بسم الله الرحمن الرحیم
در فصل هشتم کتاب شریف المراقبات که در رابطه با مراقبات شهر و ماه رجب است، حضرت آیت الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (ره) گفتاری دارد .
ما اگر هر سال هم رجوع به این کتاب بکنیم ، باز تکرار نیست بلکه همانجوری که عرض کردیم ، هر زمانی منزلی از منازل سیر الی الله است و این منزل اگر حقش استیفاء شود، تثبیت در وجود انسان می شود و اگر حقش استیفاء نشود، این زمان می رود و صندوقی خالی از عمر انسان می رود و دیگر برگشتی هم ندارد.
هر زمانی یک منزل است و اگر انسان ، زمانی را از دست بدهد، آن منزل را از دست داده است، حالا چه شود و با چه تدارک و چه کار هایی که انسان بتوتاند با آنها جبران بکند ، بسیار سخت خواهد بود. نمی گوییم محال است اما خیلی سخت است. ماه رجب سال آینده منزل دیگری از سلوک انسان است. لذا یک منزل هایی داریم که منزل های اصلی داریم مثل ماه رجب اما روز ها و شب های این منزل های فرعی این ماه است. این ها هم حقایقی دارند که در این ماه واقع شده است.
آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی در رابطه با این ماه می فرماید: «هذا الشَّهر بِمَحَلِّ عظیم مِن الشرافة، و مِن اسبابِ شِرافَتِه أنَّه مِن أشهر الحُرم»[1] این ماه جزو ماه های بسیار شریف است ، نه اینکه همه ی اسباب شرافت این ماه به این باشد بلکه یکی از اسباب شرافت آن، این است که از ماه های چهارگانه ی حرام است. وقتی گفته می شود حرام، به این معنا است که در آن ماه امکان قرب الی الله شدید تر است، چنانچه وقتی کسی وارد نماز می شود، تکبیرة الاحرام می گوید و وارد حرم می شود یا کسی که به حج می رود و محرم می شود، برای چی محرم می شود، چون در آن جا مقام قرب است. پس هر جا که تکالیف انسان بیشتر می شود ، آن جا یک حرم الهی است. مثلا مسجد یک حرم است، بیت الله یک حرم است، چون تکالیف در آنها بیشتر است . بعضی زمان ها نیز مثل بعضی مکان ها حرم هستند. مثل خود این چهار ماه حرام که حرم هستند و ورود در اینها و بودن در این ها ، تکالیف بیشتری را برای انسان قرار می دهد و انسان باید مراقبه اش بیشتر باشد. اونموقع اگر زمان و مکان و در حرم بودن ، با هم اتفاق کردند، اون شدت قرب را می رساند. مثلا اعتکاف در ماه رجب، وقتی در مسجد و در زمان ویژه ی ماه رجب، معتکف می شوند و خود اعتکاف هم که یک عنایت ویژه است، ببینید که چقدر این ها در صعود انسان به سمت قرب الی الله، سرعت می دهد. یا گاهی زمان ها با هم ترکیب می شوند، مثلا ماه رجب که از ماه های حرام است بعد تولد امیرالمؤمنین (ع) که در این ماه است، سبب مضاعف شدن ماه حرام می شود. هر شب از این ماه احرام بوده است اما در عین حال شب سیزدهم که تولد امیرالمؤمنان است ویژه می شود، مکان ها هم به همین نسبت است . این تداخلات با هم ، شرافت ویژه می دهد .
این ها شاید در نگاه ماه به ظاهر اتفاقی باشد، در حالیکه اینجوری نیست، تمام اینها طبق نقشه ی الهی است. یعنی اینگونه نیست که تولدی یا بعثت پیامبر اتفاقی در روزی محقق شود. هر کدام از اینها که در جایگاه زمانی واقع شده ، مثلا تولد معصومین و بعثت و شهادت و… مثل تولد های ما نیست که در حقیقت یک روز اینور و اونور آن به ظاهر شاید تفاوتی نداشته باشد البته به ظاهر، هر چند که توقیفی است و تفاوت می کند اما مربوط به حضرات معصومین تمامی اینها نقشه ی الهی است و در این نقشه اینها هر کدام منزلی از منازل سلوک است که باعث شده نقشه الهی اینگونه محقق شود ، به بیانی این ها چیده شده است نه اینکه اتفاقی قرار گرفته شده باشد. لذا هر چقدر انسان به این باور داشته باشد، اونموقع ارتباط هم پیدا میکند.
بعد می فرماید این ماه از مواسم دعاست، « و کَان معروفاً بذلک في أیّام الجاهليّة » حتی قبل از اسلام در دوران جاهلیت نیز این ماه معروف بوده است. که بعد در ادامه روایتی از کتاب اقبال سید بن طاووس ذکر می کند که می فرمایند:« أنَّهُ شهرُ امیرالمؤمنین(ع)» ماه رجب، ماه ولایت و امیر المؤمنین(ع) است. ماه شعبان، ماه رسالت و پیغمبر است که در صلوات شعبانیة می فرماید«الشعبانُ شهري» و ماه رمضان نیز که ماه خداست ، «شهر الله» است.
پس از راه ولایت به رسالت و به ولایت الهی در سه ماه می رسد. لذا این دو ماه مقدمه این است که به ماه رمضان وارد شویم. کسی که از حالا مراقبه اش را آغاز نکند، ورودش به ماه مبارک رمضان، امکان پذیر نیست. اینجور نیست که انسان دفعة در ماه رمضان تصمیم بگیرد که از حالا به بعد وارد شود، نمی شود بلکه مقدماتی می خواهد که این دو ماه انسان را آماده می کنند.
پس این دو ماه مقدمه ی ورود به ماه رمضان است و ماه رمضان هم دهه ی سومش عالی ترین ايّام این ماه است، یعنی این دو ماه مقدمه ورود به ماه و دو دهه اول این ماه مقدمه ی ورود به دهه ی سوم، این ماه است که شب های قدر در این دهه وجود دارد.
بعد می فرمایند که: (شرع …. من اللیالی اربعة التی یتاکّد فیها الاحیا به العبادات) شب اول شبی است که باید با عبادات احیا بشود تا انسان آن را از دست ندهد. و نیمه رجب که همان اعمال استفتاء و دعای ام داود است، (من أحبّ الایّام الی الله) است یعنی از بهترین ایام نزد خداوند است.
این ها خیلی حرف های مهمی است که روایات ما می فرمایند. دارند به ما می فهمانند که حسابمان را کجا باز کنیم، سودش بیشتر است. در این روایات نیز به ما می فهمانند که کدام روز محبوب ترین و عزیز ترین روز است. مخبر روایات صادق است و همه چیز آن خبر عین واقع است. اما در مسائل مادی که مثلا می گویند فلان جا سود بالایی دارد اولا مخبر آن ها صادق نیست و ثانیا نمی تواند خبر مطابق با واقع بدهد زیرا علت تامه آن را نمی داند. اما در روایات این گونه نیست نظام، نظام تکوینی است و رد خود ندارد.
بعد می فرماید که (و إنّه ممّا خَصَّ الله جل جلاله هذه الآیة…أنّه موسم عمل الاستفتاء…)
بعد می فرماید که (من مهمّات المراقبة فی ماه الرجب من اولّه الی آخره تذکر حدیث ملک الداعی) این حدیث چیست؟ این حدیث را مرحوم میرزا جواد آقا خیلی روی آن مانور داده است لذا حتما به کتاب المراقبات یا کتاب اقبال سید بن طاووس مراجعه کنید. «کتاب اقبال سید بن طاووس را مدرسه حتما داشته باشد، حتما. اگر ندارید ترجمه آن آمده تهیه کنید و این روایات را ببینید. هم کتاب المراقبات را داشته باشید و هم کتاب اقبال را»
این حدیث عبارت است از:(أنّ الله تعالی نصب فی السماء السابعة ملکًا) قبلا در سال های گذشته عرض کرده ایم که اینکه ما را از کدام آسمان می خوانند به چه معناست؟ گاهی از عرش الهی می خوانند، گاهی از آسمان هفتم می خوانند، گاهی از آسمان چهارم می خوانند، گاهی از آسمان می خوانند. همه این ها نشان می دهند که عمق آن عملی که می خواهد انجام بشود چقدر است؟
حالا در اینجا دارد که (نصب فی السماء السابعة) یعنی در بالاترین مرتبه عالم که فوق آن کرسی و عرش الهی است. این هفت آسمان هفت مرتبه باطنی عالم است که فوق آن عرش الهی است و یک مرتبه دیگر است.
(یُقال له الداعی) این ملک حقیقتش دعوت کننده است. اصلا ملائکه حقیقتشان عملی است که انجام می دهند. مانند مانیستند که یک ذات داریم و یک عمل انجام می دهیم. این عمل ممکن است که با ذات ما یکی باشد یا ممکن است با آن فرق بکند. اصلا ممکن است که این علم عارض بر ذات ما باشد. مثلا عمل من ذات من را تشکیل نمی دهد ولی ممکن است با تکرار در وجود من ملکه بشود. اما ملائکه، ذاتشان همان عملی است که انجام می دهند و ذات جداگانه ای ندارند. در این جا مباحثی است.
حالا این ملک نامش داعی است. یعنی حقیقت او دعوت کننده است. اگر چیزی همه حقیقتش یک عمل شد، همه توجه و تدبیر او به همان عمل است.
خداوند به آقا سلامتی بدهد که می فرمایند:«مردی و کاری» یعنی این هایی که می روند کار های مختلفی انجام می دهند و ده تا پست می گیرند، به هیچ کاری نمی رسند. حالا این ملائکه، «مردی و کاری» هستند. یعنی هر کدام یک کاری در عالم دارند که غیر از آن کار، کاری ندارند.
از جمله این ملک که ملک داعی است. که میفرماید کارش همین دعوت است یعنی تمام ایام سال این (ملک) منتظر این ایام است و در این ایام در این سی روز ماه رجب کارش این (دعوت) است. این (ملک) منتظر است یعنی گویا این ملک در طول سال مقدمات این کار را در تدبیر عالم استفاده میکند و بعدش هم دوباره نتایج این کاری که در اینجا شده را محقق میکند. پس این ملک داعی موکل بر این کار است. این ملک داعی چه میگوید؟؟ «علی ما روی عن النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم : نصب فی السماء السابعه ملکا … إذا دخل شهر رجب ینادی ذلک الملک کلّ لیله منه الی الصباح طوبی للذاکرین طوبی للطائعین … » حالا ما اینطوری میگوییم با لفظ و … اما ملک اینگونه نمیگوید. آن ملک چگونه میگوید؟طوبی اش چگونه است؟ طوبی یک حقیقتی است، شجره ای است که این شجره در تعبیر روایات آمده که طوبی شجره ی ولایت است درخت تنه اش در خانه امیر المومنین علیه السلام است و شاخه هایش در خانه های مومنان پراکنده است. هر مومنی به هر عمل صالحی که دست میزند به شاخه ای از شاخه های درخت طوبی وصل شده که از طریق عمل صالح متصل به ولایت میشود. اینجا میفرماید که طوبی برای ذاکرین. یک موقع ما میگوییم خوشا به ذاکرین حالا حقیقت خوشا چی است؟ ولایت است. خوشی حقیقتش ولایت است. که دیگه آن خوشی است و کدورتی درونش نیست. لذا منافاتی ندارد که بگوییم خوشا به ذاکرین یا بگوییم درخت طوبی که حقیقت ولایت است، برای ذاکرین است. «طوبی للذاکرین» کسی که توی این ماه اهل ذکر باشد درخت طوبی که ولایت است مربوط به اوست. متصل است (به شجره ی ولایت). ذاکر چه کسی است؟ در روایات میفرماید ذاکر کسی است که در موقع طاعت میرسد دست کوبنده دارد و وقتی به معصیت میرسد قدمش می ایستد است و نزدیک نمیشود. حقیقت ذکر عند المعصیت است عند الطاعه است. وقتی به آنجا برسد این حقیقت ذکر است. نه اینکه فقط بگوییم «لا اله الا الله»!! بله این «لا اله الا الله» به شرطی که سبب آن کار بشود ذکر است. این لا اله الا الله این صلواتی که باعث بشود انسان از گناه باز داشته شود و نسبت به طاعت مشتاق بشود این هم ذکر است. این شجره طوبی برای اهل ذکر است. پس ذکر باید انسان را به ولایت برساند. چگونه انسان به ولایت میرسد؟ با طاعت. یعنی وقتی اطاعت امر ولی را انسان کرد یعنی این که من اراده خودم را در اراده ولی محو کرده ام. وقتی اراده ولی در وجود انسان حاکم میشود یعنی اینکه انسان متصل شده است. یعنی به همین مقدار انسان متصل شده است به ولی. لذا برخی بزرگان فرموده اند که کسی که اطاعت امر خدا بکند، هر اطاعت امری جوار است نزدیکی است، نزدیک شدن و قرب است به ولی. حتی اطاعت امر ساده انجام بدهد که شاید اصلا هیچ وقت و هزینه و زحمتی نداشته باشد آن هم یک نزدیک شدن است. عمق عمل مهمتر از کثرت عمل است. که اگر عملی از آن مرتبه صفا و اخلاص انسان صادر شده گاهی به اندازه ده ها روزه و ده ها نماز مستحبی میتواند انسان را جلو ببرد.
عمق عمل مهم تر از آن کثرت عمل است. که اگر عملی از آن مرتبۀ صفا و اخلاص انسان صادر شد، گاهی به اندازۀ ده ها روزه، ده ها نماز مستحبی، انسان را میتواند جلو ببرد. بله، اگر این ده ها روزه و ده ها عمل استحبابی، نماز استحبابی، به ضمیمۀ آن اخلاص انجام شود، البته دیگر غوغا میکند.
خب بعد میفرماید که: «طوبی للذاکرین طوبی للطائعین» که این دنبال هم آمدنش هم خیلی خوب است؛ که ذاکرین، اهل ذکر، بعد دنبالش، طائعین، اهل اطاعت. بعد میفرماید: «یقول الله تعالی» اینجا اگر ما بودیم، دهانمان آتش میگرفت اگر میخواستیم این حرفها را بزنیم. اما چه کسی دارد این حرفها را میفرماید؟ امام معصوم علیه السلام است، به اذن الهی است، رحمت متجلی حق است به امر الهی دارد اینها را بیان میکند برای ما. لذا یک بشارت و مژده است. این حدیث قدسی است دیگر: «یقول الله تعالی: أنا جلیس من جالسنی» در این ماه، اگر کسی در این شبهای ماه رجب، کسی با من بنشیند، من همنشین اویم. خدا میفرماید ها! نه آن ملک. آن ملک دارد از جانب خداوند میگوید، یقول الله تعالی. ملک میگوید خداوند میگوید: «أنا جلیس من جالسنی» ما بودیم، میگفتیم این که تشبیه است؛ مگر خداوند نشستن دارد، ایستادن دارد، رفتن دارد، آمدن دارد؟ مگر میشود؟
یعنی اینکه انسان در این نشستن، مقام قربش، در نشستن یعنی همین طوبی للطائعین، طوبی للذاکرین، همین ذکر و اطاعت، مجلس عملش، طاعتش، هر چه که هستش، این عین همنشینی و حشر مستقیم با خداوند است. نه با واسطه، نه با حجاب، نه! بی حجاب و بی واسطه. که «أنا جلیس من جالسنی» تعبیر به «أنا» کرده است، نمیگوید «نحن» در اینجا. اگر نحن میفرمود، یعنی دستگاه الی، «أنا» یعنی خود حضرت حق. «أنا جلیس من جالسنی» این دیگر نهایت لطافت و شرافت است. که من همنشینم با او. همنشینی یعنی خداوند سبحان، تعبیری که ما در ادعیه داریم که: دانٍ فی علوه. خداوند در عین اینکه علو دارد، دانٍ، نزدیک است، قریب است. قریبٌ فی بُعده. در عین اینکه خداوند بعید است از ما، جسم نیست، اما در عین حال، قریب است. اینکه در آیات قرآن میخوانیم محتضر را که دورش را گرفتند، کسی دارد جان میدهد، دورش اطرافیانش، نزدیکش نشستند، نزدیک نزدیکش نشستند، آنجا دارد: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَٰكِنْ لَا تُبْصِرُونَ » خداوند میفرماید من از شما به او نزدیک تر هستم در واقع شما نمیبیند. بعد در آیۀ دیگری میفرماید: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ » من از رگ گردن به شما نزدیک تر هستم. بعد میفرماید:« أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ »خدا بین انسان و قلبش حائل است. یعنی قرب الهی، قرب مادی نیست. قربی نیست که از دیگران نزدیک تر باشد. این قرب مطلق است. قربی نیست که از دیگران نزدیکتر باشد، چون قربی که از دیگران نزدیک تر باشد، باید یک مقیاسی باشد، بگوییم، این یک متری است، آنها دو متری اش هستند، این نزدیک تر است. نه! «أنا جلیس من جالسنی» از سنخ «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِه» است. خدا بین انسان و قلبش حائل است. که دنی فی علوه. قریب است، در عین اینکه عالی است. عالٍ فی دنوه، اینها تعبیراتی است که در ادعیه آمده. خب با این نگاه «انا جلیس من جالسنی»، آن «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُم » است. یعنی در این مرتبه من با شما در همین مرتبه هم نشینم. نه خدا بیاید، خدا که پایین آمدنی نیست، انفعال ندارد که، اما یعنی ادراک این جلیس بودن، برای شما محقق میشود. «أنا جلیس من جالسنی» یعنی ادراک این همنشینی در این رابطه، این شبها محقق میشود. ادراک مربوط به کیست؟ مربوط به ما است. یعنی اگر کسی این شبها حواسش جمع باشد، میفهمد که با خدا همنشین بوده! نزدیک بوده، قریب بوده. ادراک قرب در این شبها، اینقدر شدید محقق میشود.
«و مطیع من اطاعنی» کسی که اطاعت من را بکند – خدا میفرماید ها! حدیث قدسی است ها – مطیع من اطاعنی، من اطاعت میکنم کسی را که من را اطاعت بکند. اطاعت میکنم یعنی چه؟ یعنی خداوند سبحان مطیع ما میشود به این معنا؟ یعنی این ولی الهی به جایی میرسد که به غیر از ارادۀ الهی ندارد. هرچه میخواهد ارادۀ الهی است و چون هر چه میخواهد ارادۀ الهی محقق میشود. درست است؟ هرچه میخواهد محقق میشود. یعنی امرش نافذ میشود. چرا نافذ میشود؟ چون این دیگر از خودش چیزی ندارد که. ارادۀ خدا در وجودش حاکم شده و این آن مرتبه را حالا دارد میبیند. اراده اش و تقاضایش از علم الهی نشأت میگرد. وقتی اراده و تقاضایش از علم الهی نشأت گرفت، حتماً محقق میشود. لذا خدا میگوید عیب ندارد، امر تو نافذ است. همچنان که حال انبیا اینگونه بود. امرشان نافذ بود. اگر میگفتند «قم باذن الله بمیتی» میت بلند میشد، زنده میشد. اگر به مریضی میگفتند که این شفا بگیرد به اذن الله، محقق میشود.
«أنا جلیس من جالسنی و مطیع من اطاعنی و غافر من استغفرنی»هر که در این شبها از من طلب استغفار کند، حتماً آمرزیده میشود. افق بین آسمان و زمین در این زمان، نزدیک است. موانع کم است. و راه سرعت سیر دارد. مثلاً در فیزیک میگوییم گاهی کاتالیزور ها سرعت ترکیب شیمیایی ایجاد میکنند. یک ترکیب وقتی کاتالیزور، یا کاتالیستها به آن اضافه شود، سرعت در ترکیب ایجاد میشود. در این شبها این زمانها به تعبیری نازل اگر بخواهیم، کاتالیزور دارد در رسیدن به خدا. یعنی کسی که حرکت میکند، سرعت پیدا میکند. یک قدمش، صد قدم شبهای دیگر است. این هم یک عنایت ویژه است که خدا قرار داده که اگر ما تنبل هم هستیم، یا موانع بازمان داشته، در این شبها جبران کنیم. جبران راحت شده. در این شبها، امکان راحت تر شده است. لذا میفرماید که «غافر من استغفرنی» بی مانع، بی شرائط دیگر.
«الشهر شهری» شهر شهر من است. شهر ولایت است دیگر. ولایتم که مربوط به خداوند است. «الشهر شهری»ماه ماه من است. «و العبد عبدی» بنده هم که بندۀ من است. دقت کنید. سه چهار تا چیز را خداوند چیده است. ماه ماه من ست، بنده هم بندۀ من است، رحمت هم رحمت من است، چه میخواهیم دیگر؟ ماه ماه من است؛ زمان، آنجایی که قرار گرفتیم. بنده هم که بندۀ من است؛ عبدی است. ماه هم که ماه من است، رحمت هم که رحمت من است، دیگه چه میخواهیم؟ همین سه تا را که بگویی خود به خود حل است. یعنی در این زمان، رحمت من برای بندۀ من است، مربوط به بندۀ من است. این زمانی که مربوط من است، بندۀ من، رحمت من. تمام است دیگر! اگر کسی نگیرد، اگر کسی استفاده نکند، چقدر خسران است؟ غیر از خسران های ایام دیگر است.
«الشهر شهری، و العبد عبدی، و الرحمة رحمتی مَنْ دَعَانِي فِي هَذَا الشَّهْرِ أَجَبْتُهُ» هر که در این ماه، من را بخواند، «من دعانی» مطلق است دیگر، ندا عام است، «من دعانی» در این شهر «فقد اجبته» همه را اجابت میکند. اینجا دیگر موکول به اینکه حالا قبلاً چه کار کردی، ببینیم، حالا باید حسابرسی بکنیم، معلوم میشود، نیست. «من دعانی اجبته» هرکسی بخواهد اجابت میکنم.
«وَ مَنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ » هرچه میخواهید، این ماه بخواهید «اعطیته». یا اینها راست است، یا دروغ است! اگر دروغ است که همۀ دین خدا که از همین سنخ است، پس ما برای چی پای دین خدا ایستاده ایم. اگر راست است و اینها درست است، کلام خدا است، چرا تنبلی؟ تنبلی چرا؟ این دوتا با هم جمع نمیشود. نمیشود بگوییم اینها راست است ولی تنبلی کنیم. جمع نمیشود دیگر. یا راست است یا دروغ. یا باید بگذاریم کنار، خداحافظ شما! یا اگر راست است، پس انجام بدهیم دیگر. واقعاً اگر یک کسی همین امشب، ببینید مثلاً با یک ماشین خیلی شیکی آمده، ببینید، سر و وضعش ظاهر الصلاح است، به شما بگوید: از امشب شما خیالت راحت باشد، این چک سفید من دست تو. چک سفید هم بدهد. هر چه خواستی بنویس، بگیر، یک دسته چک هم بدهد امضا شده، نه یک برگ! هر موقع هر چه خواستی، بنویس، بگیر. برو درست را بخوان، کاری نداشته باش به چیزهای دیگر. پول خواستی بنویس برو بگیر دیگر. چقدر آدم احساس آرامش میکند که خب همه چیز جور است دیگر. بهانه ندارد. خداوند میفرماید که «من سئلنی اعطته» چک سفید امضا دادم! بخواهند، بگیرند. بخواهند بگیرند، یعنی بنویس دیگر. خواستن، نوشتن است. بنویس بگیر دیگر.
مَنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَنِ اسْتَهْدَانِي هَدَيْتُهُ
اگر کسی در این ماه هدایت بخواهد، هدایتش میکنم. هدایت به مراتب بالاتر
وَ جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي
یک رسیمان قرار دادم. ریسمان یعنی چیزی که محکم ایستاده است. یک موقع است میرویم ریسمان بخریم، میبینیم لوله کرده گذاشته آنجا، به آن آویزان بشویم، می افتد. چون چیزی نیست آن. ریسمان افتاده است. اما یک ریسمان آویخته است. یعنی به بالا وصل است. تو دستت را میتوانی بگیری بروی بالا. این «حبل» است. حبل یعنی ریسمان آویخته. یعنی متصل است به بلا. نمیخواهد هم بگیری و زور بزنی بروی بالا، همین که بگیری، تو را بالا میبرد. این را فقط سفت بگیر، تو را میکشید و میبرد بالا.
فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَي
اگر کسی به این چنگ بزند، چنگ بزند ها، فقط بگیرد، نه بگیرد و هی زور بزند تا بالا برود، نه، کسی که چنگ بزند، وصل الیّ. میرسد.
این کلام الهی را که ملک داعی از آسمان هفتم ندا میدهد، این همه مراتب صدق را بیان میکنند، کافی بود گوش باطنی آدم، یک کلمه اش را بشنود؛ از هوش میرفت. اما برای ما اینجور بیان کرده اند، این همه اعطاء کردند، فضا را آزاد گذاشتند، اما…حرکتی هم از ما ایجاد نمیشود.
بعد از این، مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی، خطابی دارد با خودش که :« فياحسرتاه على ما فرطنا في جنب الله ، أين الشاكرون ؟ أين المجتهدون ؟ أين العقلاء من تقدير حق هذا النداء ، مالي لا أرى من يجيبني على ندائي ؟»
چقدر حسرت آور است، «علی ما فرّطنا فی جنب الله». این خدا این جور گفته، و ما این کارها را میکنیم؟ «یا حسرتاه علی ما فرطنا». فرطنا یعنی کوتاهی. چقدر کوتاهی کردیم در جنب خدا. «این الشاکرون؟ این المجتهدون؟ این العقلاء» عاقل کو؟ اگر عاقل بود، آدم باور میکرد، تمام بود دیگر. ما عاقل نیستیم. «این العقلاء من تقدیر حق هذا النداء» که جواب این ندا را بتواند بدهد.« مالي لا أرى من يجيبني على ندائي ؟» از جانب خداوند دارم میگویم: چرا نمیبینم کسی ندای من را جواب بدهد. چرا من این همه امکان، این همه لطف، این همه رحمت را در این ماه قرار دادم، چرا کسی جواب نمیدهد. کأنه خداوند اول ندا کرده است…
در تعبیر حدیث قدسی هست: « لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم… »[2] اگر میدانستند چجور مشتاقشان هستم، اینها بر میگشتند. یا حدیث قدسی دیگری هست: «کم أطیل النّظر و أحسن الطلب و القوم فی غفلة لا یرجعون »[3] مانند کسی که در بیابان دستش را میگذارد روی پیشانی اش تا بتواند تا نقاط دور را ببیند، آفتاب، جلوی دیدش را نگیرد. میگوید«کم اطیل النظر.» چقدر به آن دور دورها نظر بیندازم؟ خدا میفرماید ها. حدیث قدسی است. «کم اطیل النظر و اُحسن الطلب فلا یرجعون» بر نگردید. چقدر منتظر باشم که برگردید. این ماه، ماه برگشتن است.
بعد ایشان میفرماید که: « هؤلاء العبيد العصاة ، واللئام الطغاة ، رهائن الشهوات ، لمأسورين بأيدي الغفلات فاعلم أيها الرسول الكريم أنك تنادي أموات في صور الأحياء ، فان القلوب ميتة ، والعقول هاجرة ، والأرواح مختلة . فكيف تنادي الأموات والأموات لاينتفع من النداء إلا أن تحيي بندائك القلوب . وترد العقول على الرؤوس ، وتنبه الأرواح فيعقلوا موقع هذا النداء من الكرامة العظمی، عظمة الرب، وخسة النفس ، وشدة البلوي ، ومساءة الحال . وأن مقامهم وحالهم يقتضي الطرد والإبعاد ، واللعن والعذاب ، ولكن سعة رحمة الرب اقتضت هذه الدعوة اللطيفة الكريمة بهذا اللسان والبيان الألطف الذي يبهر العقول »
حالا آمیرزا جواد آقا جواب منادی را از زبان خودش میدهد. میگوید ای رسول کریم، ای منادی ای که از جانب خدای کردیم آمدی. ما «عبید عصاة» هستیم، ما بندگان عاصی هستیم. ما «لئام طغاة» هستیم. ما لئیم هستیم، پست هستیم، طاغی هستیم، طغیان گریم، ما اسیر شهوتیم، ما اسیر دست غفلتیم، اینها را ایشان میگوید، تو داری مرده ها را ندا میکنی! اگر یک سری مرده باشند، بالا سرشان هرچه بگویی که فایده ای ندارد. حتی با آدم خواب اگر هرچه بخوانی، وقتی خواب است و نمیشنود که فایده ای ندارد. میگوید ما مرده ایم. این مرده را نمیشود کاری کرد. هرچه بگویی فایده ای ندارد. خودت را خسته نکن، این جوری گفتن فایده ای ندارد. ما مرده ایم. دارد از این طرف خودمان را میشوروند که « أنك تنادي أموات في صور الأحياء » ما مرده ایم، ظاهراً داریم راه میرویم. « فان القلوب ميتة ، والعقول هاجرة ، والأرواح مختلة » عقل کو؟ عقلها رفتند، قلوب مرده اند. کدام روح در حالت تعادل است؟ همه در شهوات اسیر شده اند. «و کیف تنادی الاموات و الاموات لا ینتفع من النداء» مرده که از نداء نفعی ندارد.
« إلا أن تحيي بندائك القلوب » مگر اینکه ندای تو یک جوری باشد، از همان ندا هایی که عیسی علیه السلام داشت، که خود ندا زنده بکند. نه اینکه بگوییم ندا به زنده ها بکنی، نه! خود ندا زنده بکند. حالا ما در فلسه اسمش را میگذاریم اضافۀ اشراقیه. یعنی با همین نظر ایجاد میشود. در اینجا هم باهمین ندا احیا بشود. ببینید، این گدا است ها. میگوید خدایا! ما لایق نیستیم که مخاطب این ندا باشیم، مگر اینکه خود این ندا مخاطب ایجاد کند، یعنی ما را با خود ندا زنده بکنی، بعد هم از این ندا بهره مند بکنی. پس اول این ندای تو باید ما را زنده بکند، بعد ما از این ندا استفاده کنیم. چقدر زیباست. که« إلا أن تحيي بندائك القلوب »که با همین ندا زنده بشویم« وترد العقول على الرؤوس» عقل هایمان برگردد. عاقل بشویم. «وتنبه الأرواح» روحهای ارواح مختلمان برگردد، « فيعقلوا موقع هذا النداء » آن موقع، وقتی که با این ندا برگشت… یعنی یک جوری باشد، مثل زلزله که یک دفعه می آید، تا زلزله می آید توجه انسان جلب میشود، انگار خود زلزله یک ندا است. میگوید این سنخ ندای شما، باید یک شوک باشد برای ما. که این شوک ما را متوجه کند، وقتی متوجه کرد، مطابقش عمل کنیم. و الا اگر ندا باشد، صدا باشد و ما در غفلت باشیم، ما تکان نمیخوریم. خیلی سنگین بسته شدیم به دنیا.
بعد میفرماید که: « فيعقلوا موقع هذا الندامن الكرامة العظمی، عظمة الرب، وخسة النفس»
و میفرماید: مقتضای حال ما طرد و ابعاد و دروی از حق است. اینها را آمیرزا جواد دارد میگوید ها. من جسارت به شما نمیکنم، دارم کلام ایشان را میخوانم که مقتضای حال ما این است که لعن و عذاب است، اما سعۀ رحمت حق، شمول است. که همه را شامل بشود، این جور نیست که باران که از آسمان می آید، فقط بر یک جاهای خوب ببارد، نه، زمینهای خشک و بی آب و علف و زمینهای افتادۀ در کویر را هم باران سیراب و زنده میکند.
بعد میفرماید: «، نسأل أيها الملك إلهنا جل جلاله أن يوفقنا الإجابة هذه الدعوة. » تو از خدای ما بخواه که ما موفق در اجابت این ندا بشویم. خودت ندا کردی، خودت هم از خداوند بخواه که ما در اجابتش موفق بشویم. بعد میگوید که اگر یک موقعی این ملک گفت این همه خداوند به شما نعمت داده، این همه لطف کرده، شما چرا خودتان را این قدر اسیر و ابیر کرده اید، بعد حالا میگوییم «انا جلیس من جالسنی» بعد میفرماید اینها چرا در گوش شما نمیرود.
در ادامه میفرماید: «ولو كان لكل نفس من المشرفين بهذا الخطب أنفس تمام العالمين ، وأرواح جميع ذوي الأرواح وبذلوها في الجواب ، وفدوا بها لتعظيم هذا الخطاب ، لما أدوا بذلك شيئا من حقوقه»
خیلی اینجایش زیباست، اگر نفسی که مخاطب به این ندا است، اگر زبان همۀ هستی را پیدا بکند و در مقابل این نعمت ندا بخواهد شاکر باشد، با تمام این زبانها گویا شود، حرف بزند، نمیتواند شکر این نعمت را به جا بیاورد، چقدر میتواند عظیم باشد این. یعنی شکر این نعمت، با همۀ زبانهایی که در عالم هست ممکن نیست. زبان یعنی نه فقط انگلیسی و فارسی و… بلکه زبان انسان، زبان حیوان، زبان جماد، همۀ زبانها نمیتوانند شکرش را به جا بیاورند.
بعد دنبالش میفرماید که، حالا ما چجور بخواهیم جواب بدهیم – من خلاصه اش را میخوانم – :« فیالله والخطب البديع ، والشأن الفظيع ، أن یندب الخالق المخلوق لمجالسته فيثقل المخلوق في إجابته »
میگوید ببین کار به کجا رسیده که به جای اینکه مخلوقی که محتاج است بیفتد دنبال خالق، تا احتیاجش را برطرف کند، خدا افتاده دنبال بنده. که بیا دیگر! که این را میدهم، این را هم میدهم، بیا! بنده باید برود در خانۀ کریم، میگوید اینجا خدا افتاده دنبال بنده. «یا لله و الخطب البدیع و الشأن الفظیع» چقدر این هولناک است، سخت است «أن یندب الخالق المخلوق لمجالسته» خالق مخلوق را برای همنشینی با خودش دعوت بکند. بعد «فیثقل المخلوق فی اجابته» بعد مخلوق نمی آید. میگوید حال ندارم. باید آدم آماده باشد، در بزند بلکه یک بار راهش بدهند ها، اما او میگوید بیا، در را باز کردم، بیا، میگوید حال ندارم، نمی آیم. همه چیز آن جاست ها، غنی مطلق هست ها، تو فقیر مطلقی ها، محتاج صرفی ها، بیا! میگوید حال ندارم، نمی آیم.
میگوید بهره مند نشدن در این شبها یعنی این. یعنی او خواسته اما میگوید نمی آیم.
«نعم يا إلهنا وسيدنا ، ویا مالکنا ومولانا ، إن أعطيتنا التوفيق…. »[4]
«أن اعطیتنا التوفیق»، اگر آمدن هم به توفیق تو باشد، یعنی از ما اینقدر هم توقع نداشته باش که راه بیاییم. دستمان را بگیر، ببر دیگر. دیگر این کمال از یک طرف توحید است، از یک طرف نا امیدی از خود است، از یک طرف لطف و رحمت خداوند است. بعد دنبالش اضافه میکند تا جایی که میگوید خدایا مگر نگفتی شهر شهر تو است – این را هم ببینید بلد بودن است… – میگوید مگر نگفتی شهر شهر من است، گفتی رحمت رحمت من است، بنده هم بندۀ من است، درست است؟ بعد گفتی فأعتصم بحبل حق، میگوید خدایا این اعتصام هم کار خودت است. ما را متصل کن به این حبلت.«الاعتصام بحبلک ایضا بتوفیقک» آن را هم تو باید بخواهی. ما همین قدر هم به خودمان باشد، بلد نیستیم. «فالاعتصام بحبلک ایضا بتوفیقک لأنّ الخیر کلّه منک» تنبلی نیست ها، این است که من هیچ چیز ندارم، فقر مطلقم، اگر هم بخواهم حرکت کنم، آنرا هم تو باید توفیق بدهی. «این لنا الخیر و لا یوجد الّا مِن عندک» از کجا خیر را بیاوریم، فقط خیر پیش تو است، از کجا بیاوریم. بعد دوباره یک خورده با خودش کلنجار میرود، تا اینکه میگوید، اگر بخواهی که شما بالاخره باید قابل باشید، تا این ندای من شامل شما بشود، میگوید، این قابلیت را چه کسی داده؟ مگر غیر از این است که قابلیت را هم خودت بدهی؟
آن یکی جودش گدا آرد پدید، و آن دگر بخشد گدایان را مزید [5]
یک جودش گدا ایجاد میکند، خلق میکند، محتاجند دیگر، بعد احتیاجاتشان را برطرف میکند. میگوید قابلیت را هم تو بده دیگر، تا بعد بتوانیم بهره مند باشیم.
بعد میگوید: اگر ما یک موقع گفتیم خدا یا ما را رها نکن، خدا میگوید من صفاتی دارم، صفات جمالی دارم و صفات جلالی، صفات جمال من، مردم را به سمت بهشت میکشاند، صفات جلالی ام این است که اگر کسی نیامد، عذاب دارد. میگوییم خدایا، این صفات جلالی را که داری، تو غیر از من کسی را داری عذاب کنی، اما من غیر تو کسی را ندارم که مورد رحمتم قرار بدهد. «اما ظهور جلالک و محل عدلک و عقابک، فکیف له المعاندون لحضرة کرمک انک تجد من تعذّبه غیری»تو کسی را که غیر از من عذاب کنی، داری. اما «و لا اجد من یرحمنی غیرک» اینها توحید است. من کسی را غیر از تو ندارم که مورد رحمت قرار گیرم، رحمت فقط از جانب تو است. اما اگر تو بخواهی عذاب کنی، معاندین را داری. عده ای هستند که میدانند که مقابل تو هستند، ایستادند، حاضر نیستند اطاعت کنند، آنها را عذاب کن دیگر. میخواهی عذاب کنی، آنها را عذاب کن. چرا ما که ضعیفیم، بی چاره ایم، حال نداریم، تنبلیم، ما را عذاب کنی؟ ما راعذاب نکن، آنها را عذاب کن.
بعد آنجا دارد که اگر بگویی روی شما سیاه است، من بندگان روسیاه را چه کار کنم، من اینها را نمیخواهم، میگوید، آنهایی که روی سفید دارند، مگر از کجا آوردند؟ مگر خودشان داشتند، آنها را هم تو دادی، خب به ما هم روی سفید قرار بده و بعد مورد رحمتت قرارمان بده.
بعد دنبالش باز میگوید، اگر بگویی شما اهل ولایت محبین و اهل ولایت من هم نیستید، اگر اینها را بگویی، میگوییم درست است، ما این را هم قبول داریم که ما اهل ولایت تو هم نیستیم اهل محبت اهل ولایت تو هم نیستیم، قبول! اما همین قدر هست که دشمنان ما، ما را دوستان اولیاء شما میدانند. الان به ما میگویند اینها شیعیان اهل بیت اند. نمیگویند دشمنان ما؟ دشمنان ما میگویند این مملکت شیعه و اهل بیت است. دشمنان شما که این را قائلند که ما دوست دار اهل بیت هستیم، هر چند ما خودمان میدانیم نیستم، از درون آن لیاقت را نداریم، اما همین که دشمنان شما ما را آزار میدهند، تحریم میکنند، مشکل ایجاد میکنند، اذیت میکنند، آزار میدهند، به جرم اینکه ما محب اهل بیت هستیم، همین کفایت نمیکند که ما را جزء محبین اهل بیتت قرار بدهی؟ همین که دشمنانت به خاطر اینکه اسممان اینجوری است ما را آزار میدهند.
به هر بهانه ای این شب ها باید راه را باز کرد. حتی به این ادنی بهانه، که با اینکه واقعیت نداریم، اما دشمنان که این جور میبینند، همین که دشمنان این جور میبینند، رحمت تو اینقدر واسع است که جزای همین را هم این قرار میدهی که ما را برسانی.
بعد خیلی نکات دارد که شبها و روزها و شب اول که امشب است، مراقبه دارد. در اعمال مفاتیح ببینید. در همین المراقبات مراقبه ذکر کرده. نمازی دارد، احیایی دارد، بعد دارد برای آمادگی به ماه، امشب را حواسمان باشد، بعد از این دارد که روزۀ فردا خیلی وارد است. پنجشنبه، روزه، بعد شام فردا، لیلة الرغائب است. اعمال لیلة الرغائب هم هست، که آن شب امیدها و رغبتهای الهی، فردا شب است که در طول سال منحصر است به این شب، شب جمعۀ اول ماه رجب. آن هم وقتی که روز اولش افتاده پنجشنبه، دیگر خیلی… که روز اول را روزه باید گرفت، تا به اعمال شام آن شب، که شب جمعه هست، شب اول جمعۀ ماه رجب است، موفق بشویم ان شاء الله. این هم یادتان نرود. بعد اینجا میفرماید که حواستان باشد، که کثرت عمل ملاک نیست، بلکه تلطیف عمل و خالص سازی اش مهم است. دیگر نکاتی را دارد که ببینید. نمازی را هم قرار دادند که آن نماز را میفرمایند نماز ذخیره برای شب اول قبر است. که وقتی در شب جمعۀ اول ماه رجب بین مغرب و عشا این نماز را خواندند، که «لایصلّی عبد أو امة هذه الصلاة الّا غفر الله له جمیع ذنوبه ولو کانت ذنوبه مثل زبد البحر » که این زمان اینقدر کش دارد، امکان دارد. بعد میفرماید این نماز، در شب اول قبر به سراغ انسان می آید. میگوییم تو کجا بودی، میگوید من ذخیرۀ برای این شب بودم. هر عملی نتیجه ای از درونش در می آید در عالم. فکر نکنیم که اگر امروز نتیجه اش را نمیبینیم، نتیجه ندارد. اعمال هر کدام یک علتند برای اعمالی. از جمله این نماز، علت است برای تسهیل در شب اول قبر. نه تنها این باشد، این یکی از نتایجش است. لذا آنجا کسانی که به این موفق شدند، میبینند شب اول قبر برایشان تسهیل میشود. انس در وحشت و وحدت او است و آنجا چقدر به کار می آید… بعد دیگر اعمال روز اول را میفرماید….
این حدیث را هم از امام صادق علیه السلام بخوانم و تمام کنم. میفرماید: «فی قوله: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ… قال علیه السلام: لذة الخطاب ذهب العناء»[6] میگوید همین که خداوند گفتش که: یا ایها الذین آمنوا، همین که خطاب کرد، میفرماید لذة الخطاب ذهب العناء، اگر انسان باور کند که خداوند دارد مخاطبش قرار میدهد، آن وقت سختی کار راحت میشود. چون خدا خطاب کرده. وقتی یک آدم خیلی بزرگی بگوید اینکار را انجام بده، سخت هم باشد، راحت انجام میدهد، چون او خواسته از آدم. خدا خواسته که کتب علیکم الصیام.
لذت تخصیص تو وقت خطاب آن کند که ناید از صد خم شراب[7]
وقتی میگویی بندۀ من. لذت تخصیص تو وقت خطاب، آن کند که ناید از صد خم شراب. ان شاء الله خداوند سبحان آن حقیقت جذبه های وجودی خودش را در این شبها روزی همه مان بکند و بتوانیم به بهترین وجه از رجبیون بشویم. به بهترین وجه از کسانی بشویم که وقتی در قیامت خطاب میشود، این الرجبیون؟ چه کسانی از رجبیون هستند؟ آنجا با سربلندی بلند شویم و در دستۀ رجبیون محشور بشویم. ان شاء الله با اعمالی که در اینجا انجام دادیم. ان شاء الله خداوند سبحان ولادتها، و وفات ها و شهادتهایی که در این ایام نزدیک داریم، قدر همۀ اینها را و استیفای برکاتشان را و آن «یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا» را نصیب ما کند، هر کدام از اینها اثری دارند، اثر هر کدام از اینها را بتوانیم به دست بیاوریم و بهره مند باشیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] المراقبات ص 70
[2] لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا (شیخ محمد بهاری، تذکره المتقین ، ص101.)
و در روایت دیگر آمده: أوحَى اللّه ُ إلى داودَ عليه السلام : يا داودُ ، لَو يَعلَمُ المُدبِرونَ عَنّي كَيفَ انتِظاري لَهُم ورِفقي بِهِم وشَوقي إلى تَركِ مَعاصيهِم لَماتوا شَوقا إلَيَّ ، وتَقَطَّعَت أوصالُهُم مِن مَحَبَّتي، يا داودُ ، هذِهِ إرادَتي فِي المُدبِرينَ عَنّي ، فَكَيفَ إرادَتي فِي المُقبِلينَ عَلَيَّ ؟! يا داودُ ، أحوَجُ ما يَكونُ العَبدُ إلَيَّ إذَا استَغنى عَنّي ، وأرحَمُ ما أكونُ بِعَبدي إذا أدبَرَ عَنّي ، وأجَلُّ مايَكونُ عَبدي إذا رَجَعَ إلَيَّ (المحجّة البيضاء: 8 / 62.)
[3] الکافى، ج8، ص 134
[4] ادامه: نعم يا إلهنا وسيدنا ، وبا مالکنا ومولانا ، إن أعطيتنا التوفيق ، وأدركتنا عنابئك بما أكرمتنا به من الدعوة ، وشرفتنا به من الكرامة – كما هو المرجو من كرمك ، والمتوقع من كمال جودك
[5] مثنوی معنوی دفتر اول
[6] روایت اینگونه بود: « لذّة ما فی النداء ازال تعب العبادة و العناء ». تفسیر مجمع البیان. جلد 21. صفحه 490
[7] مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم »
بخش ۱۷۸ – مجرم دانستن ایاز خود را درین شفاعتگری و عذر این جرم خواستن و در آن عذرگویی خود را مجرم دانستن و این شکستگی از شناخت و عظمت شاه خیزد کی انا اعلمکم بالله و اخشیکم لله و قال الله تعالی انما یخشی الله من عباده العلما