بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی که در محضرش بودیم عنوان کلی اش طلبه تراز انقلاب اسلامی بود و عنوان فرعی که درش قرار داشتیم بحث نیاز بود که حقیقت نیاز چگونه انسان را حرکت میدهد. دنباله بحث نیاز که جلسه گذشته عرض کردیم که چند جلسه هم در محضر بحث نیاز بودیم و بحث های مختلفی را که به همه هم برمیگردد، مختص به فقط طلاب نیست، به همه برمیگردد، اما طلبه باید نیازش بالاتر از همه باشد، نیاز را چند جلسه راجع بهش گفتگو داشتیم و این بحثی که داشتیم، به نظر من هرچقدر رویش کار بکنیم در نظام تربیتی اثر دارد.
اما بحث نیاز فروعاتی برش پیدا میشود، نتایجی پیدا میشود. یکی از نتایجش را که از نتایج مهمش است، امروز انشاءالله عرض میکنیم، بعد بعضی از نتایجش باشد برای جلسه بعد.
مکتب دعاء
رابطه مکتب دعاء با بحث نیاز
یکی از نتایجی که بر نیاز متفرع میشود، بحث مکتب دعاست. بر اساس اینکه انسان از ابتدا با نیاز متولد شد و اوج نیاز را هم انسان دارد و نیاز نامتناهی دارد، حتما همیشه یک سری از حاجاتش براورده نشده است و حاجتمند است. چون حاجات بزرگ دارد و حاجات برآورده نشده زیاد دارد و میبیند همه اش از جانب خودش برآورده شدنی نیست، لذا همیشه دست دعا و تضرع به جایی داشته که قدرت هست، توان هست، تا بتواند حاجاتش را برآورده بکند. این حالت، حال دعاست. ممکن است سابق بر این بت ها را در درگاهشان دعا میکردند، یا خدای سبحان را، یا بت ها را واسطه قرار میدادند، ولی انسان چون میبیند که تقاضاهایش نامتناهی است، حدش محدود نیست، همه اش را هم خودش نمیتواند اجابت بکند، یعنی اگر انسان در حاجاتش طلبکار نباشد، این انسان، ضعیف النفس است، لذا باید طلبکار باشد. حاجاتش باید خیلی بیش از آن باشد که دارد. حالا حاجت مادی نه. حاجت مادی هم سر جای خودش است، اما حاجت ها، فقط حاجت مادّی نیست. انسان چقدر کمال ممکن است داشته باشد ولی ندارد؟ چقدر انسان ممکن است وجودش سعه بتواند پیدا بکند و نکرده است، خب این ها حاجت است دیگر. اگر انسان ببیند حاجات بسیار دارد ولی از عهده خودش بر نمی آید، سراغ یک مبدئی میرود که او قدرت برآورده کردن این حاجات را داشته باشد. این یک اصل فطری است، یعنی انسان به دنبال برآورده شدن حاجاتش است، وقتی می بیند خودش نمی تواند برآورده کند، فطرةً به سمت قدرتی می رود که قدرت برآورده کردن این حاجات را داشته باشد.
تاریخ دعاء
تاریخ دعا از کی است با این نگاه؟ تاریخ دعا، از آغاز بشریت است. تاریخ این دعا. و الا تاریخ دعا به عنوان حاجت تکوین و تقاضای تکوینی از اول خلقت است. دعا به معنای زبان دعا که به سوی خدا انسان تضرع بکند و تقاضا بکند از اول خلقت انسان است. آدم که خلق شد، همراه با دعاست، چرا؟ اصلا آدم که آمد به زمین، وقتی آمد، بر اساس تضرع و گریه آمد. چرا با تضرّع و گریه آمد؟ چون از ان بهشتی که چشیده بود خارج شد و هبوط کرد. آمده یک جایی که فَتَشقَی، زحمت و سختی است و میبیند آن راحت، کمال، قرب، آن ها را همه، از دست داده است. لذا تضرع و گریه و دعا دارد. لذا آدم که به زمین آمد، در بعضی روایات دارد که چهل روز، در بعضی روایات دارد که چهل سال، سالیان طولانی گریه کرده بود. حوا در جایی و آدم در جایی. گریه کردند. در فراغ چی؟
بشنو از نی چون حکایت میکند وز جدایی ها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند
یعنی آمدن به اینجا دور شدن از آنجا بود و این وطنش آنجا بود و چون از آنجا آمده بود، این حالش، حال فراغ بود که این حال فراغ سینه را شرحه شرحه و تکه تکه کرده بود تا بنالد برای اینکه برگردد. پس اساس حاجات آدمی، به صورت فطری است.
حاجت نداشتن؛ افق حیوانی داشتن
اگر دیدید کسی گفت من دیگر هیچ حاجتی ندارم، هرچی میخواسته ام شده است، این معلوم میشود که حداکثرش، یک حیوانی بیش نیست. چون مقصودش خورد و خوراک بوده و خورد و خوراکش رو پیدا کرده و خوابیده همینقدر. یعنی اگر کسی را دیدید که کسی همچین حرفی می زند که من هر چی می خواستم، بهش رسیدم و چیزی نیست که بخواهم و نشده باشه، معلوم میشود افق نگاه این، یک حیوانیت است، یک خورد و خوراکی بوده و حالا خورد و خوراکش را پیدا کرده است. میشه یک شیر بیشه وقتی غذایش را بخورد، لَم می دهد. آهو بیاید جلویش هم دیگر کاریش ندارد. آهو هم می داند این سیر است. وقتی سیر است غذا نمیخواهد. این حیوانیت است.
اگر انسانی هم گفت من دیگر حاجت و آرزویی ندارم، یقین کنید که این افقش، یک افق حیوانی است. و الا انسان حاجاتش بیکران است. تقاضایش بی حد است. استعدادش در خواستن بی انتهاست. حد ندارد. اگر کسی محدود کرد خودش را، راضی شد… بله، به ما میگویند برای اینکه حاجات دیگرتان را بفهمید، از یک سری حاجاتتان دست بردارید. نگذارید بدن سلطه پیدا بکند برایتان تا همه حاجات تان بدنی بشود، بله درست است، اما هیچموقع حاجات انسان تمامی ندارد. انسان تا زمانی که از دنیا میرود، طلبکار از دنیا میرود، می گوید خدایا بیش از این می خواستم. لذا به ما می گویند تقاضای عمر کردن ممدوح است. خدایا، یک عمری به من بده که این عمر، نافع باشد. هرچقدر انسان عمل انجام بدهد، کار انجام بدهد، زحمت بکشد، این هنوز کافی نیست. بیش از این کشش دارد. لذا پیغمبر اکرم است، عرض میکند به خدای سبحان که خدایا مَا عَبَدْنَاكَ حَقَ عِبَادَتِك[1]. من نتوانستم حق عبادتت را به جا بیاورم. یعنی بالاتر از این راه داشت. من آن حق معرفت را ادا نکردم. رب زدنی علما. خدایا بیشتر بده. یعنی این نشان میدهد که اگر آن مقام عظمت وجودی که پیغمبر اکرم دارد هم سیری ناپذیر است. آن هم دائما تقاضای بالاتر و بالاتر را دارد. پس اگر دیدیم خیلی راحتیم و دردی نداریم، معلوم میشود در مقام حیوانیت درجا زدیم.
ارکان دعاء؛ داعی، مدعوّ، حقیقت دعاء
خب مکتب دعا از ابتدای خلقت انسان همراه انسان بوده است. دعا از چی تشکیل شده؟ دعا، سه جزء و رکن دارد. یکی داعی است. دعا کننده، من که محتاج هستم. یک مدعوّ است که آن کسی که خوانده میشود که قدرت میبینمش و او را رافع نیازم می بینمش. یکی هم حقیقت دعاست که حقیقت دعا یک جذبه است بین داعی و مدعو. بعد آنوقت این حقیقت دعا که یک جذبه است بین داعی و مدعو، شدت و ضعف این بستگی دارد به دو طرفش. داعی و مدعو. آنی که دعا میکند و آنی که دعا میشود.
ویژگی های ضروری داعی
این دوتا هرچقدر عظیم تر بشوند، سنگین تر بشوند، عالم تر باشند، قادر تر باشند، دعا قویتر میشود. یعنی چی؟ یعنی من که داعی هستم، هرچقدر بفهمم نیازم بیشتر است و ضروری تر است، فقرم را بیشتر بفهمم، ضرورت و این نیاز خودم را به این فقر هم بیشتر بفهمم… آخه آدم یک وقتی چیزی ندارد، میگوید ندارم که ندارم. میخواهم چکار بکنم؟ میگوید حالا من مثلا کشتی در دریا برای تفریح ندارم. ندارم که ندارم. میخواهم چکار بکنم؟
یک نفر رفته بود دکتر، دکتر گفته بود گوشت شکار نخور. گوشت شکار خیلی برای شما ضرر دارد. این بنده خدا گفته بود: ها! این بنده خدا گوشت معمولی به دستش نمیرسد، گوشت شکار از کجا گیر بیاورد! این تقاضایش را هم نداشته است.
یا آمریکا میگوید الان همه حساب های تو را در آمریکا میبندم! آدم بنشیند غصّه بخورد! بابا! من که حساب ندارم، اصلا تا آخر عمرم هم نیاز ندارم، چه غصه ای بخورم؟ خب ببندد! تحریم میکنند که نمیگذاریم بیایی! خب نگذار!
این ها نیاز ما نیست اما یکموقع هست، یک چیزهایی نیاز انسان است چه بفهمد چه نفهمد. انسان کمالات نیازش است. ضروریاتش است. حرکت به سوی خدا نیازش است. الان نفهمد، دم مرگ میفهمد ،راه برگشت ندارد. هرچقدر داعی نیاز را فهمید، و فهمید این برایش ضروری است، یعنی اینطور نیست که یک نیاز بود و نبودش باشد، نه، نیاز ضروری اش است. هرچقدر فهمید این نیاز دارد و این نیاز برایش ضروری است و هرچقدر قدرت داشت برای خواستن این نیاز و دنبال این نیاز رفتن. یک وقت آدم نیاز دارد، احساس میکند ضروری است، اما نا امید است از اینکه به دست بیاورد. همه راه ها را چی می بیبیند؟ میبیند نه قدرتی دارد، نه استعدادی دارد، خودش را ناامید می اندازد تا از بین برود. این هم یک مرتبه است. مثل یک حیوانی که دیگه از پا افتاده است، هیچ صاحبی هم ندارد، کسی هم نیست بهش برسد، قوم و قبیله و خویش هم ندارد. وقتی می افتد یک جا صبر میکند تا بمیرد. میداند که باید یکی نجاتش بدهد، ولی کسی نیست نجاتش بدهد، کسی نیست به دادش برسد.
اما اگر نیاز را فهمید، فهمید این نیاز ضروری است، استعداد این را هم خدا داده است به انسان، استعدادش را هم فهمید که این استعداد برای رفتن به سمت این نیاز و برآورده کردن این نیاز هست. این هرچقدر این در این جهت شدیدتر باشد، قدرت حرکتش قطعا بیشتر میشود. اگر حرکت نمیکنیم، برای این است که یا نیاز را نفهمیدیم، یا نیاز را فهمیدیم ولی ضروری ندیدیم، یا نیاز را فهمیدم و ضروری هم دیدیم، استعداد در خودمان ندیدیم و راه را بسته دیدیم. این ها همه برمیگردد به خود انسان و نه بیرون. در مورد انسان اینجوری نیست. نیاز هست. ضروری هست. استعدادش را هم انسان دارد. این در رابطه با داعی. حالا داعی ادامه دارد. این نکته را داشته باشید که این مقدار باور داشته باشد که باید برود دنبال این نیازش. همین باعث میشود حال دعایش شدیدتر میشود.
ضرورت شناخت مدعوّ
منتهی در نگاه به مدعو، وقتی به خدای سبحان نگاه میکند که مدعوش است و می خواهد از او بخواهد، هرچقدر خدا را بهتر بشناسد، معرفت به رب، هرچقدر به قدرت خدا بیشتر باور داشته باشد، هرچقدر به غنای خدا بیشتر باور داشته باشد و هرچقدر بیشتر به اینکه خدا سمیع مجیب قریب است،… یک موقع ممکن است قادر و غنی باشد، اما در عین حال مشغول کارش هست و نمی فهمد من چه نیازی دارم. مثل آدم هایی که ممکن است نفهمند من چه نیازی دارم. اگر اینجوری باشد، آدم ناامید است. میگوید حالا من چجوری صدایم را به او برسانم. اما اگر خدا سمیع است، علاوه بر اینکه سمیع است، قریب است. یک موقع سمیع است و می شنود و می گوید من آنور دنیا هستم و تو اینور دنیا هستی، چجوری کمکت بکنم، من راهی ندارم. نه، هم سمیع است و هم قریب است. نزدیک است. آن هم قرب علی الاطلاق. اگر سمیع است که می شنود و قریب است و قادر است و مجیب است، معرفت به اینکه خدا سمیع است، قریب است و در حقیقت مجیب است و قادر است، اگر این باور را کرد… این ها در آیات به کار رفته است، إِنَّكَ سَميعُ الدُّعاء[2]، قریب مجیب است. هر کدام از این اسماء آنقدر زیباست… فقط همین قریب بودن را توضیح بدهم. ببینید قرب خیلی مراتب دارد. یک موقع در قرآن میفرماید ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعا[3]. خدا را بخوانید با خوف و طمع. ضمیر ه، به خدا بر می گردد و ضمیر غائب است. یعنی چی؟ یعنی من اینجا هستم، تو هم یک جای دوری هستی. ادعوه، بخوانید او را. قریب است و ضمیر، هم ضمیر غائب است. این یک نحوه قرب است. همین که من میتوانم بخوانم او را یک نحوه قرب است. اما قربش با ضمیر غائب است. این با ضمیر غائب بودن، بینونت را آدم احساس میکند. بعد می آید در مرتبه نزدیکتر، گاهی خدا با اسم ظاهر چه کار می کند، مثل اینکه او سمیع است، مجیب است. این ها اسم ظاهر هستند. اسم ظاهر در حکم ضمیر غائب است، اما نزدیکتر است. یک مرتبه دیگر میرسد به مرتبه خطابی. این ها همه آیه دارد. یکجا، ضمیر، ضمیر خطاب است که آدم با خدا مخاطبه میکند. مخاطبه خیلی نزدیکتر است. یعنی خدای سبحان را در مقابل خودش و نزدیک خودش میبنید. خطاب میکند. یک نحوه دیگری از قرب هست که میفرماید محتضری که در حال احتضار است، نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُون[4].شما دور محتضر را گرفتید، من از شما به او نزدیکترم. این در قرآن، سوره واقعه است. این هم یک نحوه قرب است. ما که نزدیکیم و دورتادور محتضر هستیم، او از ما به محتضر نزدیکتر است. یک مرتبه قرب دیگری هست که قرب وریدی است. نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد[5]. ورید هم همین رگ گردنی هست که حالا چه آنی که خون را از قلب می رساند و چه آنی که خون سیاه را برمیگرداند به قلب، که ورید می گویند آنی است که خون سیاه را بر می گرداند.
در مرتبه بعد میفرماید أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه[6]. این دیگر خیلی قرب عظیمی است. یعنی از خود من به خود من نزدیکتر است. حالا ببینید دیگه در این وسط ها، آنوقت متکلم بودن، تخاطبی که با متکلم وحده است، ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ[7]، یا إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي… إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُون[8]… خیلی زیباست آیه، شاید می گویند هفت تا ضمیر متکلم وحده به کار رفته است. اگر باور کنیم که خدا حقیقتش چه حقیقت عظیمی است، آن وقت با ما میگوید اذا سالک عبادی… آن خطاب زیباست که:
اگر یکبار بگویی بنده من از عرش بگذرد خنده من
آنوقت اینجا اذا سالک عبادی ، بندگان من من را بخوانند، عنی، از من تقاضا بکنم. فإنّی، من، با تاکید، قریب. میدانید در این حالت وقتی میگوید قریب چه قربی میشود؟ آنجایی که دارد با ما رابطه اینقدر نزدیک میشود. إنّی قریب. اجیب، من اجابت می کنم، دعوة الداع، آن کسی که مرا خوانده است، اذا دعانی. فلیستجیبوا لی و لیومنوا، پس اجابت بکنید این دعوت من را. خدا به ما بگوید…. آن ذات بی نیاز. این همه ملاطفت، بعد هم بفرماید فلیستجیبوا لی، اجابت کنید، و لیومنوا بی لعلّهم یرشدون، رشدتان در این است، قربتان در این است. آنوقت اگر کسی این مرتبه قرب را احساس بکند وقتی میخواهد با خدا حرف بزند حالش چطور میشود؟ احساس میکند یک قدرت نامتناهی، قریب، نزدیک، آن هم با این مراتب نزدیکی، سمیع الدعا، میشنود هرچی من میگویم. اگر یک کسی بیاید پیش شما پولدار باشد، به شما بگوید چی میخواهی بگو، من میشنوم برآورده میکنم، انسان چقدر با یقین میگوید به او؟ چقدر آدم با یقین میگوید که این ها رو می خواهم، این کار رو دارم. چقدر با یقین می گوید. معلوم نیست بدهد ها. همین قدر که گفته است. اما خدای سبحان میگفت اذا سالک عبادی عنی فانی قریب. قریب. مرحوم ابن فهد حلی میفرماید این قریب قرب نامتناهی است. قرب نامتناهی یعنی چی؟ یعنی هیچ کسی نیست که نزدیکتر از کسی دیگر باشد. همه نزدیک مطلقند به خدا. اگر کسی نزدیکتر از دیگری باشد یعنی تفاوت قرب میشود. نه. انی قریب. منتها این قرب از طرف خداست. از طرف خدا قرب علی الاطلاق است. خدای سبحان به همه به یک نسبت عظیم، قریب است. یعنی همان ان الله یحول بین المرء و قلبه، از خود انسان به خود انسان نزدیک تر است.
بعد می فرماید قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُم[9]. خیلی حرف سنگینی است. خیلی حرف سنگینی است. خدا می فرماید به این ها بگو ما یعبا بکم، خدا به شما هیچ اعتنایی نخواهد کرد لولا دعائکم. آنچه سبب اعتنا میشود و رابطه را برقرار میکند و ارتباط بین عبد و رب را برقرار میکند دعاست. زبان سوال است. امام صادق علیه السلام میفرماید خدای سبحان میداند ما چی میخواهیم، اما دوست دارد که زبان ما به دعا گشوده بشود. این تربیت ماست. نه اینکه با دعا کردن، علم او اضافه بشود که ما چی میخواهیم. نه. علمش با این اضافه نمی شود اما چی می شود؟ رابطه من با خدا قوی میشود با دعا.
بزارید یک دو سه بیتی شعر برایتان بخوانم. خیلی حیف است. ما چه خدایی داریم. ما چه میکنیم با این خدای مهربانی که اینطور…
ای خدای پاک بی انباز و یار دستگیر و جرم ما را درگذار
یاد ده ما را سخن های رقیق که تو را رحم آورد آن ای رفیق
هم دعا از تو اجابت هم ز تو
ما فکر نکنیم دعا را ما میکنیم خدا اجابت میکند. توفیق دعا را کی می دهد؟ مَنْ أُعْطِيَ الدُّعَاءَ أُعْطِيَ الْإِجَابَة[10]
ایمنی ز تو مهابت هم ز تو
هم دعا از من روان کردی چو آب(دیده) هم ثباتش بخش و گردان مستجاب
هم تو بودی اول آرنده دعا هم تو باش آخر اجابت را رجا
اگر یک قدری…
آن نیاز مریمی بودست و درد
مریم وقتی حامله شد بدون همسر و زایید، تمام تهمت ها به مریم قدّیسه متوجه شد، ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْء[11]، پدر تو که مرد بدی نبود. ببینید خدا چه ابتلایی ایجاد میکند. برای مریم قدیسه!
آن نیاز مریمی بودست و درد که چنان طفلی سخن آغاز کرد
یعنی این نیاز که درون مریم محقق شد، حالا بچه در بغل مریم شروع کرد به حرف زدن.
هرچه رویید از پی محتاج رَست
خیلی زیباست. هرچه رویید. این رویید فقط روییدن نباتات نیست که از بیرون باشد. رویید یعنی هرچه محقق بشود.
تا بیابد طالبی چیزی که جَست
آنچه روییده در پی محتاج است. آن طالب هم دنبال احتیاجش است.
تا نگرید ابر کی خندد چمن تا نگرید طفل کی نوشد لبن
بچه که گریه میکند، گریه گشنگی بچه، شیر را در سینه مادر جریان می دهد. رحمت به جوش می آورد.
طفل یک روزه همی داند طریق که بگریم تا رسد داییه شفیق
می داند با گریه کار درست می شود، وقتی گریه می کند، دایه می آید وسط.
تو نمیدانی که دایه دایگان
دایه همه دایگان که خداست.
کم دهد بی گریه شیرت رایگان
گریه میخواهد، سوز میخواهد، درد میخواهد.حاجتمندی میخواهد.
گریه ابر است و سوز آفتاب
گریه ابر، سوز آفتاب
اُستُن دنیا همین دو رشته یاب
سوز از دورن، گریه از چشم. این گریه ابر و سوز آفتاب که درخت و میوه را میرسانند. می گوید میوه وجود انسان هم همینطور میرسد. چکار باید بکند؟ هم گریه میخواهد هم سوز. گریه و سوز میوه وجود انسان را میرساند و کامل میکند.
سوز مهر و گریه ابر جهان چون همی دارد جهان را خوش دهان
خیلی زیباست، این دهان وجود انسان است
آفتاب عقل را در سوز دار چشم را چون ابر اشک افروز دار
یک کسی رفت پیش حضرت آیت الله بهجت گفت آقا چه بکنیم؟ ایشان فرموده بود چاره کار بجز دیده بارانی نیست. چاره کار بجز دیده بارانی نیست. این باعث ثمر میشود. این اشک لازم دارد این درخت تا بارور بشود. لذا باید انسان حال دعا داشته باشد. باید این دل با دعا رشد بکند. آبیاری بشود، سوز پیدا بکند.
ای بسا مُخلِص که نالَد در دعا تا شود دود خلوصش بر سماء
پس ملائک با خدا نالند زار
ملائکه حواسشان به گریه ها هست. به خدا عرض می کنند که:
کی محب هر دعا و ای مستجاب
بنده مومن تضرع میکند او نمیداند به جز تو مُستَنَد
او اینطور دارد تضرع میکند و غیر از تو هم که کسی را نمیبیند
حق بفرماید که نه از خواری اوست
اینکه اجابتش نمی کنم، نه برای این است که او خوار است
عین تاخیر عطا یاری اوست
ای خدا! ای خدا! چقدر لطیف و زیبا.
ناله مومن همی داریم دوست
خدا میگوید. این متن روایت است.
گو تضرع کن که این اعزاز اوست
عزتش در این است.
خوش همی اید مرا آواز او
خدا میگوید من این سوز و گدازش را دوست دارم
وان خدایا گفتن و آن راز او
اگر طلبه میخواهد در زندگیش، هم فردیش و هم تبلیغیش موفق باشد، باید سوز و گداز داشته باشد. باید خلوت داشته باشد. باید آبیاری بکند معارفش را، عملش را، با سوز و با اشک. اگر نداشت، این ثمر خشک میشود. به ثمر نمیرسد.
لذا مکتب دعا یک مکتب عظیمی است که داعی دارد که ما هستیم که دعا کننده ایم. مدعوّ دارد که خدایی است که به درگاهش تقاضا میکنیم، دعاست که این حیث جذبه است. دعا یک جذبه است. تا دیدید که یک مشکل پیش می آید که دوست دارید اول بروید پیش خدا، معلوم میشود که خدا میخواهد اجابت بکنید. اگر دیدید اینور و آنور زدید، ناچار شدید رفتید پیش خدا، معلوم نیست حالا حالاها اجابت بشود. اما اگر دیدید تا یک مشکلی پیش میاد، عادت کردیم اول می رویم کجا؟ اول می رویم سراغ خدا.
سراغ اسباب هم میرویم، اما اول سراغ خدا میرویم. می گوید کسی که اینجور باشد، لحظه مرگ هم که می رسد، اولین چیزی که آنجا مرتبط می شود در آن حالت اضطرار، اولین چیزی که متسمک اوست، خداست. اگر کسی مضطر به خدا شد، متکفل امرش خداست. دیگه دیگران متکفل نمی شوند. اگر اینطور شد کسی، به دیگری واگذار نمیشود. بعد می بینید پیغمبر رحمتش می آید به بالینش. حضرات معصومین می آیند. تمام مراحل باهاش هستند تا عبورش بدهند. چون این از اول، عادت داشت در دنیا میرفت در خانه خدا. اما اگر اول تو، دوم فلانی، سوم فلانی. خدا میگوید برو دوم و سومت انجام بشود بعد ببینیم چی میشود.
این اصل دعاست که حالا در رابطه با مدعوّ بحث دارد.
اهمیت اخلاص و یقین به اجابت در اثرگذاری دعاء
هرچقدر اخلاص در دعا بیشتر باشد، یعنی آدم وقتی از خدا میخواهد، از خود خدا بخواهد، اجابت سریع تر است. هرچقدر معرفت به خدا بیشتر باشد، باور داشته باشد که خدا میتواند اجابت بکند، تعبیر روایت این است که ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَةِ[12]. یعنی بدانید خدایی است که غنی است. علت این ندادن هم این است که تا تو بخواهی تا تو کمال پیدا بکنی. نه اینکه تو بخواهی به خدا یک چیزی اضافه بشود. تا تو بالاتر بیایی. تو که میخوای، این برای اعزاز و رشدش است. عین تاخیر عطا یاری اوست. این یاری کردنش است. لذا گاهی دارد که ما نگاهمان فردی میشود. یعنی فقط برای خودمان میخواهیم. به نظام کل کاری نداریم. من خودم رو می خواهم، خود خواهی. گاهی نمیدانم که دو نفر دارند هر دو تضرع میکنند، یک محبوبی است، هر دو این را میخواهند، خب چیکار کنند؟ این که یکی بیشتر نیست. بالاخره در نظام کل یا این باید برسد یا او.درسته؟ اما اینطور نیست که خدا دستش بسته باشد و بهتر از از این را به تو نرساند. به ما گفته اند اصرار در دعاء بکنید، أَلِحُّوا فِي الدُّعَاء[13]، اما در اجابت شاکی نباشید.
سحرهای بارانی
خب این بحث دعا به عنوان یک ضرورت و نیاز همه انسان ها که عرض کردیم از تاریخ بشریت، به خصوص انسانی که میخواهد دستگیر باشد نسبت به دیگران، دنبال رشد دیگران است. باید در وجودش این حالت نهادینه باشد. شده است بعد یک نماز یک سجده بکند، این سجده حالش را منقلب بکند. گاهی سجده طولانی انسان داشته باشد. در سجده گاهی گریه بکند. سحرها را داشته باشد. اگر همیشه هم موفق نشد، گاهی را داشته باشد. سحرهاش اشک داشته باشد. سحرهاش بارانی باشد. اگر این حال در انسان ایجاد شد، اگر دیدیم نداریم، خلاصه دیگه خیلی حالمان … باید بر این تضرع بکنیم که چرا خدا ما را رها کرده است. لذا اگر رفتیم آستان حضرات معصومین، گفتند اگر اذن دخول خواندید، اشک آمد، علامت قبول است که راه دادند. بارگاه الهی هم همینطور است. اگر دعا کردید اشک آمد، یعنی راه دادند، اذن ورود دادند. پس باید حتما این ها را داشته باشیم.
کتاب های دعاء دم دست تان باشد!
حالا اینکه گنجینه های ادعیه که خدای سبحان از طریق حضرات معصومین به ما داده است منحصر است برای آینده بشریت که هنوز دست نخورده است. این را میگوییم مکتب دعا که امام سجاد علیه السلام، امیر مومنان علیه السلام، دعاهای صحیفه علویه، دعاهای صحیحفه سجادیه امام سجاد علیه السلام، دعاهای پیغمبر اکرم، دعاهای حضرات معصومین، دعاهای حضرت زهرا سلام الله علیها، صحیفه فاطمیه، این ها را ببینید. خدا رحمت کند آقای بهجت رو، ایشان میفرمودند که کتاب های دعا را دم دست داشته باشید. نگذارید مثلا اگر یکموقعی دعای کمیل برای شب جمعه است، حالا می بینید وسط هفته هست و میل تان کشید و یکدفعه به یاد دعای کمیل افتادید، ایشان می فرمود بردارید بخوانید. یا اینکه می گویید این دعا برای مسجد سهله است، ایشان می فرمود، نگویید حالا که من مسجد سهله نیستم. بردارید بخوانید. ایشان میفرمودند دعاها را دم دست داشته باشید. بزارید چشم تان بخورد بهش. بگذارید هی هوس کنید. اگر هوس کردید موکول به زمان و مکانش نکنید. ایشان می فرمود که اگر کسی موکول به زمان و مکان کرد، محرومیت اختیاری ایجاد کرده برای خودش. خودش را محروم کرده اختیاراً. این دعاها رابطه است. حتما هم مقید نباشید که دعا رو که شروع کردید تا آخرش هم آدم می خواهد برود. نه، لزومی ندارد.
حقیقت دعاء؛ عادت کردن نگاه به عالم از چشم خدا
یک نکته بگویم و تمام کنم، وقت گذشته. این نکته را بگویم که حقیقت دعا، عادت کردن نگاه به عالم است از چشم خدا. ادعیه که آمده است در زبان دعا، نگاه کردن به هستی است، انسان شناسی است، آن هم از چشم خدا. چون دعا همه اش با اسمائ الهی است. زبان دعا زبان اسماء الهی است. اداره عالم است از جانب نگاه به اسماء الهی. اللهم انی اسئلک بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْء[14]… هر چیزی را که نگاه می کنی در دعا… بِاسْمِكَ الَّذِي تَجَلَّيْتَ بِهِ لِلْجَبَلِ فَ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً[15]، به آن اسمی که بر جبل تجلی کرد او را دکّ کرد و موسی صعقه زد. به آن اسمی که بر جبل فاران آمد، به آن اسمی که بر موسی آمد، به آن اسمی که به عیسی دادیم و مرده را زنده میکرد. یعنی تک تک این دعاها بر می گردد به چی؟ نظام اسماء الهی حاکم، یعنی حشر با خدا. دیدن عالم از چشم خدا. انشاء الله این را بیشتر باید راجبش بحث بکنیم.
ضرورت دعای دسته جمعی برای تحقق عدالت و شکل گیری انتخاباتی پرشور و ایجاد مجلسی انقلابی
خب ایام دهه فجر است. شاکریت در این ایام را از دست ندهیم. نگاه بکنیم ببینیم واقعا برای انقلاب چه کردیم. اگر 200 سال بعد ما نبودیم، اما بعدا عده ای آمدند، بعد دیدند که چقدر آنهایی که در دوره های خودشان بودند کوتاهی کردند، اگر این ها همت های بلند میکردند، الان نظام توحیدی باید در چه مرتبه ای باشد. از ما طلبکار میشوند یا نه؟!
خدا رحمت کند آقای بهجت را، میفرمودند اگر به ما بگویند که شما آن دعاهایی که اختیارا میتوانستید بکنید، شرطش هم دست خودتان بود، کوتاهی کردید در آن دعاها که انجام بدهید و به خاطر این دعا نکردن یک محرومیت هایی برای اجتماع پیش آمد، چی جواب بدهیم؟ میگویند چرا کوتاهی کردی؟ ایشان می فرمود چرا دعای جمعی نداریم؟ حتی ایشان میفرمود چرا دعای جمعی برای ایجاد عدالت نداریم؟ یعنی بنشینیم گاهی جمعی با هم دعا کنیم برای اینکه عدالت محقق بشود. یعنی ما اگر مشکلات مملکتمان الان پیش آمده، مشکلات هست، در عین اینکه باید تدبیر بشود، این دعا نمیخواهد؟ برای اینکه در انتخابات، افراد خوبی انتخاب بشوند، واقعا نباید دعای جمعی بکنیم که خدای سبحان یک رحمتی را شامل بکند و به دل های مردم، اسمائی را بیندازد که اگر کوتاهی هم کردند، خدا به دل هایشان بیندازد، چرا؟ چون آمدند زیر تابوت سردار شهید ما، آنجور در حقیقت رحمت الهی را نازل کردند آن جمعیت کثیر در شهر های مختلف. چقدر رحمت نازل می کند، چقدر تطهیر ایجاد میکند در جامعه. دعا تطهیر ایجاد می کند. جلوی انتخاب غلط را میگیرد. ما که نباید بگوییم این ها را خودمان انجام میدهیم، اگر یک جایی گیر کردیم و دیدیم نمی توانیم، می گوییم خدایا، دعا میکنیم. نه. اگر با دعا و توسل به درگاه الهی و آن هم دعای جمعی، فکر بکنیم، باور بکنیم که این ها، کارهای مهمی است، توسل برایش پیدا بکنیم که خدایا ما برای این انتخابات یک دعای جمعی میکنیم برای اینکه انتخابات به بهترین وجه، افرادی که انتخاب میشوند بهترین باشند، مردمی که شرکت میکنند، بهترین شرکت باشد، اگر آدم این کارها را نکند و بعدا در اثر این کوتاهی در دعا، انتخاب ها خوب شکل نگیرد، بعد چهار سال مجلس چی باشه؟ مجلس، یک مجلس کوتاه بینی باشد، یک مجلس بی ارزشی باشد، آن ها که مقصرند، سر جایش است. ما که کوتاهی کردیم در انتخابمان، کوتاهی کردیم در دعایی که مقدمه این انتخاب بوده، مقصر نیستیم؟ ما هم مقصریم. پس باور کنیم که الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِن[16]. اگر باور کردیم دعا سلاح است، سلاحمان را زمین نمیگذاریم. این سلاح رو به کار میگیریم.
در پاسخ: اسمائی که در ادعیه وارد شده است، دولتشان همیشه حاکم است. دولت این اسماء خیلی عظیم است. اگر این ها را خواند، کم کم راه پیدا میکند به آن ها.
در محضر صحیفه سجادیه
من این را بخوانم، تمامش می کنم، دعای صحیفه است که:
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَيْهِ[17]، خدایا تو باب نیازمندی من را به غیر خودت سدّ کردی. اینجوری هستیم ما؟! یعنی می گوید خدا جوری حاجت ما را قرار داده است که نیازهایش فقط با ارتباط با او حل می شود. فَكَيْفَ نُطِيقُ حَمْدَهُ أَمْ مَتَى نُؤَدِّي شُكْرَهُ! لَا، مَتَى، خدایا تو که اینجوری کردی، یعنی من را به غیر محتاج نکردی. اگر من محتاج به غیر بودم، غیری که خودش منت دارد، محتاج است… من را فقط به خودت وامدار کردی. کَيْفَ نُطِيقُ حَمْدَهُ، حمد این را چطوری به جا بیاورم که فقط محتاج تو هستم. از صبح تا شب در ارتباطاتمان چندتایش احتیاج به خداست، چندتایش احتیاج به غیر است.
اللَّهُمَّ يَا مُنْتَهَى مَطْلَبِ الْحَاجَاتِ وَ يَا مَنْ عِنْدَهُ نَيْلُ الطَّلِبَات، تو منتهی همه طلب ها و حاجات ما هستی، همه حاجات و طلب های ما، نیل اش و رسیدنش نزد توست. وَ يَا مَنْ لَا يُعَنِّيهِ دُعَاءُ الدَّاعِينَ[18]، خدایا، کسی که خسته نمی شوی از دعای داعی که بکند. اگر ده بار برویم در خانه یک کسی، دفعه یازدهم رومون میشه؟! نه. اما پیش خدا هرکسی ده بار برود، دفعه یازدهم می گوید این آشناست دیگه، تازه داره آشناتر میشه، هر چی برویم، خودمانی تر میشود. هر چی بریم چی میشیم؟ خودی تر میشیم. می گوید این زبان، زبان آشناست. اجابتش کنید. هرچه بیشتر برویم، آشناتر میشویم. ولی در دنیا میگوییم چهاربار رو زدم، دفعه پنجم دیگه به این روم نمیشود رو بزنم، چی بگم.درسته؟ چون توان او محدود است.
تَمَدَّحْتَ بِالْغَنَاءِ عَنْ خَلْقِكَ وَ أَنْتَ أَهْلُ الْغِنَى عَنْهُم، تو ستایش شدی به اینکه بی نیاز از خلقت هستی، وَ نَسَبْتَهُمْ إِلَى الْفَقْرِ وَ هُمْ أَهْلُ الْفَقْرِ إِلَيْكَ.
خدایا ما چیزی، کاسه ای، دارایی نداریم بجز کاسه گدایی. ما هر شب و هر لحظه به درگاه شما می آییم، این کاسه ما را لبریز کن. گدا مجانی طلب است. چیزی ندارد که بدهد تا چیزی بگیرد، فقط زبانش هست که بگوید گدا هستم. بهترین گدایی و بهترین دارایی پیش خدا بردن، ظرف گدایی است. ظرف گدایی مان را امشب ببریم با توسل پیش درگاه ربوبی، قسمش بدهیم که ظرف ما را پر بکند، ظرفمان هم عظیم باشد، برای همه بخواهید. نگید خودم. خدا دارد، حد نزنید. برای همه بخواهید. لذا روایت دارد ملائکه میگویند وقتی کسی برای همه می خواهد، برای دیگران هم می خواهد، آن ها می گویند خدا چند برابر اجابت میکند، تازه ملائکه هم می گویند ما هم ویژه، کارهایی برایش میکنیم. برای همه بخواهیم. نگاهمان را عظیم قرار بدهیم. انشاءالله خدای سبحان مشکلات مومنان را، مسلمانان را، بخصوص در رأس همه اش، آن دوری ما از امام و غیبت ما را از امام مان را که محرومیت زیادی برای ماست، بزودی مرتفع بگرداند.
[1] بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج67، ص: 338:
فِي الْمَجْمَعِ قَدْ صَحَّ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً فِي السَّمَاءِ السَّابِعَةِ سُجُوداً مُنْذُ خَلَقَهُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ تُرْعَدُ فَرَائِصُهُمْ مِنْ مَخَافَةِ اللَّهِ لَا تَقْطُرُ مِنْ دُمُوعِهِمْ قَطْرَةٌ إِلَّا صَارَ مَلَكاً فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ رَفَعُوا رُءُوسَهُمْ وَ قَالُوا مَا عَبَدْنَاكَ حَقَ عِبَادَتِكَ[1].
[2] آلعمران : 38 هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَميعُ الدُّعاء
إبراهيم : 39 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي وَهَبَ لي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَميعُ الدُّعاء
[3] الأعراف : 56 وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنين
[4] الواقعة : 85
[5] ق : 16 وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد
[6] الأنفال : 24 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُون
[7] غافر : 60 وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين
[8] البقرة : 186
[9] الفرقان : 77 قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاما
[10]المحاسن، ج1، ص: 3:
أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يَا مُعَاوِيَةُ مَنْ أُعْطِيَ ثَلَاثاً لَمْ يُحْرَمْ ثَلَاثاً مَنْ أُعْطِيَ الدُّعَاءَ أُعْطِيَ الْإِجَابَةَ وَ مَنْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ أُعْطِيَ الزِّيَادَةَ وَ مَنْ أُعْطِيَ التَّوَكُّلَ أُعْطِيَ الْكِفَايَةَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ وَ قَالَ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ.
[11] مريم : 28 يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا
[12] عدة الداعي و نجاح الساعي، ص: 144
[13] عدة الداعي و نجاح الساعي، ص: 202:
وَ قَالَ كَعْبُ الْأَحْبَارِ فِي التَّوْرَاةِ يَا مُوسَى مَنْ أَحَبَّنِي لَمْ يَنْسَنِي وَ مَنْ رَجَا مَعْرُوفِي أَلَحَّ فِي مَسْأَلَتِي يَا مُوسَى إِنِّي لَسْتُ بِغَافِلٍ عَنْ خَلْقِي وَ لَكِنْ أُحِبُّ أَنْ تَسْمَعَ مَلَائِكَتِي ضَجِيجَ الدُّعَاءِ مِنْ عِبَادِي وَ تَرَى حَفَظَتِي تَقَرُّبَ بَنِي آدَمَ إِلَيَّ بِمَا أَنَا مُقَوِّيهِمْ عَلَيْهِ وَ مُسَبِّبُهُ لَهُمْ يَا مُوسَى قُلْ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تُبْطِرَنَّكُمُ[13] النِّعْمَةُ فَيُعَاجِلَكُمُ السَّلْبُ وَ لَا تَغْفُلُوا عَنِ الشُّكْرِ فَيُقَارِعَكُمُ[13] الذُّلُّ وَ أَلِحُّوا فِي الدُّعَاءِ تَشْمَلْكُمُ الرَّحْمَةُ بِالْإِجَابَةِ وَ تَهْنِئْكُمُ الْعَافِيَةُ.
[14] البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص: 188:
ثُمَّ تَدْعُو بِمَا رُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع كَانَ يَدْعُو فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ هُوَ سَاجِدٌ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ وَ بِقُوَّتِكَ الَّتِي قَهَرْتَ بِهَا كُلَّ شَيْءٍ وَ خَضَعَ لَهَا كُلُّ شَيْءٍ وَ ذَلَّ لَهَا كُلُّ شَيْءٍ وَ بِجَبَرُوتِكَ الَّتِي غَلَبْتَ بِهَا كُلَّ شَيْءٍ وَ بِعِزَّتِكَ الَّتِي لَا يَقُومُ لَهَا شَيْءٌ وَ بِعَظَمَتِكَ الَّتِي مَلَأَتْ كُلَّ شَيْءٍ وَ بِسُلْطَانِكَ الَّذِي عَلَا كُلَّ شَيْءٍ وَ بِوَجْهِكَ الْبَاقِي بَعْدَ فَنَاءِ كُلِّ شَيْءٍ وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْء…
[15] إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج1، ص: 490:
… َ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي تَجَلَّيْتَ بِهِ لِلْجَبَلِ فَ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً وَ بِالاسْمِ الْمَخْزُونِ الْمَكْنُونِ وَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي فَلَقْتَ بِهِ الْبَحْرَ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ فَصَارَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ و…
[16] الكافي (ط – الإسلامية)، ج2، ص: 468:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِنِ وَ عَمُودُ الدِّينِ وَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.
[17] الصحيفة السجادية، ص: 30
(1) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِيدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ.
[18] الصحيفة السجادية، ص: 68
(13) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى:)
15بهمن ماه 1398