بسم الله الرحمن الرحیم
ابتدای کلام یک اشاره ای به بعضی از فضائل حضرت زهرا (سلام علیها) داریم که ولادت ایشان را در پیش رو داریم ان شاء الله.
در مورد حضرات معصومین (علیهم السلام) ما یک نوع خلقت عادی داریم که این نوع خلقت ، علائمی به همراه خود داشت که حجت هایی را برای بسیاری ایجاد می کرد اما یک خلقت نوری نیز دارند که قبل از خلقت مادی و جسمانیشان بوده است و دارای آثاری بوده است و یک عنوان دیگری دارند که مقام ولایت آنهاست که این مقام ولایت فوق خلقت نوری است بلکه به اون مقام ولایت شاید بتوانیم بگوییم عنوان خَلق هم نمی تواند بر آن صدق کند، چون از جنبه یل الربی وجود است و از اون حیث تنها شأن ربّ هستند.
در اینجا سه عنوان، به عنوان نگاه ابتدائی مطرح می شود: 1. خلقت مادی و جسمانی حضرات بود: که با نورانیت و برکات و حجت ها و آیاتی به همراهشان بود، مثلا در دوران حمل حضرت زهرا س ، ایشان با مادرشان گفتگو می کردند و این انس خدیجه س بوده است و این مربوط به خلقت مادی حضرت بوده است. خلقت دیگری نیز دارند که 2.خلقت نوریه ی آن هاست ؛ که در این رابطه می فرمایند:« خَلَقَ اَللَّهُ اَلْأَرْوَاحَ قَبْلَ اَلْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَامٍ» [1] خلقتشان که خلقت ارواح باشد، چیز هایی دارد که روایاتی آن را بیان کرده اند در رابطه با آثار خلقت نوری که باید در جای خود مفصل آن ها را مطرح و بررسی کرد.
عنوان دیگری که در کنار این دو عنوان مطرح است، 3.عنوان مقام ولایت است که فوق از اون دو مرتبه می باشد.
وقتی حضرت خدیجه س آماده ی وضع حمل حضرت بودند، در اون زمان به لحاظ مسائلی که پیش آمده بود، زنان مکه به این جهت که خدیجه همسر پیامبر اسلام شده بود، تحریم کرده بودند و هیچ کس حاضر نمی شد برای وضع حمل حاضر شود. در این تنهایی حضرت خدیجه (س)، چهار خانم از طرف خداوند متعال نازل شدند تا در وضع حضرت خدیجه (س) ، همراهی و همکاری داشته باشند. این بانوان خودشان را اینگونه معرفی کردند : 1.ساره،همسر ابراهیم خلیل و 2. آسیه، همسر فرعون ملعون 3.مریم، مادر حضرت عیسی(ع) 4.کلثوم، خواهر موسی بن عمران. هر کدام از اینها وقایعی در رابطه با اینهاست، شاید بتوانیم بگوییم که این چهار بانو ، در قرآن نیز به آن ها اشاره شده است. هم ساره در جریان بشارت ولادت حضرت اسحاق به ابراهیم (علیهم السلام)، ﴿وَ امْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ﴾[2]
7
آسیه هم که همسر فرعون است به عنوان مَثل برای مؤمنان ذکر شده است﴿. وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ﴾[3]
حضرت مریم(س) نیز متعدد در قرآن به عنوان عیسی بن مریم ذکر شده است. و همچنین کلثوم خواهر موسی بن عمران، خانمی است که وقتی مادر حضرت موسی(ع) کودک را به آب انداخت، به مادر امر کرد که او را دنبال کند تا ببینی که چه اتفاقی قرار است که بیفتد. وقتی هم رسید و دید که دربار فرعون به دنبال شیر دهنده هستند، به دربار فرعون رفت و اظهار کرد که می خواهید خانواده ای را به شما معرفی کنم که کودک با او سازگار باشد. کلثوم خواهر موسی بن عمران بود.
این چهار بانوی بزرگوار همه یشان، به عنوان کرامت در قرآن اسمشان ذکر شده است و حتی کلثوم خواهر موسی بن عمران در روایت از او اینگونه نقل کرده اند که این خانم بعدا مشرف می شود در بهشت به عنوان همسر پیغمبر اکرم (ص). این هم یکی از بشارت هایی است که پیغمبراکرم (ص) به خدیجه (س) در اواخر عمر خدیجه(س) به او داد که وقتی رفتی ، سلام من را به کسی که با تو همراه و همسر من در بهشت نیز خواهد بود یعنی کلثوم خواهر موسی بن عمران، برسان.
این چهار خانم را برای ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) فرستاد، حالا این چهار نفر به صورت مادی آمده اند یا به صورت تمثلی که اگر کس دیگری نیز در آنجا بود، این چهار بانو را می دید یا نه ، جای بحث خودش را دارد.
روایت دارد که وقتی حضرت وضع حمل کرد، «فَوَضَعَتْ فَاطِمَةَ طَاهِرَةً مُطَهَّرَة»[4] یعنی به صورت طاهر وضع صورت گرفت، بعد می فرماید: «فَلَمَّا سَقَطَتْ إِلَى الْأَرْضِ أَشْرَقَ مِنْهَا النُّورُ حَتَّى دَخَلَ بُيُوتَاتِ مَكَّةَ وَ لَمْ يَبْقَ فِي شَرْقِ الْأَرْضِ وَ لَا غَرْبِهَا مَوْضِعٌ إِلَّا أَشْرَقَ فِيهِ ذَلِكَ النُّور»[5] وقتی حضرت به دنیا آمد، نوری از وجود مبارک حضرت متلألأ شد، «أَشْرَقَ مِنْهَا» از این وجود مبارک «النُّورُ حَتَّى دَخَلَ بُيُوتَاتِ مَكَّةَ» تا همه ی خانه های مکه را در بر گرفت. «وَ لَمْ يَبْقَ فِي شَرْقِ الْأَرْضِ وَ لَا غَرْبِهَا مَوْضِعٌ إِلَّا أَشْرَقَ فِيهِ ذَلِكَ النُّور»[6] آیا این نور، نور ظاهری بود یا نور باطنی یا نوری اعم از ظاهری و باطنی؟! آنچه که مستفاد روایات متعدد است، نوری اعم از ظاهری و باطنی است و این حقیقت ولایت حضرت (س) بود که آشکار شد که اون حقیقت ولایت وقتی آشکار شود، معلوم می شود که حتی نور خورشید هم، از تلألأ نور اوست، از اون مقام ولایت است لذا در زیارت جامعة و ادعیه می خوانیم «وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماء أنْ تَقَعَ عَلى الاَرْضِ إِلاّ بِإذْنِهِ وَبِكُمْ يُنَفِّسُ الهَمَّ وَيكشف الضُّرَّ»[7]، به شماست که آسمان حفظ می شود و نیافتد ، به شماست که «یمطر السماء» به شماست که «ینزِّل الغیث» و به شماست که نور خورشید تابان است لذا در زمان ظهور ولایت آنها «أشرقت الارض بنورکم»[8] نور شماست که اشراق عالم را نشان می دهد. آیا به این است که خورشید مکدر می گردد و نور شما متلألأ یا اینکه نور خورشید هم نورش ، از نور آنهاست لذا انسان در آن روز از همه ی آثاری که نشان داده می شود، به این منتقل می شود که نورانیت اونهاست که همه ی این ها از آن نشأت گرفته است. پس می تواند هم نورانیت ظاهرة باشد که شرق و غرب را فراگرفته باشد و هم می تواند نورانیت ولایت و باطنی حضرات باشد که همه ی هستی «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَري» که به یُمن وجود آنها رزق می خورند و به یُمن وجود آنها بقاء پیدا می کنند. این حقیقت ولایی حضرات می شود که با واسطه این حقیقت ولایی ، همه ی وجود ها و کمالات وجودی ، همه بهره مند می شوند.
در ابتدای کلام خواستیم عرض کنیم که بهره مند ازحقیقت عظیمی هستیم که هم وجود مادی و هم معنوی آنها با برکت بوده است و علاوه بر آن وجود ولایی آن ها با برکت بوده که هر کدام جای خودش را دارد.
خدای سبحان این ها را در امّت ختمی قرار داده و شفاعت کبری را به واسطه پیغمبر ، برای حضرت زهرا س قرار داده است و از این سنخ که بالخصوص متعلق به نام حضرت است، چه در ایام فاطمیه هایی که گذشت و چه در ایام ولادت حضرت که در پیش داریم. مراقب باشیم که بالاترین سرمایه ای که ممکن است و امکان دسترسی به آن را داریم ، بالاترین مقام عالم وجود را که ولایت همه چیز از آن جا صادر می شود که «ارادةُ الرَّبِّ فِي مَقادِیرِ امورِه تَهبِطُ الَیکُم وَ تَصدُرُ مِن بُیُوتِکُم»[9] همه آنها بر خانه اینها نازل میشود و از خانه آنها به تمام هستی میرسد. اگر همه اینها را باور کردیم، آن موقع میابیم که خدای سبحان چه لطفی به ما کرده که ما را در دورانی به دنیا آورده که وجودات مبارک نورانی حضرات میشوند شفیع و شفیعه ما؛ وجودات آن ها میشوند واسطه ی اتصال ما، که حتی انبیا افتخار میکنند که از طریق این حضرات، از طریق این ذوات نوریه اینها قرب به خدای سبحان پیدا میکنند. چون اینها مقام حاجب الربّ را دارند که بالاترین مرتبه ای است که در نظام وجود امکان پذیر است. این بعنوان یک نکته که دنبالش روایت ادامه دارد که خود پیغمبر اکرم قبل اینکه بخواهد این نطفه ی فاطمه سلام الله علیها بسته بشود، او با آن همه وجود نوری که داشت، با همه طهارت ذاتی و قدسی که پیغمبر اکرم داشت، چهل روز مراقبه ویژه انجام میدهد، چهل روز روزه ی ویژه انجام میدهد، خود پیغمبر ذات نوری است، اما در عین حال با چهل روز مراقبه (این وقت را سپری کرد)،همچنین که قبل از بسته شدن نطفه اطعام بهشتی خدای سبحان از پیغمبر اکرم (بود) تا این قابلیتی که میخواهد در این وجود قرار بگیرد، در این ذات نوریه فاطمه س ، زبده ی وجود پیغمبر است، پیامبری که خودش طاهر است باید خودش را چهل روز در آن مرتبه ی زبده ی وجودش آمادگی پیدا بکند برای اینکه نطفه ی فاطمه س بسته بشود و چه مراقباتی در این ایام خدیجه (س) محقق کرده تا این وجود نوری در دوران حمل بالاترین کمالات را پیدا کند همانطوری که عرض کردیم، جبرئیل برای پیعمبر اکرم نقل میکرد کلامات حضرت فاطمه (س) برای مادرش را در زمان حمل. این ها در نگاه اول شاید قبولش برای ما یک قدری استبعاد پیدا کند و احساس بکنیم شاید برایمان قبولش سخت باشد، اما مقام نوری اینها و حقیقت الهی اینها و آن قرب الهی اینها، آنقدر قوی است که بدانید آن ها این چیزی از وجود این ها میشده که امکان ابرازش برای ما بوده، و إلاّ مسئله فوق این حرف هاست و فوق ادراک ماس که عقول ما تَصغُر(کوچکتر از این است) که آن حقایت نوری را بخواهد در حد همین اخبار ها مطلع بشود، از این خبر ها بخواهیم به آن برسیم. این یک مقامی بود از آنها که امکان ظهور داشت. این مقام ولایتشان وقتی که میخواهد به دنیا بیایند همه شرق و غرب عالم را نورانی میکنند و به همه بیوتات در شرق و غرب عالم وارد میشود. این وارد شدن یعنی این بیت این خانه و این نظام عالم از این به بعد با این ولایت عروج میکند با این ولایت تقدیراتش بهش میرسد، با این ولایت اعمالش بالا میرود، هم در تقدیر و هم در بالارفتن عمل؛ که این وجودات نوری هستند که باعث تقدیر عالم میشود که وقایع برسد و از طرفی باعث عروج و صعود اعمال میشوند که بالا برود. این یک روایت شریفی بود که دلمان نمیخواست که ازش عبور کنیم؛ هرچند روایاتی که در این کتاب شریف که به اسم جلوه نور از مرحوم آیت الله حاج شیخ علی آقا سعادت پرور، حاج آقای پهلوانی عزیز هستند، این را دوستان حتما ببینند که درباره وجود حضرت نوشته شده و هم وجود نوری حضرت و هم درباره وجود خَلقی حضرت و هم مسائل مختلف و خطبه حضرت و مسائلی که پیش آمده که (این کتاب) جزو کتاب های خوبی است که هم معرفتی و هم اخلاقی و تا گوشه ای تاریخی بیان شده. ان شاء الله بهره مند باشیم که بنده خیلی از این کتاب را مطالعه کرده ام و الان هم با یک حسرتی ازش عبور میکنیم که ان شاءالله بتوانیم بحثمان را ادامه بدهیم. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بحث ما در رابطه با حدیث عنوان بصری بود که به فراز های آخر این حدیث شریف رسیدیم. از جمله آن فراز آخر این بود که آن ستایی که در رابطه با علم است : فرمودند که «وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ: فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیاک أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَةً»[10]. این فراز حدیث شریف را در جلسه گذشته خدمت دوستان عرض کردیم که همه هستی سوال دارد؛ همه هستی طلب دارد. تعبیری که در قرآن کریم وارد شده است که ﴿يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾[11] پس یک سوال وجودی است که همه هستی را فراگرفته در کنار این سوال وجودی که همه طالب اند و سائل اند و خدای سبحان هم دائما اجابت میکند و اجابت هم دائر مدار طلب است، یعنی اگر این طلب وجودی نباشد، تقاضا نباشد، اجابت صورت نمیگیرد. اگر کسی در نظام وجود طلب نکند اجابتی به دنبالش نمی آید. همین در نظام تکوین در نظام تشریع هم هست. در نظام تشریع به ما گفته اند که دعا یکی از اسباب سوال از که از خدا بخواهید ﴿قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ﴾[12] اگر دعای شما نباشد خدا به شما عنایت و توجه نمیکند، بعد آن عنایت به شما شکل نمیگیرد . همچنین آیاتی دیگری که در باب دعا آمده که
﴿إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾[13] اگر کسی اِبا کند از این که بخواهد این دعا را داشته باشد، اینهایی که می خواهند از عبادت من که همان دعا است، تقاضا است ﴿يَسْتَكْبِرُونَ﴾ استکبار کنند ﴿سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾ اینها را با رو در جهنم می اندازند که آن حالت تحقیر و خاری و ذلت در وجودشان ایجاد شود؛ پس یکی از نحوه های سوال دعا است و نحوه ی دیگری از سوال همین سوالاتی است که به صورت سوال های علمی مطرح می شود که در جلسات مختلفی ممکن است کسی در خدمت عالمی سوالی کند و پاسخی بشنود. اینجا ناظر براین است که حواستان را جمع کنید که سوال از اسباب فیض است ضایعش نکنید یعنی اگر کسی در سوال کردن سوال را منحرف کرد مثلا وقتی امام علی علیه السلام در بیان زیبایشان می فرمایند که: «سلونی قبل ان تفقدونی»[14] از من سوال کنید قبل از این که دیگر مرا نیابید، قبل از از دست دادن من از من سوال بکنید اینجا دارد که برخی از کج سلیقه ها و بلکه برخی از معاندین یا منافقین در مقابل این کلام حضرت نوعی سوال رامطرح می کردند که مسخ شود این حرف، این حرف زمین خورده شود ،مثلا طرف سوال می کند که مو های سر و ریش من چندتا است؟ خب ببینید اگر کسی بداند که عمر محدودی دارد برای یک ابدیت و در این عمر محدود هم انسان یک اوقات محدودی اش را امکان دارد در خدمت عالمی قرار بگیرد که از او سوال بکند برای ابدیتش و امکان شنیدن پاسخ هم برایش یک محدودیتی دارد همه ی این ها را در نظر بگیرید اون موقع در محضرِ آن هم عالمی مثل أمیرالمومنین علیه السلام قرار بگیرد آن هم در وقتی که حضرت می فرماید: «سلونی قبل ان تفقدونی»[15] هر چی می خواهید بپرسید من أعلم به طرق سماء هستم از طرق عرض یعنی هر چی در طرق رفتن کمال، رشد، هدایت هر چی می خواهید بپرسید الان وقتش است. یک وقت هم آن پرسیدنی است که وقتی امیر می خواهد جواب دهد با توجه به این که امام معصوم کارش بردن و رساندن است نه فقط گفتن و شنواندن نه! بردن و رساندن است ایصال إلی المطلوب کار امام است حالا ببینید که چقدر انسان باید از جهت وجودی خوار باشد که در محضر حضرت همچین سوالی بپرسد تا به نگاه خودش حضرت را در بین دیگران رسوا بکند که حضرت در جواب او بگوید زیر هر موی تو شیطانی است از شیطان هایی که دارد تو را به این کلام وا می دارد یا اگر دیگری این سوال را بکند که بین آسمان و زمین چقدر فاصله است که انجا حضرت می فرماید کلمة «لا إلهَ إلّا اللّه ُمُخْلِصا»[16] که بین آسمان و زمین، بین فرش و عرش، بین این دو فاصله مکانی نیست بلکه فاصله ی حقیقت وجودی است که یک کلمه ی لا اله الا الله که مخلصاً کسی توحید را بگوید فاصله ی بین زمین و آسمان را طی کرده یعنی از زمینی که بود تا آسمانی شدن که تجرّد است با یک کلمه لا اله الا الله مخلصاً محقق شد حالا ببینید این دنباله ی این «سلونی قبل ان تفقدونی»[17] که مسائل مختلفی را أمیرالمومنین علیه السلام پاسخ دادند که خیلی هم زیبا است که خودش بابی از ابواب سوال و پاسخ است که برخی سوال هدایتی داشتند و برخی سوال تعنتی و آزاری داشتند خوب این سوالات اونجا دیده می شود تا بیبینیم که ما اگر الآن در محضرشان بودیم اگر بما می فرمودند «سلونی قبل ان تفقدونی»[18] چه چیزی برایمان سوال بود که بالا ترین سوال باشد؟ یکی گفته بود که من اگر امام زمان عج الله تعالی فَرَجَه الشریف ظهور بکند از ایشان سوال از شبهه ی آکل و مأکول می کنم که ببینم حلش چگونه می شود خب درست است که شبهه ی آکل و مأکول ممکن است که یک مسئله ی مهمی باشد اما در نظام هدایتی اگر انسان فرصت یک سوال داشت چه سوالی است که از همه ی الزم تر است که آن سوال اگر فرصتی برایمان در یک مراقبه ای عند الله پیش آمد که خدمت امام معصوم علیه السلام رسیدیم یا خدمت عالمی ربانی رسیدیم که او دست بگیرش به آن طرف وصل بود و می توانست به ما عنایتی بکند یا ان شاء الله اگر امکان حضور و تشرف خدمت حضرت داشتیم چه سوالی از همه ی سوال ها الزم است؟ نه این که اگر رسیدیم بعضی ها دوست دارند حضرت را ببینند خب وقتی دیدند تمام می شود دیدن جسمانی هم ممکن است پیش بیاید و ممکن است خیلی از وقت ها ما دیده باشیم ولی نشناخته باشیم ایشان را، شناخت با معرفت و دیدن با معرفت ملاک است ثانیاً بهره مندی ملاک است که در این رابطه ما چگونه باید برقرار بکنیم حواسمان باشدکه عمر خیلی سریع می گذرد و سوالات وجودی انسان خیلی برای به نتیجه رسیدنش فرصتی نداریم؛ لذا می بینیم در اینجا می فرمایند: «فَاسأَل العُلَماء ما جهلت»[19]اونی رو که جاهلی از علماء بپرس «وَ إِیاک أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَةً»[20] نخواه که او را آزمایش کنی ببینی که بلد است یا بلد نیست، تجربتاً نباشه، تعنتاً نباشه که بخواهی آزارش دهی و اذیتش کنی، معمّا نپرس. بله به ما گفته اند که اگر کسی ادعای ارتباط کرد برای این که ببینیم که این ادعا راست است یا نه سوال هایی می پرسیم البته باز هم نه برای اذیت کردن، نه معمّا.
در عین حال گفته اند که انسان باید آنچه را که الزم است را بپرسد و به دنبال آن باشد در روایت می فرماید که کسی که به صورت معمّا سوالی کرده بود امیر المؤمنین (ع) این طور به او فرمودند «إذا سَألتَ فَاسأل تَفَقُّها و لا تَسألْ تَعَنُّتا» [21]، مگر بیکاری و وقت زیادی داری به دنبال تعنت و آزاری بعد می فرماید:« فإنَّ الجاهِلَ المُتَعَلِّمَ شَبيهٌ بالعالِمِ ، و إنَّ العالِمَ المُتَعَسِّفَ شَبيهٌ بالجاهِلِ»[22] کسی که جاهل است ولی دنبال علم است، به همین نسبت که جاهل متعلم است یعنی با جهلی که دارد به دنبال علم است، او شبیه عالم است و این هم در زمره ی عالمان محسوب می شود، چون جاهلی که سوال دارد و به دنبال تعلیم است مثل یک دانه ای استعداد دارد که بشود درخت، این دانه که استعداد دارد درخت بشود، غیر از یک تکه سنگی است که استعداد درخت شدن را ندارد. جاهلِ متعلّم، جاهلی که دنبال علم است، مانند دانه ای است که استعداد درخت شدن دارد. این استعداد در این است. لذا ملحق است. مرحوم علامه طباطبایی میفرماید آن مرتبۀ ضعیف استعداد نسبت به آن چیزی که فعلیت است، یک حقیقت واحدة هستند. یعنی آن چیزی که فعلیت پیدا کرده با آن چیزی که استعداد این بود، دانه به درخت، یک حقیقت واحده هستند. این مرتبۀ نازلش است، آن مرتبۀ عالی اش است. پس اگر میفرماید جاهل متعلم مثل عالم است، در زمرۀ عالم است، چون یک حقیقت واحده هستند، با همین طلبش، با همین استعدادش، با همین سوالش، با همین حال تعلمش. لذا حالت تعلمتان به طوری باشد که دنبال رسیدن باشید، دنبال کمال باشید. افق نگاهتان را قرار بدهید به اینکه ما تابع و شیعۀ امام صادق علیه السلام هستیم. ما آن مرتبۀ علم را میخواهیم. ما شیعۀ امیرالمؤمنین هستیم، آن مرتبۀ آن را میخواهیم. به هیچ چیزی کمتر از آن راضی نشوید. لذا دارد وقتی لقمان به پسرش گفت تو چه جوری دوست داری بشوی؟ پسرش گفت دوست دارم مثل تو بشوم. لقمان گفت من دوست داشتم مثلا مثل فلان نبی بشود یا مثل فلان بزرگ بشوم که اینطور شدم، تو اگر دوست داشته باشی مثل من بشوی، آن وقت نازل تر میشوی. افق نگاه را باید کجا قرار دهیم؟ آن اوج و قلۀ نگاه علمی که حضرات معصومین علیهم السلام میشوند. که از خداوند بخواهیم که علم آنها را روزی ما بکند. به آن مرتبه برسیم تا ان شاء الله مراتبی از این برایمان محقق بشود.
میفرماید: «فإنَّ الجاهِلَ المُتَعَلِّمَ شَبيهٌ بالعالِمِ[23]»جاهل متعلم هم شبیه به عالِم است «و إنَّ العالِمَ المُتَعَسِّفَ شَبيهٌ بالجاهِلِ » اگر کسی هم سوال میکند، سوالش تعنتی باشد، سوالش آزار دهنده باشد، این عالمی است که متعسّف است، متعسف یعنی کسی که آزار دهنده است، کسی که در شبهه میچرخد، عالمی که با شبهه بخواهد با دیگران برخورد کند، مانند جاهل است. پس جاهلی که دنبال علم است، عالم است، و عالمی که دنبال معما است و اذیت کردن دیگران، جاهل است. خیلی کلام عالی است.
حواستان باشد که نسبت به عالمان، خضوع و خشوع و ادب را خیلی داشته باشید. خداوند سبحان نسبت به مرتبۀ علمی – که قبلا داشتیم – در راه کسب علم تمام بالهای ملائکه اش، پهن میشوند زیر پای طالب علم. بالهای ملائکه، یعنی در نظام تجردی انسان دارد حرکت میکند. فضای علم، فضای قدسی است. آلوده اش نکنیم به حرفهای بیخود. من نمیگویم فضای علمی تفریح گونه نباشد، مفرّح نباشد، خشک باشد، چرا، این خوب است، خستگی را کم میکند، شوق را زیاد میکند، اما به تمسخر نکشد؛ به استهزاء نکشد؛ تفریح باشد، خوشی باشد، طعن و کنایۀ خوب باشد که انسان خستگی اش برطرف شود، طعن و کنایۀ خوب و درست باشد اما اگر کشید به تمسخر و استهزاء، یا خود علم مورد تمسخر قرار بگیرد، یا عالمی مورد تمسخر قرار بگیرد یا متعلمی مورد تمسخر قرار بگیرد، این فضای علم، آلوده شده است. اگر سوالی متعنتاً هم باشد، از همین سنخ است. این یک روایت شریف بود که در خدمتش بودیم.
در روایت دیگری امام صادق علیه السلام میفرماید: «اَلْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ اَلطَّرِيقِ لاَ يَزِيدُهُ سُرْعَةُ اَلسَّيْرِ إِلاَّ بُعْداً[24]» اگر کسی اهل عمل هست اما اهل سوال در یاد گرفتن نیست، مثل کسی است که مثلاً دنبال یک آدرسی بخواهد بگردد، بلد هم نیست، هی راه بیوفتد دور خودش بچرخد، در جایی که وارد نیست. خب این سوال کردن راه را نشان میدهد به انسان. میتواند راحت برسد، اگر سوال بکند. « اَلْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ » کسی که بدون بصیرت، دنبال حرکت کردن باشد، « كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ اَلطَّرِيقِ » در غیر راه دارد حرکت میکند. پس اگر در غیر راه دارد حرکت میکند، « لاَ يَزِيدُهُ سُرْعَةُ اَلسَّيْرِ إِلاَّ بُعْداً » هرچه جلوتر برود، دورتر میشود. پس سوال یک تابلو ایجاد کردن است. یک راه پیدا کردن است. که انسان با سوال دنبال این است که راه را پیدا کند، طریق را پیدا کند تا با بصیرت حرکت کند. یعنی اگر خودش بصیرت ندارد، خودش را با سوال به بصیر متصل میکند، دستش را در دست بصیری میدهد که با او حرکت کند.
ما نمیدانیم یک سوال گاهی مسیر زندگی انسان را چقدر تغییر میدهد. که این سوال یک دفعه میبینی آن انحرافی که در وجود انسان و سیر در مفاهیم فقط داشت، یک دفعه تبدیلش میکند به مصداق و رسیدن. یک سوال گاهی میرساند انسان را. سبب رساندن انسان میشود.
در روایت دیگری پیامبر اکرم میفرماید: « مَن عَمِلَ عَلى غَيرِ عِلمٍ كانَ ما يُفسِدُ أكثَرَ مِمّا يُصلِحُ [25]» اگر کسی بدون علم عمل بکند، دستش را به دست عالم ندهد، سوال نکند، آنچیزی که خراب میکند، بیش از آن چیزی است که اصلاح میکند. جاهلانه حرکت کند و نخواهد از کسی هم سوال کند، دنبال این باشد که من خودم خودکفا هستم و بلد هستم هر کاری را. وقتی حرکت میکند و میرود، « كانَ ما يُفسِدُ أكثَرَ مِمّا يُصلِحُ » این هم یک روایت شریف.
امام صادق علیه السلام میفرمایند: « إذا سُئلَ الرَّجُلُ مِنكُم عمّا لا يَعلَمُ فَلْيَقُلْ : لا أدري ، و لا يَقُلْ : اَللّه ُ أعلَمُ فَيُوقِعَ في قلبِ صاحِبِهِ شَكّا ، و إذا قالَ المسؤولُ : لا أدرِي فلا يَتَّهِمْهُ السائلُ [26]»
اگر یک کسی از شما سوال کرد، از آنچه شما نمیدانید، این نسبت به عالم هست حالا، « فَلْيَقُلْ : لا أدري » بگو نمیدانم. « و لا يَقُلْ : اَللّه ُ أعلَمُ » دو پهلو جواب نده که طرف احساس بکند که تو میدانی ولی نمیگویی. الله اعلم، یعنی أنا عالم ام والله اعلم. اعمل افعل تفضیل است دیگر. یعنی من میدانم اما خداعالم تر است ولی من الان جواب تو را هم نمیدهم، از این باب است که میدانم اما صلاح نمدانم که برای تو بگویم. خب این یک طعن و کنایه درش وجود دارد. یک تحیر ایجاد کردن و تخطئه نسبت به کسی که سوال کرده است میباشد. بله انسان گاهی یک جوابی را میدهد و بعد در کنار آن جوابی که داده، که بلد هم بوده، اما در انتهایش میگوید الله اعلم. آنی که من میگویم در حد علم من است، علم من این است اما خداوند سبحان قطعاً اعلم است. البته اینکه اعلم است نه به این معنا که برتر از من و عالم تر از من است، او والله اعلم، اطلاقی است که آنجا اعلم بودن و افعل تفضیل درمورد خداوند سبحان، در هر صفتی از صفاتی خداوند سبحان به معنای افعل تفضیل نیست بلکه به معنای اطلاق است که الله اکبر من أن یوصف. اصلاً از وصف مبرا است و اکبر از وصف است نه اینکه اکبر از دیگران است. این معنا روشن است دیگر. لذا اینجا میفرماید:« ، و لا يَقُلْ : اَللّه ُ أعلَمُ فَيُوقِعَ في قلبِ صاحِبِهِ شَكّا » در قلب آن کسی که این سوال را از تو کرده، یک شکی ایجاد بشود. « و إذا قالَ المسؤولُ : لا أدرِي فلا يَتَّهِمْهُ السائلُ » اگر آن کسی که از او سوال شده، عالم اگر بگوید لا ادری، « فلا يَتَّهِمْهُ السائلُ » اینجا اتهامی شکل نگرفته. پنهانی ای شکل نگرفته. در بعضی از نقلها هست: لا ادری من العالم نصف العلم. کسی که عالم است اگر گفت نمیدانم نصف علم است. یک موقع هست ما میگوییم نمیدانیم، خب خیلی چیزها را نمیدانیم. میگفت رفته بود نشسته بود سر کلاس صرف میر دید نمیفهمد، بعد گفت اینکه صرف میر نفهمد عیب است اما اگر برود سر کلاس درس خارج و نفهمد، این خیلی عیب نیست چون خیلی ها آنجا ممکن است برایشان سخت باشد، گفت حالا که میخواهند بگویند نمیفهمد، بگویند درس خارج را نمیفهمد، چرا بگویند صرف میر را نمیفهمد. حالا گاهی انسان جهلش را این طوری توسعه میدهد. خب این هم روایت دیگر.
امر الهی هم همین است که « فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْر إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ [27]» اگر نمیدانید، باید از اهل ذکر بپرسید. حقیقت اهل ذکر حضرات معصومین علیهم السلام هستند و به همین نسبت عالمان ربانی ظهور آنها هستند.
روایت دیگری میفرماید:« اَلْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مَفَاتِيحُهُ اَلسُّؤَالُ[28]» علم خزینه هایی دارد که کلید این خزائن، سوال است. پس با سوال انسان میخواهد وارد خزائن علم بشود. که خزائن علم هم کجا است؟ در سینۀ عالمان است. که انسان باید ادب ورود به این خزائن را داشته باشد. خزانۀ علم، مانند خزانۀ مال نیست که انسان بتواند کلید را بگیرد و بتواند وارد آن خزینه بشود. نه این خزینه ورودش از جانب عالمان است. لذا هرقدر انسان ادب نسبت به عالمان داشته باشد، ورود به این خزینه با سوالی است که با رعایت ادب باشد.
در روایت دیگری از امیرمؤمنین علیه السلام میفرماید: «القُلوبُ أقفالٌ مَفاتِحُها السُّـؤالُ[29] » قلوب قفلهایی دارند، باز شدن قلب، با چه محقق میشود؟ با سوال. که همینی که عرض کردم، هممانطور که علوم خزائنی دارد، قلوب نیز اقفالی دارد، قفلهایی دارد. این ها از یک سنخ است.
پیغمبر اکرم فرمودند: « فَاسْأَلُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ فَإِنَّهُ تُؤْجَرُ أَرْبَعَةٌ اَلسَّائِلُ وَ اَلْمُتَكَلِّمُ وَ اَلْمُسْتَمِعُ وَ اَلْمُحِبُّ لَهُمْ [30]» سوال کنید رحمت خدا بر شما باد. یعنی اگر کسی اهل سوال میشود، اولین دعایی که شامل حالش میشود، دعای پیامبر اکرم است که « فَاسْأَلُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ » خدا شما را رحمت کند که اهل سوالید. این اهل سوال بودن، اولین چیزی که نصیب انسان میکند این است که رحمت پیغمبر اکرم و دعای او شامل انسان سوال کننده میشود. حضرت فرمودند که: « فَاسْأَلُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ فَإِنَّهُ تُؤْجَرُ » با این سوال شما که سوال میکنید، چهار نفر اجر میبینند.« اَلسَّائِلُ» خودت که سوال کردی، به کمال میرسی. « وَ اَلْمُتَكَلِّمُ » آنی که جواب میخواهد بدهد، با سوال تو او هم به کمال میرسد. یک کمالش این است که علم را تعلیم کرده با این سوال تو. یک کمالش این است که با سوال سائل، علم او هم از موطن اجمال به تفصیل کشیده شده. بسیاری از اوقات وقتی که از عالمان سوال میشود، رشد علم برای آنها ایجاد میشود، قوایشان عزم پیدا میکند و جزم میشود برا اینکه این سوال را از مقدمات علمی که دارد، به دست بیاورد. لذا میبینیم سوال وجود او را میشوراند تا به جواب برسد.این شوراندن اگر سوال نبود، محقق نمیشود. لذا متکلم هم کمال پیدا میکند.و همچنین: « وَ اَلْمُسْتَمِعُ » دیگرانی که نشسته اند. تو سوال کردی، و این سوال تو باعث شد که او جواب بدهد، دیگران هم بشنوند و بعد میفرماید «وَ اَلْمُحِبُّ لَهُمْ » و حتی کسانی که محب ایشان هستند. یعنی وقتی که شما سوال کردید، مثل اینکه در جمعی سوال شده، این روایت مانده و امروز به دست ما میرسد، کسانی که این ها هم دوست دارند، با اینکه آنجا مستمع نبودند، آنها هم از این روایت و از این سوال و جواب چقدر نفع میبرند. چقدر با برکت است که انسان، سوال بکند، که دیگران هم نفع ببرند. لذا در برخی نقل ها دارد که، بعضی از اصحاب پیامبر مینشستند کنار پیغمبر و سوالی نداشتند و منتظر بودند کسی از بیرون بیاید و او سوالی بکند تا اینها هم بشنوند. در همین رابطه برای اینکه معلوم بشود چقدر طالب و مشتاق علمند، در برهه ای از ایام که در قرآن هم هست، اگر کسی میخواست از پیغمبر سوال کند و با او صحبت کند، فکر میکنم باید یک دینار میداد برای اینکه بیخودی سوال نکنند. لذا معلوم شد که طالب کم بود. کسی حاضر نبود بیاید اما امیرالمؤمنین می آمدند. با قرض و قوله پول جور میکردند تا بیاید و از پیغمبر سوال بکند. آیه این است:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ ۚ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[31]» یعنی اگر میخواهید با پیغمبر مذاکره کنید، قبل از صحبت باید صدقه بدهید.
الان برای ما مجانی است، میرویم کتاب را باز میکنیم، روایات اهل بیت را میبینیم. این کتاب باز کردن، یک نوع سوال است. که من سوال دارم و میخواهم جواب پیدا کنم. میزنید تو اینترنت تا جواب فلان سوال را پیدا کنید، این هم یک نوع سوال و جواب است. سوال و جواب حتماً با زبان نیست. سوال و جواب گاهی با نوشتن است، گاهی با تایپ است… همۀ اینها هست. اگر قرار شد انسان خرج کند، قبل از نجوا پول بدهد، آنجا معلوم میشود. چند نفر حاضرند دنیا را خرج آخرت کنند. آن هم در خدمت پیغمبر. این یک مدلی هم هست که انسان نشان میدهد اگر میخواهد به جواب برسد، گاهی باید برای علم، در راه به دست آوردن علم صدقه بدهد. یعنی صدقه دادن، فقط برای دفع بلا نیست. به نیت وجود مبارک پیغمبر اکرم، و سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه، صدقه بدهد. صدقه بدهد، بعد برود دنبال علم. این، از این آیه استفاده میشود. اگر در قرآن آمده که این کار را بکنید – البته که این آیه نسخ شد بعداً. چون دیدند هیچ کس نمیرود و فقط میخواست معلوم بکند که هیچ کس اهلش نیست دنیا را صرف آخرت بکند – اگر امروز هم مدلی ازش باشد، این است که انسان اگر مشتاق است، قبلش پول خرج میکند برای اینکه به علم برسد. دنیایش را صرف آخرتش میکند.
خب حواسمان باشد که سوال، در نظام وجودیمان داشته باشیم، که اگر روزی به خدمت عالم ربانی رسیدیم، یا به خدمت وجود مبارک امام زمان تشرف پیدا کردیم، ببینیم چه سوالاتی در وجودمان لازم ترین سوالها است. اگر کسی این دغدغه را داشته باشد، مطمئن باشید این تشرفات هم این طوری حاصل میشود. تا وقتی که دغدغه نداریم حضرت برای چی بیاید با ما رابطه برقرار بکند. اما اگر دغدغه داشتیم، این دغدغه رابطه را ایجاد میکند، زمینۀ تشرف را هم ایجاد میکند.
ان شاء الله خداوند سبحان به همه مان قدرت طلب علم و سوال خوب و حرکت و ارتباط با امام را عطا بفرماید. ان شاء الله خداوند سبحان همه مان را محب خودش قرار بدهد و آن علقه هایی که منافی با این محبت هست را از وجود ما ریشه کن بکند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
[1] رجال الکشی ج۱ ص۳۹۳
[2] هود 71
[3] تحریم 11
[4]الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 594
[5] همان
[6] همان
[7] زیارت جامعة کبیرة
[8] زیارت جامعة کبیرة
[9] بحارالانوار، ص 81، ص 208; منتهی الامال، ص 584.
[10] حدیث عنوان بصری
[11] الرحمن 29
[12]الفرقان 77
[13] غافر 60
[14] نهج البلاغة خطبه 189
[15] نهج البلاغة خطبه 189
[16] بحار الأنوار : 8/359/24
[17] نهج البلاغة خطبه 189
[18] نهج البلاغة خطبه 189
[19] حدیث عنوان بصری
[20] حدیث عنوان بصری
[21] غرر الحكم : 4147 .
[22] غرر الحكم : 4147 .
[23] غرر الحكم : 4147 .
[24] الکافي , جلد۱ , صفحه۴۳، من لا یحضره الفقیه ج۴ ص۴۰۱
[25] المحاسن : 1/314/621.
[26] الكافي : 1/42/6 .
[27] سوره نحل، آیه 43
[28] تحف العقول ج۱ ص۴۱
[29] غرر الحكم : 1426.
[30] تحف العقول ج۱ ص۴۱
[31] سوره مجادله، آیه 12