بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمّد و آله الطاهرین؛
اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و اللّعنُ الدائمُ علی أعدائِهم أجمعِینَ إلی یومِ الدین؛
«اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.»
إن شاء اللّه خدای سبحان همه ی ما را امداد بکند از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم، صلواتی سرداری مرحمت کنید؛ إن شاء اللّه زیارت امام حسین (ع) در دنیا و شفاعت حضرت در آخرت روزی همه ی ما بشود، صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید؛ هر چقدر عشق و علاقه به حضرت زهرا (س) دارید، صلوات سوم را بلند تر مرحمت کنید.
خب، بحثی که قرار است إن شاء اللّه چند جلساتی إن شاء اللّه تا مدتی إن شاء اللّه در محضر دوستان عزیز باشیم و إن شاء اللّه خدای سبحان امداد کند به همه ی مان، کمک کند که بتوانیم یک بحث مناسبی در این جلسات القاء بشود و تاثیر حرکتی و انگیزه ای برای ما إن شاء اللّه ایجاد بکند که در انگیزه هایمان و اراده هایمان إن شاء اللّه قوی تر بشویم.
عنوان بحث را طلبه ی تراز انقلاب اسلامی قرار دادیم؛ که ببینیم ما وظیفه ی مان امروز، چه وظیفه ای است و حقیقتمان چیست؟ مختصاتی که امروز ما درش قرار گرفتیم، به عنوان یک طلبه در انقلاب اسلامی چه مختصاتی است؟ چه کار باید بکنیم؟ چه چیزی از ما طلب شده؟ وظیفه ی امروز ما چیست؟ و نوع حرکتی که باید انجام بدهیم با چه ابزار و با چه توانایی هایی است؟
برای اینکه این مسأله یک قدری بازتر بشود من به اشاره، خیلی به اشاره، یک سیر تاریخی بحث را تا به امروز در چند جمله إن شاء اللّه خدمت دوستان ارائه میدهم تا موقعیتمان را با این نگاه ابتدا پیدا بکنیم، تا بعد ببینیم که حالا با توجه به آن چیزی که درش قرار گرفتیم، چجوری باید حرکت بکنیم و چه وظایفی و چه کارهایی، چه نباید هایی، یعنی همه اش هم بایدها نیست، بلکه سلب ها گاهی مهم تر از بایدهاست، نبایدهایی که در این دوره برای ما هست، باید چه نباید هایی را رعایت بکنیم؟ چه سلب هایی را طلبه باید رعایت بکند؟ که این سلب ها خودش نقش اساسی دارد.
اگر بخواهیم بفهمیم طلبه کیست، از ابتدا باید با اشاره به جریان خلقت انسان با این نگاه که خدای سبحان پس از اینکه عالم یک حالت خلقتِ هستی آرامی داشت، یک دفعه عالم را خدا به تلاطم انداخت با خلقت آدم، وقتی آدم مخلوق شد، هستی مورد ابتلاء قرار گرفت با خلقت آدم، و دو دسته شدند؛ با اینکه قبل از این، هستی همه با هم متلائم بودند، اما پس از خلقت آدم، سجده ی ملائکه – ملائکه فرماندهان هستی هستند؛فرماندهان در هستی یعنی کار به دستان، یعنی دستور دهندگان، مدبّرات، این ها فرماندهان هستی هستند- فرماندهان هستی، خطاب شد که به آدم سجده کنند. وقتی فرماندهان هستی به انسان سجده کردند، یعنی تمام هستی بر انسان سجده کرده [است]. این نکته به ظاهر ساده می آید. اما با یک دقت ابتدایی، نه دقت نهایی، با یک دقت ابتدایی مأموریت آدم را دارد آشکار میکند؛ که وظیفه ای که آدم به عهده دارد، در نظام خلقت الهی، فرماندهیِ بر فرماندهان و همه هستیِ عالم [است]. خیلی زیبا میشود! یعنی از ابتدا دارد نشان میدهد با سجده ی ملائکه، که تعبیر روایات این است، سجده ی ملائکه یعنی اطاعت و خضوع ملائکه نسبت به آدم؛ چون سجده یعنی غایة الخضوع، غایة الخضوع اطاعت محضه است. یعنی ملائکه که فرماندهان هستی بودند، در مقابل آدم ساجد شدند. وقتی ساجد شدند، فرماندهان که ساجد شدند، بقیه ی هستی تابع فرماندهان بودند؛ به تبع فرماندهان همه ساجد شدند. پس وقتی خطاب «اسْجُدُوا لِآدَمَ» «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ (بقرة:34) می آید، این «اسجُدُوا» دارد ماموریت آدم را نشان میدهد. همه ی هستی از طریق انسان، با سجده ی بر انسان و اطاعت انسان به کمال می رسند.خب این غایتی است که خدا دارد برای تعریف انسان به کار میبرد دیگر. در خلقت انسان، دارد تعریف انسان را هم میکند. پس بعد از آنکه (چون فقط می خواهیم به اجمال در چند جمله بگوییم این مسأله را، ورودی به آن پیدا نمی کنیم) شیطان هم تمرّد کرد و پس از آنکه آدم در بهشت قرار گرفت، پس از تعلیم اسمائی که شد، همه ی اسماء الهی را عالم شد، و سبب سجده ی ملائکه شد، خلیفة اللّه شد، حالا (در حقیقت) چی شد؟ با نزدیک شدن به شجره ی منهیّه، که شجره ی منهیّه چی بود؟ درخت توجه به بدن و نیت ها، به تعبیر امام (ره)، درخت إنانیّت و مَنیّت که انسان به خودش به عنوان مَن توجه کرد، تا قبل از این در جذبه ی الهی بود و خود نمی دید. غرق جذبه ی الهی بود، در اینجا به خود توجه کرد. تا به خود توجه کرد، چی شد؟ هبوط کرد. منتها هبوط با توبه؛ که دیگر اینها توضیحش را قبلا در بحث های دیگری دادیم؛ اینجا ورود پیدا نمی کنیم؛ چون فقط می خواهیم با سرعت برویم.
خب آدم شد اولین مخلوق خلیفة اللّه الهی که سرپرستی همه ی هستی را دارد، ولایتِ بر همه هستی دارد. آدم (سلام اللّه علیه)، همین حقیقت در سلسله ی فرزندانش، نسلی بعد از نسل ادامه پیدا کرد. تا إدریس نبی، نوح نبی، إبراهیم خلیل، موسای کلیم، عیسای نبی (علی نبینا و علیهم السلام)، تمام اینها به عنوان بزرگترین خلفای الهی که رسولان اولوا العزم بودند، سرپرستی هدایت بشر را به عهده گرفتند. خب دقت کنید، ما میخواهیم نقش خودمان را پیدا بکنیم دیگر. داریم این ترسیم را می کنیم. بهترین های خودش را خدای سبحان که برتر از ملائکة اللّه و تمام فرماندهان هستی بودند را، به عنوان هدایتگریان هستی انتخاب کرد که همه با هدایت اینها هدایت بشوند.
پس از اینکه دوره نبوت نبی ختمی رسید – ببینید تقریباً حدود هفت تا ده هزار سال را در این چند دقیقه طی کردیم؛ یک دوره حدودا ده هزار ساله که انبیاء الهی با بشر به انحاء مختلف، به امر الهی کتاب خدا را آوردند، بشارت و انذار کردند، در بین مردم زندگی کردند؛ بهترین های خدا خرج این کار شدند. خدا خیلی سرمایه گذاری کرد؛ بهترین هایش را برای هدایت مردم خرج کرده است. لذا سرمایه گذاری خدا خیلی عظیم است. این دوره ی چند هزار ساله رسید به دوره نبی ختمی. – در دوره نبوت نبی ختمی (ص)، آغاز شد به عنوان بلوغ نهایی بشریت در أخذ دین. که دین جامع و دین خاتم عرضه شد. یعنی بشریت در استعداد، از جهت استعدادی به کمال نهایی استعداد رسید. پس نقش انبیاء در طول تاریخ چی بوده؟ این بوده است که بشر را در استعداد رشد بدهند؛ تا برسد به این جایی که قابل بشود برای اینکه دین خاتم به عنوان دین نهایی برای این استعداد نهایی ارسال بشود و فرستاده بشود؛ رسید به این مرحله. وقتی دین خاتم آمد، خب دین نبی ختمی اوج بلوغ بشریت را میخواهد ایجاد بکند؛ این مسئله با جریانی که در نظام غدیر و ولایت پیش آمد، (چون فقط داریم فقط عبور میکنیم دیگر) بحث از سلسله ی شخصیه و فرد، تبدیل شد به یک بحث نوعی؛ که دیگر حالا بعد از این، امیر مؤمنان و أولاد طاهرینش، یکی پس از دیگری نقش رسول اکرم را در تبیین دین به عهده گرفتند؛ در تبیین دین؛ «لِنُبیِّنَ» «وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (أنعام:105)»؛ (در حقیقت) برای اینکه این ها چه کار بکنند؟ [برای اینکه] آشکار بکنند، بیان بکنند و نقش تبیینی داشته باشند. خب، ببینید، دقت کنید این را، یک دوره ی حدوداً ده هزارساله با توافق – چون هفت تا ده هزار سال است، ما می گذاریم برای اینکه راحت تر باشد، ده هزارساله – یک دوره ی ده هزارساله آمد، تا استعداد بشر برسد به مرحله نهایی که قابل دین خاتم باشد.
یک دوره ی دویست و پنجاه ساله آمد تا اینکه بشریت در آن استعدادی که برای دین ختمی پیدا کرده بود، این تثبیت بشود با حضور امامان، یکی پس از دیگری. دویست و پنجاه سال حضور امامان بود، پس از پیغمبر اکرم تا حدود سال 260 هجری که از آنجا چی ایجاد شد؟ غیبت صغری ایجاد شد. دقت کنید، ما میخواهیم نقش خودمان را پیدا بکنیم ولی این سلسله را باید ببینیم [که] چجوری میرسد الان به من و شما. باید این سیر تاریخش را ببینیم دیگر. هرچقدر این درست با همین اجمال شناخته بشود، باعث میشود که یک کمی آن احساس هدف مندی و انگیزه و قدرتمندی خودمان را إن شاء اللّه بیشتر بکنیم. حدودا هفتاد سال دوران غیبت صغری طول کشیده است. ببینید ده هزار سال، دویست و پنجاه سال، هفتاد سال. این ها پیام دارد. اتفاقی نیست. زمانِ، در حقیقت، رسیدنِ به بلوغ در هر دوره ای دارد چی می شود؟ کوتاه میشود. ده هزار سال طول کشید تا آمادگی برای دین ختمی بیاید. دویست و پنجاه سال طول کشید تا چی بشود؟ دقت کنید، این را می خواهیم الان (در حقیقت) تبیینش بکنیم؛ که دورانی بشود که امام در بین مردم هست، اما آشکار نیست. چجوری با امام مردم رابطه پیدا بکنند؟ خدای سبحان همانجوری که در طول تاریخ انبیاء را برای ان کار قرار داده بود و اوصیاءشان را، در دوران غیبت صغری، برای اینکه یک دوران انتقالی صورت بگیرد، این نقش را به عالمان واگذار کرد که به نصب خاص امام معصوم (ع) این نقش را به عهده بگیرند. یعنی عالمی پس از عالمی در این دوران هفتاد ساله. تا کنون هدایت بشر فقط به عهده ی انبیاء و اوصیاء بود که معصوم بودند. اما در دوران غیبت صغری، زیر نظر امام معصوم که در غیبت صغری است، عالمانی که معصوم نیستند، اما وارثان انبیاء هستند و به نصب خاص خودِ امام معصوم، مسئولیت هدایت بشر و ارتباط و واسطه گری بین مردم را با امام به عهده میگیرند. این یک کار بسیار عظیمی است. هفتاد سال طول کشید تا این تثبیت بشود. ببینید، هر مرحله ای، تثبیتش، آن دوره ای که طول کشیده است، دوران تثبیتش است. ده هزار سال طول کشید که مردم نقش انبیاء را به عنوان هدایتگر کامل بپذیرند. نه همه ی مردم، یعنی همان مقداری که (در حقیقت) چه می شوند؟ مومنین هستند. این کار مهمی بود که در طول ده هزار چی شد؟ تثبیت شد. پس از اینکه این نقش تثبیت شد، دوران چی می شود؟ وصایت میشود. یعنی دیگر نبی ای که مستقیم وحی از جانب خدا بگیرد در کار نیست، بلکه تبیین همان نبی خاتم است و دین خاتم است. این هم دویست و پنجاه سال تثبیتش طول کشید. پس از اینکه این تثبیت طول کشید، هفتاد سال طول کشید تا چی بشود؟ تا در دوران غیبت صغرایی که امام در اسم الباطن به سر میبرد در آن حال، به اصلطلاح پرده اسم الباطن است، در این دوره غیبت صغری، واسطه هایی که دیگر معصوم نیستند، اما بشر و انسان ها در استعداد به جایی رسیدند که میتوانند با این نصب خاص، با همه تحیّری که در نصب خاص با عدم عصمت این ها هست، با تحقّق معیارها، به امام معصوم متصل بشوند و هدایتگریشان محقّق بشود؛ این ها خیلی مهم است. یعنی اگر در طول تاریخ ببینیم، اینجوری که امام خودش در غیبت باشد، وصی، خودش یا نبی، خودش در غیبت باشد، وساطتِ اینگونه باشد، به صورت جزئی اتفاق می افتاده است و هیچگاه اینجور (در حقیقت) وساطت تام و کامل نبوده است. هفتاد سال این طول کشید.
پس از این هفتاد سال، غیبت کبری آغاز میشود. غیبت کبری چیست حقیقتش؟ حالا اینجا تازه وظیفه ی ما در این دوره کاملا آشکار می شود. در دوران غیبت کبری این است که امام معصوم، ملاکات عامی را بیان فرمودند که طبق این ملاکات و شرایط عام، علماء و کسانی که حاملان احادیث آن ها هستند و کسانی هستند که آشنا (در حقیقت) به علم آنها هستند، که «العلماء ورثة الانبیاء»کافي (ط_دار الحدیث):ج1/ص77، وارثان آنها هستند، عالمان، به صورت عام، نه خاص، با ذکر فقط خصوصیات، نه خاص، کسانی که این صفات را دارند، این صفات را دارند، این صفات را دارند، که مردم باید حالا اگر قبلا عالِم، معلوم میشد، در دوران غیبت صغری، مردم باید میپذیرفتند، پذیرفتن هم خیلی سخت بود که بگویند این است، که باید معلوم میشد برایشان، روشن میشد برایشان و می پذیرفتند و اطاعت میکردند، در دوران غیبت کبری چجوری این (درحقیقت) روشن میشود؟ با یک صفات کلی که از اینها داده میشود، تا تشخیص این صفات کلی به دست کی باشد؟ به تشخیص مردم، منتها راه تشخیصش را هم بیان کردند. حالا با رجوع به خبرگان، با رجوع به کسانی که مطلعند، تا بتوانند چه کار بکنند؟ تا بتوانند آن عالمی را که بین علماء به این خصوصیات نزدیکتر است را به عنوان اطاعت از او و وجوب اطاعت از او، برای حرکت به سوی خدا انتخاب کنند.
ببینید سیر را از کجا آغاز شد تا کجا؟ اگر این سیر را به همین نسبتش نگاه بکنیم، حالا معلوم میشود که عالِم، غایتی که میخواهد به عهده بگیرد چیست؟ چکار میخواهد بکند. طلبه در درس خواندنش، هدف نهایی و عالی که میخواهد به آن برسد کجاست؟ با همین سیری که بیان کردم، عرض شد خدمت دوستان که مُتَّخَذ از قرآن و روایات است؛ و سیره ی قطعیه هم هست؛ هیچ کدامش به صورت استحسان و ذوقی نیست؛ همه ی اینها قطعیات بود؛ یعنی حتی به انبیاء غیر قطعی و … دست نزدیم. تمامش قطعیاتی بوده [است]. در این نگاه کار عالم به این نسبت است که می خواهد چه کار بکند؟ باید عالمان وظیفه شان این است، که همه به آن افقی که نیابت عامه است برسند تا مردم از بین این (در حقیقت) سبقتِ در کمالاتی که بین عالمان ایجاد شده است – این سبقتِ در کمالات است؛ درست هم هست؛ سبقت در فضائل است؛«سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم» سوره الحدید:21 است؛ «سَارِعُوا إِلَى الْخَيْرَات» عيون الحكم و المواعظ:ص217/ح4270 است؛ درست هم هست؛ مسابقه ی در فضائل، مسابقه ی صحیحی است که خدای سبحان ایجاد کرده است. – تا در بین این مسابقه مردم بتوانند با به فعلیت رسیدن استعدادهای اینها و شکوفا شدن و نتیجه ای که استعداد های این ها میدهد، بهترین ها را برای آن هدایتگری به صفاتی که امام به عنوان نصب عام تعیین کرده، به عنوان نصب الهی، نه نصب کنند مردم، مردم چه کار بکنند؟ مردم کشف کنند، حق ندارند آن جور که دلشان می خواهد انتخاب کنند؛ نه. نگفته هر جور که دلتان می خواهد انتخاب کنید؛نه. حق ندارند هر جور که دلشان می خواهد. باید این صفات را تشخیص بدهند در این هست، با تشخیص اینکه این صفات در این هست، تبعیت کنند. پس انتخاب مردم از چی نشأت میگیرد؟ کاشف از نصب خداست که خدا این را (در حقیقت) چه کار کرده؟ این چند نفر را نصب کرده بود برای شما، شما حق داشتید از بین این کسانی که این صفت ها را داشتند، یکی اش را به عنوان بهترینی تشخیص دادید انتخاب کنید تا این چی بشود؟ هدایت انسان ها را به عهده بگیرد. پس کاری که عالم میخواهد انجام بدهد، کار امام است. کار امام، کار پیغمبران است و کار پیغمبران کار خلافة اللهی است که خلیفه خدا کارش چی بود؟ سجده ی همه هستی بر او . سجده ی همه ی هستی بر او یعنی چه؟ یعنی انسانی که در این مسیر، به عنوان نبی یا امام یا عالمی (این ها سیر و ترتیب با هم دارند) که قرار میگیرد، همه هستی را با خودشان بردارند ببرند به سمت خدا و قرب الهی. چقدر باید قوّت و قدرت، در انسان خدا قرار داده باشد تا همه ی هستی با همه کمالاتشان حتی ملائکه ی اعظم، بر این انسان سجده بکنند و خاضع بشوند. یعنی در تمام وجود هر کدام از ما، تک تک ما این قابلیت هست. اگر این قابلیت هست و این باور که این قابلیت در وجود ما هست، اگر به این باور رسیدیم، آن موقع خرج کردن این استعداد در یک کارِ جزئی و سطحی چی می شود؟ خیلی خاک بازی است. اگر ما این نگاه را کردیم آن موقع اهداف کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت با پیدا شدن هدف نهایی، خیلی روشن تر میشود، خیلی واضح تر می شود و جایگاه ما در عالَم خلقت، ارتباط ما، وظیفه ی ما در این نسبت، مطلوب ترین حالتش معلوم میشود. اما اینکه ما الان کجا هستیم؟ در چه حدی هستیم؟ و به سمت این مطلوب چطور میتوانیم حرکت کنیم؟ البته این جزئیاتی را میخواهد. اینکه ما میخواهیم از نقطه ی صفر حرکت بکنیم به سمت این نقطه ی نهایی، چگونه حرکت کنیم؟ چطوری باشیم؟
من حالا برای اینکه این مسئله یک خورده زیباتر هم دیده بشود و بر بیان (به اصطلاح) مستقیم تری از روایات و ادعیه باشد، دعای ندبه را شاهد می آورم؛ ببینید چقدر زیباست. بعضی فرازهایش را میخوانم. اگر این برایمان جا افتاد… . وقتی می گویند امام معصوم بهشان سوال می شد که آقا شما از کجا می فهمید امام شدید؟ با اینکه گاهی یک امامی در شرق عالم بود از دنیا رفته است، شما جای دیگری بودید و آن جا حاضر نبودید، حضرت می فرمودند که هرگاه یک احساس سنگینیِ ویژه ای در درونمان احساس میکردیم، می فهمیدیم که بار امامت منتقل شد به ما.بصائر الدرجات مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکَیْمٍ عَنْ أَبِی الْفَضْلِ الشَّیْبَانِیِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ: رَأَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام فِی الْیَوْمِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) فَقَالَ : إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ مَضَی أَبُو جَعْفَرٍ فَقِیلَ لَهُ : وَ کَیْفَ عَرَفْتَ ذَلِکَ؟ قَالَ:تدَاخَلَنِی ذِلَّةٌ لِلَّهِ لَمْ أَکُنْ أَعْرِفُهَا .
یر. بصائر الدرجات محمد بن عیسی عن أبی الفضل مثله ./ بصائر الدرجات: ۱۳۸/ بصائر الدرجات: ۱۳۸ فیه: لانه تداخلنی.
[ترجمه]: بصائر الدرجات: هارون بن فضل گفت: حضرت امام علی النقی را در همان روز که حضرت امام جواد از دنیا رفته بود دیدم. گفت:
«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. » (بقره، ۱۵۶)، امام جواد از دنیا رفت.عرض کردند: آقا! از کجا دانستید؟ فرمود: چنان ذلت و خواری نسبت به خدا مرا فرا گرفت که قبل از این چنین معرفت سنگینی را نداشتم.
– بصائر الدرجات: ۱۳۸ – بصائر الدرجات: محمد بن عیسی از ابوالفضل همین روایت را نقل کرده است. -. بصائر الدرجات: ۱۳۸ –
ما نگاهمان این است إن شاء اللّه، در این جلسات، آن احساس سنگینی انتقال را در حد خودمان به دوشمان ایجاد کنیم، بفهمیم؛ که اگر این را احساس کردیم، آدمی که انگیزه دارد دیگر وقتش راحت به بطالت نمیگذرد. یعنی کسی که این انگیزه ی جدی را دارد، صبح هر موقعی از خواب بلند نمیشود. کسی که کار دارد اگر بداند نرود سر کار، کارفرمایش اخراجش می کند، آن جا دیگر به این راحتی نمیخوابد. اما اگر دید حالا رفت رفت! نرفت هم نرفت! کسی کارش ندارد، خوابش هم میبرد. دقت کردید؟ در نظام عملی هم همین جوری است. انگیزه های ما اگر کم باشد، علت کم بودن انگیزه ما چیست؟ عدم احساس آن بار روی دوشمان است. نمیدانیم [که] باید پاسخ بدهیم. نمیدانیم رهبری و قافله سالاری چه جمعیتی به دوش ماست. اگر این باور شکل گرفت، آنی که به عنوان امام قرار میگیرد، عالمان، نسبت به امام، مثل یک شبکه ی هرمی، عالمان، نسبتِ به امام هر کدام به دنبال این هستند که در این شبکه ی هرمی بالا و بالاتر بروند و به امام نزدیک تر بشوند تا بار مسئولیت بیشتری به دوششان باشد. در زمان (در حقیقت) ولایت عمومی هم که نیابت عامه هست، اینطور نیست که اگر یک نفر مسئول شد، بقیه خیالشان راحت بشود. بقیه مثل یک هرم، همه مسئولیت به دوششان است تا (در حقیقت) این نظام هستی را بواسطه ی آن نیابت عامه، مرتبط با نقطه ی مرکزی که امام است، چه کار کنند؟ حرکت بدهند. پس همه دنبال این هستند که نزدیک و نزدیک تر شوند به آن نائب و از طریق نائب به امام و از طریق امام به خدا. پس این سلسله اینجور نیست که بگوییم ما در قاعده و کف آن هستیم؛ ما در مراتب این باید قرار بگیریم. باید هم روز به روز این عهد و مسئولیت در وجودمان شدیدتر بشود. اگر ما نرفتیم، فقط یک نفر نیستیم که نرفتیم. اگر ما کند حرکت کردیم، نمیگوییم ما دیگر شخصیم؛ ما در یک سلسله ای قرار گرفتیم از آدم (سلام اللّه علیه) تا آمده تا اینجا. همه انسان ها قرار دارند. اما طلبه یعنی کسی که خودش را اختیاراً آورد در مرحله ای قرار داد که آن مرحله اثرش چیست؟ هدایتگری است. پس باید کدام افق را در نظر بگیرد؟ افق نیابت عامه، که نزدیک میشود به امام. پیدا شدن و تحصیل آن خصوصیاتی در روایت ذکر شده برای آن نائب عام. پس این نگاه اگر شکل گرفت، تک تک ما وظیفه ی مان معلوم است. بله در میان راه و اهداف میانی، هر کدام باید به مباحثی بپردازیم، کارهایی بپردازیم؛ دیگر محقق شدن،مؤلف شدن، (نمی دانم) مدرس شدن، مبلغ شدن، هدایتگری ها، هم نشین شدن با مردم، امام مسجد شدن، تمام این ها در این مسیر، تکلیف هر جا اقتضا کرد، تابع تکلیف می شود و انجام میدهد؛ چون دنبال این است که چه کار بکند؟ آن هرم کامل بشود. حالا اگر این لازم است جارو کش هم باشد در این هرم، جاروکش این هرم می شود. این جاروکش بودن در این هرم، فعلش چون به تابعیت و تشخیص وظیفه بوده، فعل امام است. این جور نیست که جارو کش فعلش فقط جارو کشی باشد، در این نظام اگر کسی قرار گرفت، به امر امام، در هرجایگاهی قرار گرفت برای تکمیل این هرم هدایتی، این وجودش می شود مثل دست و پا و چشم و اَبروی امام. اگر ما به امام برسیم، ما بتوانیم، پایشان را هم ببوسیم، کلاهمان را می اندازیم آسمان! لذا اگر به بزرگان بعضی جا ها، حضرت فرمودند که این طلبه ها، این ها (در حقیقت) تکیه ی ما و نیروهای ما این ها هستند، امام زمان (عج) این را فرمودند؛ فرمودند که ما که غیر از اینها کسی را نداریم که؛ این ها هستند. امام فرموده، ما غیر از این ها کسی را نداریم. آنی که قرار است ما بر اساس آن، آن هدایتگریِ عمومی را ایجاد بکنیم، آن تحقق حقیقت توحیدی را ایجاد بکنیم، همین ها هستند. هرچقدر ما افقمان را نزدیک بکنیم به دست هدایتگرانه ی امام، که بر سر ما کشیده شود، که بدانید که از آن طرف تامّ است؛ مانع از این طرف است. هر چقدر این را برداریم، إن شاء اللّه نزدیکتر میشویم.«فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم (بحار الأنوار:ج53/ص177)»
من این مقدمه را از دعای ندبه هم بگویم؛ بالاخره امروز این جلسه ی مقدماتی و ترسیم مسأله است که جایگاه ما کجاست. حالا إن شاء اللّه جزئیات مسأله و مسائل عملیاتی و کاربردی تر را در جلسات آینده إن شاء اللّه به صورت فراز به فراز، جزئی به جزئی جلو میرویم. اما به عنوان ترسیم کلی بحث، لازم بود که جایگاه ما به عنوان یک طلبه، به عنوان یک کسی که در مسیر علم دارد حرکت میکند، تا حدودی در این منظومه ی هستی روشن بشود، آن موقع (در حقیقت) این جایگاه خیلی از متشابهات را به محکم تبدیل میکند. هر جا تعارضی هست، به نگاه به این هدف کلان، بسیاری اش حل می شود. بعضی اش ممکن است کاوش بیشتر هم بخواهد. در دعای ندبه ببینید این سیر را به صورت زیبا بیان میکند به اختصار:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم»
«الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِينَ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ آلِهِ»
این سیر وجودی ماست؛ دقت بکنیم تاریخ است؛ وجود تک تک ماست. این تاریخِ وجودِ تک تک ماست.
«وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً. اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُكَ»
این قانون توست، قضای توست، تقدیر توست که در هستی قرار دادی؛ این قضا و قدر توست.
«فِي أَوْلِيَائِكَ، الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ»
این ها دارد خصوصیات کی را می گوید؟ اولیائش؛ که انبیاء می شوند، اوصیاء می شوند، عالمان میشوند. «اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ»، مراتب استخلاص است دیگر. هر کدام از ما یک مرتبه ای از استخلاص را [داریم] از همین که دعوت شدیم به طلبگی آمدیم، مرتبه ای از استخلاص است؛ ممکن است قدر ندانیم و خارج بشویم و با همین عقاب هم شویم، اما همین آمدن و زمینه فراهم شدن، مرتبه ای از چیست؟ [استخلاص.] «اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ » برای خودت و دینت، که دینت هدایتگری برای دیگران را دارد.
«إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ»
تو برای آن ها چه چیزی را انتخاب کردی؟ یعنی نتیجه کاری که ما انجام میدهیم و انبیاء و اوصیاء انجام دادند چیست؟ «إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ» یعنی انسانی که در این مسیر قرار میگیرد، دارد به چه می رسد؟ به جاودانگی و نعمت های ابدی میرسد. این خیلی زیباست.
«الَّذِي لَا زَوَالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلَالَ»
پایان ندارد.
«بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي درجات هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ»
این نکته ی دقیقی است؛ یعنی این ادامه ی قاعده ی کلی در تمامِ انتخاب های الهی است. شرط کردی که در درجات این دنیا و مراتب این عالَم و هستی دنیا، اینها زهد را انتخاب بکنند. همه انبیاء از آدم (سلام اللّه علیه) تا خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) و تمام اوصیاء و تمام علماء، مراتب تحقّقِ …، یعنی هر قدر این «شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي درجاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ» شدیدتر محقّق بشود، استخلاص اینها «لِنفسِکَ و دینِکَ» چه می شود؟ شدیدتر می شود. پس تکلیف ما را در ابتدای حرکتمان روشن میکند با این یا نه؟ یعنی اگر کسی برای خدا انتخاب شده است، میخواهد خودش را وقف خدا بکند، نذر خدا بکند که «إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في بَطْني مُحَرَّراً» «إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في بَطْني مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ (ال عمران:35)» که می خواهد خودش را وقف و نذر خداوند بکند، این نذر و عهد چگونه محقّق میشود؟ می فرماید اولین شرطش که همه جا سرایت دارد و اولین مرتبه ی حرکت هم هست،«بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي درجات هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ»؛ دنیا خودش دنی بوده، اما بلافاصله بعدش صفت هم می آورد که واقعا هیچ ارزشی ندارد. «الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ» همین دنیایی که تقریباً همه وجود ما را پر کرده [است]، ارزشهایش. حقیقتاً جابه جایی خودم را من عرض می کنم، از شما خبر ندارم اما چون به خودم نگاه می کنم، میگویم لابد بقیه هم همینجوری اند، از این باب سوء ظنّ دارم؛ خودم را نگاه می کنم، با یک بالا و پایین شدن ها در دنیا، فرو میریزم؛ دلهره پیدا میکنم. این چه «شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي درجاتِ …» چه نگاهی است؟ کجا (در حقیقت) زهدِ در درجات این دنیا در وجود ما محقّق شده؟ که تا داشته باشیم آرامیم، اگر نداشته باشیم «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» معارج:20 چی می شوند این ها؟ «جَزُوعاً». جزع و ناله و فزعمان بلند است. عالِم باید فوق دنیا باشد. عالم باید فوق دنیا باشد. نه از دنیا بهره مند نباشد، اما رفت و آدم دنیا در وجودش اثر نمیگذارد. اگر بود، بود، نبود، نبود. نه آنگونه است که در نبودش «تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ»«لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (حدید:23)» ، نه آنجا که با نبودنش «تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ» همان . خب با این نگاه ببینید، می فرماید:
«وَ زُخْرُفِها وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ»
قبول کردند این شرط را همه ی این ها.
«وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ.»
خدایا تو هم وفای آن ها را به این شرط عالِم بودی، که اینها را برای این کار انتخاب کردی. پس اگر عالمی به این شرط وفا بکند، این مصداق چی می شود؟ مصداق عالمی میشود که در طریق انبیاء قرار گرفته است. «وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ» خدایا آن ها را پذیرفتی.
«فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ»
پس راه قرب چطور میشود؟«فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ». همین شرط زهد در درجات دنیا [است]. این اولین پیغام قبول این مسئولیت عظیم است که هرچقدر انسان زهدش… حالا زهد را باید تعریف کرد که یعنی چی؟ (که إن شاء اللّه در جای خودش) که حقیقت زهد چیست؟ افراطش چیست؟ تفریطش چیست؟ برای طلبه تا چه حدی اش است؟ در هر مرتبه ای چه قدری است؟ آیا همه جا از ابتدا تا انتها یک جور است؟ یا مراتبش متفاوت است؟ (این ها همه جای خودش) اما فعلا به صورت کلی، قواعد کلی کار، می فرماید:
«فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِيَّ، وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلَائِكَتَكَ»
خیلی زیباست. می گوید این زهد این ها در درجات دنیا، کندن اینها از دنیا، نتیجه اش چه شد؟ «أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلَائِكَتَكَ» ملائکه ی تو بر آنها نازل شدند. هبوط ملائکه بر انبیاء سببش چه بود؟ کندن از دنیا و زهد. اینها را اگر ما بخواهیم بگوییم از دهانمان خیلی بزرگ است ولی امام معصوم دارد میفرماید. امام معصوم دارند این ها را برای ما تبیین میکند، بیان میکند. مطابق با روایات و آیات هم است. اینکه میگوید به شجره منهیه نزدیک نشوید که اگر نزدیک شدید هبوط محقق میشود، همین است. شجره منهیه چه بود؟ توجه به بدن، تعلق به بدن. اینجا میفرماید کسی که از درجات دنیای دنیّه بِبُرد، چه میشود؟ ملائکه بر او هابط میشوند. یعنی به رتبه ای می رسد که با ملائکه هم نشین میشود. پس کنده شده [است] از عالَم دنیا، آمده بالاتر. پس حقیقت طلبگی از ابتدا کارش چیست؟ کندن از دنیا و بالا رفتن؛ نزول ملائکه؛ دنبال این بالا رفتن. هر مقداری بالا رفتن، بیشتر صورت بگیرد، هبوط ملائکه بر او شدیدتر صورت میگیرد. هرقدر تعلق به دنیا بیشتر باشد، قطع ارتباط با ملائکه شدیدتر میشود. این یک قاعده کاملاً کلان است.ببینید، سیر هستی را دارد اینجا بیان میکند. بعد می فرماید:
«وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلَائِكَتَكَ وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ»
ما یک وحی تشریعی داریم، یک وحی (در حقیقت چه داریم؟) اِنبائی داریم؛ لذا وحی انبائی تعبیر می شود به الهام. آیا وحی تشریعی بابش بسته شد؟ بله؛دیگر وحی تشریعی الان نداریم. اما باب گفتگوی با خدا و وحی انبائی قطع شده [است]؟ نه. در وحی انبائی هر کسی به مقداری که کمال پیدا میکند، خدا با او گفتگو میکند. خدای سبحان در روایت دارد، رجالی را دارد که «ناجاهم فی سرهم». در درونشان با این ها خدا نجوا میکند، گفتگو میکند؛ به این ها القاء می کند. حالا گفتگوی خدا چگونه است ما نمیفهمیم. در روایت هم گاهی بیان شده، همچنان که آن قومی که موسای کلیم برد که با خدا صحبت بکنند یا خدا را ببینند، «ارنا جهرک»، ببینند خدا را آشکار یا…، اینها امکان پذیر است به غیر نبی هم چه باشد؟ ارتباط داشته باشد؟ به غیر نبی هم امکان پذیر است؛ اما آنچه که به انبیاء وحی میشد، آن وحی تشریعی بود؛که دین بود؛ دستورات دین بود. آنجا بابش چه شده؟ بسته شده و تمام شده؛ دیگر دستور دینی نداریم. اما رابطه ی خدا با بندگان و گفتگوی خدا با بندگان، تکلم خدا با بندگان و گفتگوی بندگان با خدا راهش باز است؛ لذا اولیاء الهی این را دارند؛ نه فقط معصومین دارند، غیر معصومین هم دارند. حتی بعضاً گاهی کودکان در حالت سلامت صفایی که دارند، برایشان اتفاق می افتد، هرچند قدرت بیان برایشان نیست که چی بگویند و چی بوده؟ لذا این ها بحث هایی دارد و اگر ما بدانیم در این نگاه هرچقدر انسان از دنیا بِکَنَد، این کندن از دنیا دارد چه می کند؟ آماده ی بهره مندیِ از کلام الهی را پیدا می کند. یعنی این قاعده هنوز هم باقی است. مخصوص انبیاء نبود. مخصوص انبیائش تکلم تشریعی اش هم بود، اما غیر از انبیاء تشریعش را بگذار کنار اما نظام ارتباطی اش محفوظ است و باقی است. بعد می فرماید:
«وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلَائِكَتَكَ وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ»
تو این ها را چه کار کردی؟ تجهیزشان کردی، بزرگشان داشتی، سرازیر کردی علمت را به سوی این ها. پس اگر ما به دنبال علم هم هستیم، تمام این دست و پا زدن هایمان برای چیست؟ برای این است [که] میکوشیم تا این که این زمینه در وجودمان ایجاد بشود، تا علم از آنجا سرازیر بشود.
«وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرِيعَةَ إِلَيْكَ»
این ها را وسیله به سوی خودت قرار دادی. مردم ما را وسیله ی به سوی خدا می بینند یا نمی بینند؟ می بینند یا نمی بینند؟ مردم می بینند. حالا اگر ما درونمان را آماده نکرده باشیم برای این وسیله بودن، این (در حقیقت) هم خودمان را محروم کردیم، هم مردم را شاکی روز قیامت میکنیم از خودمان که این ها میگویند: خدایا! ما به اینها چنگ زدیم، ما به دنبال این ها رفتیم، اما این ها نه خودشان رسیده بودند، نه ما را توانستند ببرند.
«وَ الْوَسِيلَةَ إِلَى رِضْوَانِكَ.»
وسیله ی به رضوان حق و رضایت حق، عالمان قرار داده شدند همچنان که انبیاء و علماء (با این سیری که عرض کردم) قرار داده شدند. بعد از اینجا شروع می کند جریان حضرت آدم را می گوید. بعد (خلاصه) جریان حضرت نوح را می گوید که «فَبَعْضٌ أَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ إِلَى أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْهَا، وَ بَعْضٌ حَمَلْتَهُ فِي فُلْكِكَ وَ نَجَّيْتَهُ وَ…» و همینجور بعد، جریان حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی (علیهم السلام) را بیان می کند تا می رسد به پیغمبر و بعد پیغمبر چه می شود؟ بعد از پیغمبر، جریان، همه ی جریان میخواهد بگوید سیر متصل است. اگر ما خودمان را در این سیر متصل دیدیم، یعنی الان که اینجا هستیم، ما از یک طرف متصلیم به حضرت آدم (سلام اللّه علیه)، و از طرف دیگری متصلیم به حضرت بقیة اللّه الاعظم (ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء). (حالا یک صلوات بفرستید) که با این نگاه، ماموریت ما این است که از زمان آدم (سلام اللّه علیه) شروع شده تا امروز و این همه خون ریخته شده و خرج شده و خدا (تعبیر مسامحی است اما درست است) خدا خرج کرده برای اینکه بشر تا اینجا برسد و این آمادگی را پیدا کند؛ سرمایه گذاری کرده است خدا. این همه اولیائش را سرمایه گذاری کرده است؛ تا امروز دینش را دست ما داده تا (در حقیقت) تحت نظارت نیابت عام و علمای بزرگ و تحت (به اصطلاح) سیطره و هیمنه ی امام زمان (عج) ما این دین را چه کار بکنیم؟ مردم را به این دین هدایت بکنیم و خودمان و مردم را به رضوان برسانیم.خب، هرچقدر این «فَشَرَطُوا لَكَ» که (در حقیقت) زهد در این دنیا بود، زودتر محقق بشود، شدیدتر محقق بشود، ظهور زودتر محقق میشود. لذا کی ها در تحقق ظهور نقش ویژه دارند؟ کی ها؟ و اگر کوتاهی بکنند کی ها مقصر اصلی اند؟ کی ها مقصر اصلی اند؟ مردم عمومی در روز قیامت از کی میتوانند شاکی باشند که کوتاهی کردند، که نه خودشان رفتند و نه ما را بردند؟ با این نگاه حواسمان باشد [که] میشود تنبلی کرد؟ میشود کوتاهی کرد؟ میشود زندگی انسان مجاهدانه نباشد؟ میشود شبانه روز انسان دغدغه ی وجودیش این (در حقیقت) مسئولیت و این فرصتی که خدای سبحان ما را انتخاب کرده و ما را برگزیده برای این کار، افتخار اینکه ما را در این مسیر قرار داده، باید کلاهمان را بیندازیم آسمان! آسان نبوده؛ در بین چندین میلیارد جمعیت، چند ده هزار نفر به این شرافت مشرف شدند که چه باشند؟ حامل دین خدا باشند، عالم دین خدا باشند، آن هم عالم دین ختمی باشند که مردم را با این علمشان سوق بدهند به سمت امام. که «العلماء ورثة الانبیاء» کافي (ط_دار الحدیث):ج1/ص77. این ارث انبیاء است علم. لذا اگر کوتاهی بکنیم، دیگر حالا ببینید این سلسله، تمامشان از آدم دارند نگاه میکنند (اینها واقعیت است) از آدم (سلام اللّه علیه) دارند نگاه میکنند به ما که ببینند آنها بار را رساندند به مقصد، دادند دست ما، یکی پس از دیگری، الان ما این بار را برداشتیم، تا کجا میبریم؟ نگاه های آنها از آن طرف، [از این طرف هم] نگاه های امام زمان (عج) و اولیاء الهی به اینکه ما تا کجا این بار را میتوانیم بیاوریم جلو تا بستر سازی ظهور محقق بشود. در این نگاهی که عرض کردم، (این را هم بگویم و تمام کنم) امروز انقلاب اسلامی به عنوان دوران غیبت کبری در ظهورِ اینکه عالمان نقشی به عهده دارن در هدایتگری، انقلاب اسلامی ایران یکی از عظیم ترین ظهورات این جریان است که محقق شده است. در طول تاریخ بشریت بی سابقه بوده که هدایتگری به این صورت، به صورت ظاهر و مبسوط الید با این شدت در اختیار نصب الهی به صورت عام قرار بگیرد. قبلا هم من عرض کردم که هیچگاه در تاریخ حتی حتی بعد از پیغمبر اکرم، حاکمیت امیر مؤمنان (ع) که محقق شد، خلافت امیر المؤمنین که محقق شد، خلافت حضرت را مردم به چه عنوانی بیعت کردند؟ به عنوان رأی مردم بیعت کردند، نه به عنوان امام. مردم با امیر المؤمنین به عنوان امام بیعت نکردند که تو منصوب از طرف خدا هستی، ما شما را (در حقیقت) به عنوان منصوب از قِبَل حق انتخاب می کنیم، بله، عده ای از اولیاء الهی و شیعیان خاص این کار را کردند؛ آن ها این اعتقاد را داشتند؛ اما خلافت امیر المؤمنین نسبت به مردم، به عنوان امام نبود؛ به عنوان خلیفه ای در عرض خلفای دیگر بود برای مردم، برای مردم، از نگاه مردم. ولی امروز جمهوری اسلامی چه عنوانی دارد؟ مردم امام را به چه عنوانی انتخاب کردند؟ به عنوان اینکه فقیه جامع الشرائط نائب عام امام است. آن خصوصیات را دارد؛ یعنی نصب الهی را تن دادند به آن. یعنی حاکمیت در دورانی جمهوری اسلامی تشکیل شده، به لحاظ آن هوشمندی که ایجاد شده و نظامی که ایجاد شده، قانون اساسی هم که نوشته شده، مردم هم رأی دادند، به عنوان نصب الهی این حکومت را مردم [پذیرفته اند]. حالا اگر هم تفصیلا همه نمی دانند ولی تا حدودی أقلّاً خواص برایشان آشکار است. بی سابقه است که حاکمیت الهی به عنوان نیابت عام است امروز، که مسئوولیت امروزِ ما را در حفظ این نظام، و [مسؤولیتِ] طلبه ای که تراز این انقلاب باشد که بسترساز ظهور است، به عهده ی ما می آورد.
إن شاء اللّه تفاصیل بعدی مسأله به عنوان خصوصیات جزئی تر و تکالیف ما به صورتی که از نقطه ای که هستیم چجوری حرکت کنیم را إن شاء اللّه در جلسات دیگری ذره به ذره جلو می رویم تا بفهمیم خدای سبحان چه نعمتی به ما داده است و اگر قدر این نعمت را ندانیم، تعبیر روایات این است که «أَحْسِنُوا جِوَارَ نِعَمِ اللَّهِ» كافي (ط _ دار الحديث):ج7 /ص299، نسبت به نعمت های الهی، همسایگان خوبی باشید؛ و الّا کم است نعمتی که برود و برگردد؛ اگر رفت برنمیگردد. این تعبیر اگر اشتباه نکنم از امام عسگری (علیه السلام) است که «أَحْسِنُوا جِوَارَ نِعَمِ اللَّه»؛ خیلی روایت زیبایی است.
حالا إن شاء اللّه در فرصت های دیگری بعدا این را مفصل تر خدمت دوستان إن شاء اللّه روایتش را هم می خوانیم؛ بحث های خوبی هم ذیل این روایت هست.
پس ان شاء اللّه خدای سبحان به ما بار آن مسئولیت را کم کم روی دوشمان احساس کنیم. مثل نظام امامت منتها در حد نیابت، آن هم نیابت عام، آن هم کمک نائب عام و آماده شدن برای نیابت عام إن شاء اللّه. همه یمان باید هدف گیریمان آنجا باشد. و این احساس مسئولیت را در وجودمان بکنیم و إن شاء اللّه هدفمان، پس هدف نهایی ما، معلوم شد هدف نهایی کجاست.حالا إن شاء اللّه هدف های میانی و کوتاه را هم إن شاء اللّه پس از این خدمت دوستان عرض می کنیم.