند به سمتش حرکت میکند. خدا دو موتور در وجودش قرار داده است. از یک چیزهایی فرار کند، به سمت یک چیزهای حرکت بکند. اگر بدی ها را نمیشناخت، باعث میشد خوبی را درست نشناسد. چون اگر بدی لباس خوبی بپوشد، تشخیص ندهد.
امام رحمة الله علیه اسمشان را گذاشته اند فطرت شوق به کمال و فطرت فرار از نقص. مثلا یک نوجوان داشتن یک موتور گاهی برایش خیلی خوشایند است. شب ها هم خوابش را میبیند. اما وقتی رسید به این و مدتی هم با این سیر کرد، میبیند این سیرش نمیکند. دنبال یک چیز بالاتر است.
در کودکی بچه ها پستانک داشتند. از دهانش میگرفتی، گریه و زاری میکرد. حالا نوجوان شده یک پستانک بگذار دهانش. حیثیتی میشود برایش. توهین تلقی میشود برایش. این نوجوان که شده است یک آیت اللهی، بگو حاج اقا با این موتور تک چرخ بزن! همان چیزی که قبلا آرزویش را داشت، دیگری هم میکند، نگاه بهش نمیکند. نیازها در مراحل وجودی انسان رو به سعه و کاملتر شدن هستند. لذا کودکی یک نیازهایی است، نوجوانی یک نیازهایی است، تا پیری. در نیازهای بدنی تغییر ایجاد میشود. اما در نیازهای روحی هیچ موقع نیاز قبلی طرد نمیشود. کامل میشود، اما طرد نمیشود. در نیازهای روحی انسان نیازهای قبلی هیچ گاه انسان نسبت بهشان نفرت پیدا نمیکند. جدا نمیشود. نمازی که میخواهند در روز اولی که تکلیف شده بود، در نمازی که میخواند در اوج کمالی که دارد، تعبیر روایت است که وقتی حضرت زهرا نماز میخواند، کسی که نزدیک ایشان بود، صدای غل غل وجود ایشان را میشنید.یعنی اینقدر این وجود ملتهب می شد، چون این نماز را یک نیاز میدید. چطور یک کسی که سر سفره مینشیند تمام وجودش منبسط میشد. برای اینکه رافع نیازش را دیده است. گاهی اوقات وقتی یکی می خندد، انگار تمام سلول هایش دارند میخندد. انسانی که ادراک نیاز به هر شدتی بکند، اینطوری میشود. اگر شدت نیاز به غذا باشد اینطوری میشود. اگر شدت نیاز به نماز باشد، مثل امام معصوم. میگوید حضرت رنگش میپرید. امام سجاد علیه السلام. پاهایش میلرزید. میدانست نیازی است که سر سفره نشسته است. نیاز ضروری ضروری اش را دارد تامین میکند.
واجبات؛ تشکیل دهنده دست و پا و چشم و گوش ما در قیامت
آنچه به عنوان واجبات در دین ما قرار داده شده، نیازهای ضروری نظام روحی ما هستند. مثل غذایی که نیاز ضروری بدن ماست، آن مقدار ضروری اش، فضائلش نه، غذایی که باید بخورد تا نمیرد، واجبات نیازهای ضروری وجود ما هستند، منتها ادراک نیازش را به خود ما واگذار کردند. اگر کسی تا وقت نماز شد، همه وجودش مثل انسانی که وقت غذا و سفره اش میشود به سمت سفره میدود با شوق تمام، یعنی ادراک نماز را کرده است که چقدر برایش ضروری است. اما اگر اینطور ادراک نکرد، هی باید بهش بگویی، یادآوری بکنی، اخرش هم از روی اینکه ناچار است. مثل کسی که بدنش غذا میخواهد ولی نمیفهمد. میل ندارد، تب دارد، چون نمیفهمد، باید به زور بهش بدهند. اگر کسی در نظام روحی اینطوری توجه به عبادات نداشت، بیماری روحی دارد. مریض است. ببینیم چه کردیم. چی باعث شده که بیمار بشویم. اگر دنبال علاج بر آمدیم اصلاح میشود. اگر نه شدید میشود. آنجا انسان تب نمیکند. علامتش این است که آنچه به عنوان ضروری و واجب خدا قرار داده، خدا میگوید وجود انسان حقیقتی است که ضرورتش قائم به این عباداتی است که من واجب کردم. اگر ترک بشود، اگر این ها از دست برود، مثل مثالی که قبلا زدیم که چنانچه در دوران جنینی جنینی که در رحم مادر هست، دست و پا و چشم و … تکوین پیدا میکند و ایجاد میشود، ولی آنجا هیچ کدام اینها به کار نمی آید، آیا اینها برایش ضروری است یا نه؟ ضروری است، ولی آنجا به کار نمی آید. کی به کار می آید؟ وقتی وارد این عالم میشود. اگر چشم نداشته باشد چقدر سخت میشود برایش که چشم ندارد. اگر عضوی اش ناقص بود چقدر سخت میشود. نسبت ما و عبادات در نظام بدنی و روحی مان همین نسبت است. با عبادات داریم اعضا و جوارحی را در وجودمان ایجاد میکنیم که نیاز بعدی ما در عالم دیگر است، الان هم نیاز است ولی ادراکش نمیکنیم. هر کدام این واجبات، مانند دست و پا و چشم و گوش است، اگر ترک بشود یا شل انجام بشود، با استخفاف انجام بشود، مثل چشم کم سو میشود، گوش سنگین. لذا محروم است. اگر نماز واجب را این نگاه کردیم که ضرورت وجود انسان است که خدا ضروری قرار داده است.
ببینید چقدر خدا مهربان است. وقتی ضرورت ذات ما به این قائم است، میداند ما غفلت داریم و کوتاهی داریم، برایش قضا گذاشته است. یعنی اگر از دست دادی، چون سبقت رحمت بر غضب است، نمیگوید چشمت کور، بی دست باش، بی چشم باش. باز هم راه جبران گذاشته ام که ترمیم بشود. هرچند قضا مثل ادا نیست. اما اگر ندامت شدید همراهش باشد جبران میشود. حتی بالاتر از این، بعضی از واجبات را به ما گفته اند اگر مرد یا وصیت کرد، یا فرزند بزرگ داشت قابل تدارک بشود. چون واجب و ستون وجود اوست.
خسران در ابدیت
اگر این ادراک را بکنیم، باورمان بشود مانند جنینی که… جنین 9 ماه است، آماده میشود برای 100 سال. آماده میشود مثلا برای 120 برابرش. ولی اینجا دوران جنینی است که با این ادراک نیاز انسان دارد آماده میشود برای چند سال زندگی؟ ابدیت. یعنی اگر انسان ناقص العضو از عالم رفت نسبت به آن عالم وارد شد با نقص عضو نسبت به واجباتش، در ابدیتش این خسران و نقصان راه پیدا کرده است. چقدر از دست داده است؟ ولی این ادراک نیاز را به عهده انسان گذاشته اند، انبیاء بیان میکنند. انسان را با ابتلاء هایی که خدا پیش می آورد، متنبه میکنند. از درون انسان هم تقاضا هست که همان فطرت انسان است. این تقاضا هست ولی حتما باید پررنگ بشود. لذا انسان هایی که باور کردند نیاز را، لحظه را هم از دست نمیدهند. اما ما وقتمان را خروار خروار خرج میکنیم. آنها مثقال مثقال خرج میکنند. میدانند در مقابل هر لحظه اش ابدیت است. پس طلبگی فهمیدن این نگاه است که علاوه بر نیازهای بدنی، ما نیازهای دیگری هم داریم. آمدیم که خودمان و دیگران را برای این نیازها آماده بکنیم و در این مسیر حرکت بدهیم. حالا این بحث نیاز جزئیات و آیات و روایاتی دارد که اگر دیدیم باز لازم است و دوستان احساس کردند ادامه بحثش خوب است، آنموقع انشاءالله آیات و روایات بحث را هم بیشتر مطرح میکنیم.