بسم الله الرحمن الرحیم
در خدمت دوستان ، ذیل این فراز از حددیث عنوان بصری بودیم که 9 دستور حضرت فرمودند که 3 تاش در ریاضت و کم خوردن و درست خوردن و حلال خوردن بود و 3 تای آن نیز در بحث حلم بود در این دو قسم عرض کردیم که قسم اول آن، کنترل شهوت انسان را بحث می کند و قسم دوم که حلم است بحث در قوه غضبیه می کند، چون انسان یک قوه شهویه دارد و یک قوه غضبیه. وقتی که شیطان پس از سجده نکردن به انسان ، هبوط به زمین کرد، به خدای سبحان عرض کرد که ؛ خدایا، تو هیچ عملی را بدون اجر نمی گذاری، من تو را عبادت کردم و این دوران که تو را عبادت کردم اجرش را می خواهم. در آن جا خداوند فرمود: بخواه تا بدهم و شیطان خواسته هایی را از خداوند خواست. یکی از اون خواسته که از خداوند خواست این بود که « إنّ الشّیطان یجری من ابن آدم مجری الدّم » ، همانند خون که در رگ های آدم جریان دارد و تمام اعضاء و جوارحش را پر کرده و جاری است؛ همانند خون ، در بدن او جریان داشته باشم. خداوند هم قبول کرد که جریان داشته باشد فلذا سلطه شیطان از راه شدّت جریان خون می شود چه در وقت شهوت که انسان سرعت حرکت پیدا می کند و چه در وقت غضب که آشکار تر هم است. همانطوری که شیطان از نارّ و آتش است و خودش نیز بر این تصریح داشته که « خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»[1] من را از آتش خلق کرده ای و انسان را از گل خلق کرده ای لذا غضب در روایت آمده که «جمرة مِن الشیطان»، آتش زنه ای از جانب شیطان است، چون خود شیطان آتش است و این آتش زنه ی اوست، پس غضب بی واسطه از شیطان نشأت گرفته است.
همانطور که در جلسات گذشته هم گفته شد ، غضب از قوای وجودی انسان است که اگر این قوه سرکوب و از بین برود، انسان به سَفَه ، سبک سری و خفت دچار می شود، یعنی در مقابل هیچ حساسیتی در مقابل هر نیرویی که بر او وارد شود ندارد و به سرعت خمودی دارد و انگیزه ای برای هیچ کاری پیدا نمی کند . در حالیکه غضب به انسان قوه ی دفاع می دهد و شهوت به انسان حب ذات می دهد که انسان خودش را دوست داشته باشد تا اینجا مطلوب است. غضب به انسان قوه ی دفاع از این حب ذات را می دهد، این دو قوه فطری است.
مرحوم علامه طباطبائی می فرمایند: حب ذات و خود را دوست داشتن ، خود خواهی نیست بلکه مثلا انسان غذا می خورد، فعالیت می کند ، روزی بدست می آورد تا زنده بماند و… همه ی اینها در راستای این است که حب ذات باشد تا حاصل شود وگرنه با نبود حبّ ذات هیچ کدام محقق نمی شود.
پس حب ذات فقط در انسان نیست و در همه موجودات است. همه موجودات وقتی خودشان را دوست دارند باقی هستند، و چون خودشان را دوست دارند دفاع از خودشان را هم قطعی و لازم میدانند؛ همانطورکه علامه می فرمایند این دفاع از ذات نیز فطری است؛ لذا همه موجودات مفطور اند، مخلوق اند بر اینکه به دنبال بقای خودشان باشند. حالا ممکن است که یک حیوانی مثل آهو و گوزن در مقابل دشمن با فرار کردن دفاع از خود بکنند ؛ یک حیوان دیگری با حمله دفاع از خودش میکند؛ یک حیوانی با پرواز کردن و دور شدن از صحنه خطر از خودش دفاع می کند؛ یک حیوانی با خزیدن درون زمین از خودش دفاع می کند؛ یک حیوانی با همرنگ شدن با محیط از خودش دفاع می کند و هر حیوانی به نوعی از خودش دفاع می کند و این قوا را خدا قرار داده که این ها همه از غضب و قوه غضبیة نشأت گرفته که قدرت دفاع، قدرت حمله، قدرت بقاء، دفاع از ذات از غضب نشأت گرفته است؛ پس غضب یک حقیقت کمالی است به شرطی که تحت تصرف عقل و شرع باشد. اگر رها باشد سیل ویران کننده ای است. اما اگر تحت تصرف عقل و شرع باشد، یک آب هدایت شده ایست که سبب حیات است سبب بقا و سبب دفاع است. این تصور درست از غضب که ما کلا غضب را کلا منفی نبینیم بلکه هر چیزی که مخلوق اللهی است در نگاه اول مثبت است مگر اینکه به افراط و تفریط کشیده بشود. غضب هم از قوایی از که خداوند سبحان خلق کرده و قرار داده که اگر درست بکار گرفته نشود انسان را به هلاکت می اندازد. پس اصل غضب یک قوه الهی است، یک قوه ای است که به تعبیری که عرض کردم در جلسه گذشته از حضرت آیت الله ممدوحی (ره) که ایشان فرمودند که اگر غضب تحت سلطه ی عقل قرار بگیرد، «جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم» می شود.
تا اینجا بحثی بود که ذیل این بیانی که امام صادق (علیه السلام) در اینجا برای عنوان بصری بیان کرده اند که آن سه چیزی که در حلم است این است که «فَمَنْ قَالَ لَكَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْراً»[2] اگر یکی بگویی دَه تا میشنوی می گوید اگر کسی این را به تو گفت، تو به او بگو «فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَة»[3] تو اگر دَه تا حرف هم به من بزنی من یکی هم جوابت را نمیدهد. این مسئله در جامعه ایست که مؤمنین (درونش هستند). حالا یک مؤمنی ضعیف الایمان است اهل بد گویی است اهل تندی است، می گوید آن اگر تندی کرد تو نمی خواهد جوابش را بدهی. در مقابل کفار و مشرکین نیست که اگر انسان آنجا بگوید اگر تو دَه تا بگویی من یکی هم نمی گویم و عزّت مسلمان ها را زیر سوال برده شود! آنجا جای مقابله به مثل است که اگر در مقابل مؤمنان آنها تعدّي کردند گفتند همه گزینه های ما روی میز است، مؤمن هم باید بگوید تو گزینه هایت را بیاور و ببین که آن وقت چگونه امکان رهایی از این مهلکه برایت وجود دارد؛ بعد هم آن پهباد که اوج قدرتشان ، چشم فتنه بود، را در آسمان کور کردند و زدند. اگر یادتان باشد دو سه سال پیش چشم فتنه را ، آن اوج تکنولوژی آن ها، را در آسمان (زدند). این همان قوه غضبیه است که درست بکار گرفته بشود در مقابل تعدی دشمن اگر او یکی تعدی کرد باید بگونه ای تعدی بهش بکنیم که دیگر جرأت نکند، بازدارندگی داشته باشد. لذا اینجور نیست که بگوییم که این جمله در مقابل دشمن و هر ظالمی که یکی زد تو گوشت بگویی یکی دیگه هم بزن، نیست بلکه این در مقابل مومنین است که اگر از روی قصور و غفلت و جهل و کوتاهی یک مومنی درجامعه ایمانی این کوتاهی را داشت نمیخواهد زود در مقابلش یکی گفت دَه تا بگویی، دَه تا گفت یکی هم نگو تا با این کار خودش عتاب بشود. طبق همان کلامی که جلسه گذشته از امیرمومنان علیه السلام نسبت به قنبر عرض شد خدمت دوستان که بیان در محضر روایت که به قنبر فرمود که تو جوابش را نده این بالاترین جواب برای اوست تو خودت را کنترل کن تو در حقیقت از کوره در نرو تو آن شرح صدر را کظم غیض را داشته باشد این بالاترین جواب است.این نکته ای بود که یادآوری جلسه گذشته بود.
اما یک بحثی که دوست داشتم جلسمان در عینی که به روایات نورانی مُتِحَلِّی است به کلمات امام رحمه الله علیه متحلّی باشد در رابطه با غضب در دو کتابشان. هم در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل ایشان این بحث را دارند مفصل و هم در کتاب چهل حدیث ذیل یک حدیثی که در رابطه با غضب است ولی اشتراکاتی نیز دارند. دوستان می توانند به هر دو [حدیث] رجوع بکنند و استفاده بکنند.
پس بحث ما در رابطه با غضب است. در این بحث به دنبال این هستیم که غضب را متعادل کنیم نه اینکه غضب را سرکوب بکنیم. به دنبال این هستیم که در وجود ما حلم محقق بشود و با حلم شرح صدر پیدا بکنیم. پس حلم از عالم بر می آید نه از جاهل. لذا غضبی که کنترل شده نیست، عمدتا مربوط به جاهلان است. غضبِ عالم ،کنترل شده است. در آیه شریفه نیز داریم که «وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا» [4]. خدای سبحان علیمِ حلیم است یعنی سبب چنین حلمی، علم است یعنی علم منشأ حلم است.(البته در آیه دیگر حلیمًا غفورًا نیز داریم.) از طرفی اگر در سیره معصومان تفحّص بکنیم نیز [چنین حلمی وجود دارد.] مانند آن مرد شامی که خدمت امام حسن(علیه السلام) آمد و شروع به جسارت های تندی به حضرت کرد. در آن جا امام ساکت بودند. عده ای خواستند جواب بدهند و توبیخش بکنند. حضرت (علیه السلام) فرمودند: کاری به او نداشته باشید. بعد به آن مرد شامی فرمودند: معلوم است تو در اینجا غریبی، سرپناهی نداری، خسته هم هستی. بیا و یک استراحتی بکن. سپس حضرت (علیه السلام) او را دعوت کردند، به منزل بردند و پذیرایی کردند، تلطف کردند. بعد آن مرد دید که همه آن چیز هایی که در ذهنش از امام حسن (علیه السلام) بود، فرو ریخت. سپس آن مرد مضمون به این جمله گفت: خداوند می داند رسالتش را در کجا قرار بدهد. خاندان رسالت را کدام خاندان قرار بدهد.
امام حسن(علیه السلام) می توانست با او مقابله کند یا جلوی یارانش را نگیرد و یاران حضرت(علیه السلام) ترتیب او را می دادند. و آن مرد تا هر وقت که زنده می ماند بغض نسبت به اهل بیت از وجودش ریشه کن نمی شد. اما امام (علیه السلام) با یک برخورد صحیح باب هدایت او را ایجاد کردند و لذا طرف(آن شخص) هدایت شد.[5]
ممکن است در ذهن ما بیاید که اگر شخص مقابل ده چیز بگوید ما چیزی نگوییم، شخصیتمان زیر سوال می رود.
نه!! بین مؤمنان اینگونه نیست. بین مؤمنان اصل این است که انسان صبوری بکند، حلم داشته باشد و غضب را به کار نگیرد. مگر در جایی که واقعا ضروری باشد به طوری که اگر این کار را نکند ممکن است برای شخص مقابل بدآموزی جدی داشته باشد. ولی در حالت عادی ممکن است فکر کند که کار او(غضب او) حق و درست است و در جای دیگری استفاده بکند و سرش را به باد بدهد! البته همین جواب دادن هم از سر رحمت بر اون شخص است. یعنی اگر من در اینجا تنبیهش نکنم و ادب نشود، ممکن است در جای دیگری تند تر از این بگوید و آن جا جای چنین رحمی نباشد و سرش به باد برود. دقت کنید که این نگاه چقدر نگاه مهربانانه ای در دین است. یعنی حتی اگر در این جا جواب بدهد و در جایی جواب لازم شد نیز از باب محبت به او است. که در این جا یادبگیرد که در جای دیگری که خطرناک تر است اینگونه برخورد نکند. اگر این نگاه در وجود ما شکل بگیرد روابط چقدر زیبا می شود.
حالا امام در اینجا چند بحث را درباره غضب بیان می کنند که خیلی زیباست. می فرمایند که بحث غضب یکی از شعله های آتش است.
ابتدا امام یک بحثی را مطرح می کنند و می فرمایند بین ظاهر و باطن یک رابطه خیلی قوی و شدیدی وجود دارد. هر چیزی که در باطن شکل می گیرد به ظاهر کشیده می شود. هر چیزی که در ظاهر محقق می شود به باطن هم می رسد. پس هم از ظاهر به باطن می رسد و هم از باطن به ظاهر! تحلّم یعنی انسان خودش را به حلم بزند. و لذا اگر انسان خودش را به حلم بزند، خودش را به زور هم که شده به حلم و صبوری بزند، این عمل در نظام باطنی او هم اثر می گذارد. از آن طرف اگر در نظام باطنی ملکه حلم را داشته باشد، قطعا در نظام ظاهری او نیز (حلم) محقق می شود و دیده می شود و آشکار می شود. لذا بین ظاهر و باطن چه در خوبی و چه در بدی، دائما رفت و آمد است.
حالا اگر کسی ملکه غضب در باطن وجود او باشد و اعمال غضب آلود هم در رفتار او دیده بشود، این شخص بین دو آتش، گرفتار شده است؛ یک آتش باطنی که «تطّلِعُ علی الأفئده نارُ الله الموقده»[6] است، این نار باطنی که هیچ چیزی جلو دارش نیست و هیچ حدی ندارد.
از طرفی هم آتش ظاهری؛ آتش ظاهری به بدن [ضرر] می زند اما آتش باطنی به قلب [ضرر] می زند. قلب انسان کجاست؟ حقیقت انسان است. حقیقت انسان چقدر فراگیری دارد؟ می تواند همه عالم را بگیرد، می تواند همه هستی را فرا بگیرد و به همه جا سرایت کند؛ با هر کسی ارتباط برقرار می کند شعله ای از این به او هم می گیرد. اینقدر این آتش درونی قوی است!
حقیقت جهنم نزاع بین دو آتش درونی و بیرونی انسان است. در جهنم که این دو آتش بیرونی و درونی که هیچ حدی برایشان نیست [باهم نزاع می کنند] لذا نمی خواهد برای انسان از بیرون هیزم ببرند، بلکه هیزمش خودش است. این آتش یک هیزمی دارد که تمامی ندارد چون درونی و باطنی شده، در وجود انسان ملکه ی رذیله شده است و تبدیل به غضبی شده که دیگر از دست انسان خارج است.
لذا امام(ره) می فرماید:«غضب یک آتش است که می تواند ابدیت انسان را ساقط کند» گاهی غضب، فقط یک تصمیم آنی است. گاهی انسان [نسبت به] به امامی معصوم یا پیغمبری از انبیاء یا خدای سبحان، آن چنان در حالت بغض قرار می گیرد که کلامی می گوید که زندگی اش را آتش می زند. یا قتل نفسی را مرتکب می شود. در یک لحظه آنچنان آتش غضب فوران می کند، که مرتکب قتل نفس می شود، قتل نفس به یک لحظه می کشد. ممکن است قصدی هم نداشته یا حواسش هم نبوده باشد. اما یک لحظه آن چنان این نائره شعله می کشد که می بیند دستش به خون آلود است و به قتل نفس محترمه ای مبتلا شده است. انسان قبل از اینکه آتش غضب فوران بکند، می تواند در حالت سکونش آن را خنثی کند.
تعبیری را در بعضی از کتاب ها ذکر کردند. امام(ره) هم می فرماید مثل این میماند که آتش فراوانی در یک غار شکل بگیرد که یک دهانه برای خروج دارد. چطور از این دهانه ی غار هم آتش می خواهد خارج شود و هم می خواهد اکسیژن را بکشد. این دودی که در غار گرفته می خواهد خارج شود. این صدایی که در دهانه ی غار در اثر شعله کشیدن آتش ایجاد می شود. آن موقع هر چیزی بخواهد آنرا خاموش کند خودش تبدیل می شود به شعله. چون این آنقدر متراکم است و اینقدر شدید است که هر چیزی که برای خاموش کردن آن هم به کار برده شود [فائده ای ندارد]
لذا می گویند آن لحظه نمی شود خیلی کاری کرد پس باید قبل از اینکه شعله ی غضب به این مرتبه برسد انسان کاری برای خاموش کردن این بکند. و آن موقع است که انسان وقت آرامش باید حواسش به خاموش کردن باشد.
حضرت امام هم در کتاب چهل حدیث و هم جنود عقد وجهل این مثال را آورده :« مثل انسان در این هنگام چنانچه حکما گویند، مثل غاری شود که در او آتش افروزند. و پر گردد از شعله و محبوس و مختنق گردد در آن دود و اشتعال آتش و به پا خیزد نفیر آن و بلند شود نائره و صدای آن از شدن اشتعال پس سخت شود علاج آن و مشکل گردد خاموش کردن آن وچنان شود که هر چه بر وی افکنند که او را فرو نشانند. خود او نیز جزء آن شود و بر ماده ی آن افزاید و سبب ازدیاد شود پس از این سبب است که انسان در این حال کور شود.» یعنی انسان در لحظه ی غضب کور و کر می شود.وقتی کور و کر شد دیگر نه صحبتی می شود و نه نصیحتی فایده ای دارد لذا اگر کسی در آن حالت نصیحتش هم بکند، بدتر، بر افروخته می شود و احساس توهین می کند. امام می فرماید:«بله میشود گاهی برای اینکه آتش این خاموش شود یک کسی را که مثلا نسبت به او ادب و احترام ویژه ای قائل است، حاضر کند برای او حشمتی دارد، از او خجالت می کشد. اما اگر آن را هم آوردی در برابرش، اون آتش را فروکش کرد و در درونش نگه داشت، درونش را آنچنان می سوزاند که مریضی های دیگر ایجاد می شود لذا هر کاری می کنی اون خاموش شدنش سخت است نمی گوید نباید کاری کرد بلکه می گوید خاموش کردنش سخت است. بعد می فرمایند که در این حالت باید چه کرد. اما عمده ی دستورالعمل برای اینکه انسان متحلم باشد و حلیم باشد، قبل از این است که عصبانی باشد. یعنی انسانی که میداند ممکن است غضبناک شود حتما باید از قبل تدارک این حالت را دیده باشد تا به او مبتلا نشود. پیشگیری بکند نه درمان. درمان در حالت مریضی خیلی سخت است. لذا اونجا سرعت حرکت، به هنگام غضب و شعله کشیدنش خیلی زیاد است. اینجا امام میفرماید البته باید فوایدش را هم در نظر بگیریم. افراط در غضب غلط است. در روایتی از عیسی بن مریم میپرسند حواریون که چه چیز از همه اشیا سخت تر است؟ حضرت فرمودند سخت ترین اشیا غضب خدا است. بعد سوال کردند چگونه میتوانیم خودمان را از غضب خدا حفظ کنیم؟ حضرت فرمودند با آنکه غضب نکنید[7]. یعنی اگر کسی در دنیا توانست جلوی غضبش را بگیرد، عین همین جریان را خدا با او معامله میکند. خیلی زیباست. هرگاه که انسان مبتلای به غضب ممکن است بشود، یادش بیاید که خدای سبحان به همین نسبت مورد غضب خدا قرار میگیرد و غضب الهی هیچ مانعش نیست. اگر انسان باور کرد که سخت ترین و شدید ترین اشیا غضب الهی است و تنها راه جلوگیری از غضب الهی این است که انسان غضبش را بر دیگران کنترل بکند و غضبناک نشود که تعبیر این استکه غضب نکنی. با این میتوانیم خودمان را از غضب الهی که شدیدترین اشیا است خودمان را حفظ کنیم. این مربوط عیسی ع بود یا در مورد موسی ع: مکتوب فی التورات فیما ناجل عزوجل به موسی. از اون مناجات ها و گفتگوها که بین خدای سبحان با موسای کلیم برقرار شد که حدیث قدسی است برای موسی، آنجا خطاب شد که: یا موسی امسک غضبک عمن ملکتک علیه اکف عنک غضبی. حواست باشد غضبت را نسبت به اون کسانی که به اون ها قدرت پیدا کردی و به اونها امکان دارد غضب کنی، اگر تو اینکار را کردی من هم غضبم را از تو کنترل خواهم کرد و مبتلا به غضب من نخواهی شد. پس اگر انسان هر صفاتی از صفات الهی را که انسان دوست دارد- اگر جود خدا را دوست دارد، گفتند اهل جود باشید، اگر رحمت الهی را میخواهد میگوید با دیگران اهل رحمت باشید، اگر امساک از غضب الهی را میخواهد انسان-، باید نسبت به دیگران غضب نکند. حالا این یک دستور کلی است در همه صفات، هر صفتی از صفات الهی دوست دارید همان را نسبت به دیگران از خودتون رعایت کنید نسبت به دیگران. ظرفیت پیدا میکنید. یعنی انسان وقتی که نسبت به دیگران رحمت کرد، این رحمت نسبت به دیگران به او ظرفیت قبول رحمت خدا را میدهید. لذا یک قاعده است. حتی میفرماید اگر دو نفر دوست به هم رسیدند، خدا صد درجه رحمتش را نازل میکند، نود و نه درجه از این رحمت مربوط به اون کسی است که بیشتر آن یکی را دوست دارد. یعنی ظرفیت وجودی او بالاتر بود در رحمت و دوست داشتن، نود و نه از این صد تا شامل او میشود. این ها یک سنت و قاعده است که اگر دنبال این هستیم که کمالاتی را که اسمای الهی است در خودمان ایجاد کنیم آن را نسبت به دیگران به کار بگیریم، او استعداد و وسعت به ما میدهد و آن استعداد و وسعت باعث میشود بهره مند باشیم؛ چون باید یک ظرفی جا داشته باشد که رحمت خدا در او قرار بگیرد، اگر او جا نداشت، ظرفیت نداشت، استعداد نداشت، رحمت الهی که هست. این ظرفیت ندارد بهره مند شود، رحمت الهی که انفعال درونش نیست که بعدا ایجاد شود، رحمت الهی دائما جاری و ساری و فائض است. فَیَضان دارد. اما ما چون ظرفمان دهانش تنگ است و ظرفیت ندارد، بهره مند نیستیم.
مثل همان بارانی که «أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا» [8] هر بیابانی و صحرایی به اندازه ظرفیتش به از بارانی که باریده می شود، بهره مند می شود. این بیابان ها نفوس انسان ها هستند که زمانی که باران رحمت بر نفوس انسان ها باریده می شود، هر وجودی به اندازه ی ظرفیت، تقاضایش و استعدادش بهره مند می شود؛ پس سعی کنیم استعداد و ظرفیت مان را باز تر و گسترده تر کنیم و این با به کار گیری ، این صفات نسبت به دیگران محقق می شود.خدا که احتیاج به رحمت ما ندارد بلکه ما هستیم که احتیاج و نیاز به رحمت او داریم. با رحم کردن به دیگران، رحمت حق را در وجودمان ایجاد کنیم، با مهربانی کردن در دیگران مهربانی خدا را ، با محبت کردن به دیگران محبت خدا را ، با جود به دیگران، جود خدا را و با گذشت از دیگران، گذشت خدا را ایجاد کنیم .
یعنی کسی که اینگونه معامله می کند، دائما در حال برقرار کردن ارتباط با خداوند است. ظاهرش این است که از مثلا از امثال حسن و حسین و … گذشته است اما در حقیقت، این به دنبال عفو الهی است و با خداوند معامله کرده است. معامله هم نه بلکه با خدا را رابطه برقرار کرده است. چون رابطه بالاتر از معامله است.
این نگاه را در غضب داشته باشیم موجب می شود انسان حلیم شویم . اگر کسی هم جسارتی کرد، می توانیم جواب بدهیم اما نمی دهیم چرا که می دانیم خداوند نیز با همین نگاه بر او ملایمت می کند و اگر کوتاهی و نعوذ بالله، در وجودش دریدگی ایجاد شد، مثلا اون حرف تند زدنی که دیگری به من میزند ، کوتاهی ها و غفلت های ماست. این غفلت های ماست که دریدگی نسبت به درگاه خداوند است. خدای سبحان جزای سخت برای این قرار نمیدهد و گذشت می کند، می گوید چون او اهل گذشت بود، گذشت می کنم یا اینکه خداوند بخاطر این کار نمی گذارد مبتلا شود به این معصیت یا اگر هم مبتلا شد، از او گذشت می کنند. چقدر زیبا می شود.
پس سعی بکنیم مراقبه را در این ایام ، علاوه بر اینکه در بحث های گذشته در رابطه با خوردن و نوشیدن رعایت می کنیم، مسئله حلم را نیز قرار بدهیم. منتها حلم مراتب دارد. همه ی آن سرخ شدن و دست بلند کردن و کشتن نیست بلکه گاهی یک چیزی گفته می شود و او در دلش ناراحت می شود، همین مقدار ناراحت شدن در دلش با اینکه او می تواند گذشت کند اما او ناراحت شده است و در دلش می ماند و او را مشغول کرده است.
من یادم نمی رود، یک دفعه جایی رفته بودم و با کسی صحبت می کردیم؛ چیزی شد و آن شخص سوء برداشت کرد یعنی مقصود من حاصل نشد و اون بنده خدا چیزی گفت که به من خیلی سنگین شد، با اینکه او قصد هم نداشت و فکر می کرد که من می خواهم سوء استفاده بکنم، و کلمه ای به کار برد که خیلی در دلم ماند و بر من سخت شد یعنی واقعا مثل یک ذغال بر افروخته شدم، یادم نمیاد تا به حال به اون شدت عصبانی شده باشم. دیدم نه ، این آتش رهایم نمی کند. وقتی به خانه رسیدم ، شماره ی اون بنده خدا را گرفتم و گفتم من چون خیلی از شما ناراحت شدم و غضب کردم، دیدم تا به شما نگم که در این برداشت اشتباه کردی و چون در آنجا به من مجال ندادی که بگویم که اشتباه کردی، و به او گفتم که این حرفی را که زده ای ، غلط بوده و من هم می خواستم بگویم تا همین قدر آتشم خاموش شود و حیف است بین من و شما این ناراحتی بماند؛ من همین قدر که به شما گفتم که اشتباه بوده و من مقصودم این نبوده، خیالم راحت می شود که این آتش ادامه پیدا نمی کند وگرنه این آتش در وجود من باقی می ماند و اون بنده که بسیار صالحی بود ، در جواب گفت من اشتباه کردم و جبران می کنم. همین قدر کفایت کرد یعنی وقتی او دید من صادقانه با او برخورد کردم و به خود گفت شاید من توجه نکردم و کوتاهی کردم ، گفت جبران می کنم و مثلا برای شما امکان دارد که مغرب و عشاء بیایید، فلان جا ببینمتون تا عذر خواهیم کنم. گفتم: ممنون، به همین مقدار کفایت می کند که شما هم مقصود ما را فهمیدی و من نمیخواهم شما به زحمت بیفتی.
یعنی اگر انسان به سرعت جلوی این غضب را نگیرد، این هی برافروخته تر میشود. هی شعله ور تر میشود. هی در درون انسان، شیطان به وسیلۀ وهم انسان این(غضب) را قوی تر میکند. تمام نمیشود. اگر انسان توانست، عبور بکند و بگذرد، این شعلۀ آتش جهنم را از خودش برداشته است.
حالا این را امام(ره) میفرماید[9] که: « پس، انسان بين اين دو جهنم، كه يكى از باطن قلب بروز كرده»، همان غضب باطنی. « و نايره و شعلهاش از طريق ام الدماغ(مغز) به ملك بدن وارد گردد، و ديگرى صورت قبايح اعمال و تجسم افعال است» که با اعمال ظاهری محقق کرده است.« و از ظاهر رو به باطن تصاعد كند»، اعمالش از ظاهر به باطن میروند، و آن تفکرش و فکرش و خیالش، که حالت غضب داشت، از باطن به ظاهر می آید. بعد میفرماید که: در بین دو آتش بین فشار و عذاب قرار میگیرد که این آتش جهنم از سنخ این است که هیچ رادع و مانعی ندارد، حدّی ندارد. بعد دنباله اش ایشان میفرماید:گاهی غضب ملکۀ انسان و فصل اخیرش میشود[10]. اگر ملکه و حقیقت انسان شد، انسان حقیقتش یک درنده میشود. خودش هم نمیداند. ظاهرش هم انسان است اما حقیقتش یک درنده است؛ سبع میشود. ایشان(امام) میفرماید صورت برزخی این فرد، یک سَبُع است. یعنی اگر کسی چشم برزخی داشته باشد، همین الان او را به صورت یک درنده و گرگ میبیند.
«ای دریده پوستین یوسفان گرگ برخیزی از این خواب گران[11]»
غضب برادران یوسف، یوسف را به چاه انداخت. غضب کردند دیگر:
«ای دریده پوستین یوسفان گرگ برخیزی از این خواب گران»
خواب گران یعنی دنیا، وقتی که برخواستی، تجسم اعمال تو گرگ است! این گرگ شدن است. انسانی که گرگ میشود، هیچ حدّی در گرگ بودن ندارد. گرگ حدّ دارد اما انسانی که گرگ میشود، دیگر حدّی ندارد. تعبیر امام[12] این است که، همانطور که «أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[13]» اینکه اینها از حیوانات بدتر هستد، سَبُعیت اینها را، با هیچ یک از حویانات نمیشود مقایسه کرد. هیچ چیزی جلو دارش نیست.
از همین موارد کوچک هم شروع میشود ها! فکر نکنیم کو تا ما آن طور بشویم. نه از همین دل گرفتگیهای از همدیگر، ناراحتیها، سرخ شدن ها، در دل ماندن ها، در دل ور رفتن ها، در ذهن ماندن ها، هی کلنجار رفتنها و… شروع میشود. آدم باید زود این مسائل را که در رابطه با مؤمنین پیش می آید حل کند. نگذارد طول بکشد. هر چقدر طول بکشد، یک مرتبه است. همین مرتبه، استعداد مرتبۀ بالاتر را ایجاد میکند. دوباره آن مرتبه، استعداد مرتبۀ بالاتر را ایجاد میکند. همانطور که صفات حسن، مرتبه به مرتبه زمینۀ صفات بالاتر را ایجاد میکنند، در غضب هم از همین کدورت های ظاهری، استعداد انسان در کدورتهای بالاتر ایجاد میشود.
تمرین کنیم برای خودمان، که محاسبه کنیم در شب، ببینیم که امروز، ما کدام رفتارمان میتوانست، بهتر از این باشد، از جهت برخورد مهربانانه با دوستانمان، اگر کوتاهی در مهربانی داریم، جبرانش کنیم. نگذاریم طول بکشد تا نهادینه نشود؛ ملکه نشود. همین کوچک ها. هر شب محاسبه کنیم. بگوییم اینجا من میتوانستم من بهتر از این با دوستم برخورد بکنم. میتوانستم مهربان تر از این باشم. بی اعتنایی من خودش یک نوع غضب است. گاهی غضب با بی اعتنایی کردن است. توانستم طوری عرض کنم که کاربردی باشد؟ بین خودمان ببینیم بهتر از این چطور میتوانستیم عمل کنیم. این میشود حلم. این میشود صبوری. این میشود حلیمِ علیم. این میشود حلیمِ غفور. گذشت؛ گذشت غفران است دیگر. این صفات را ان شاء الله در خودمان متجلّی کنیم. خیلی حرف و مسائل باقی ماند که دلم میخواست که این روایات و کلمات امام را بیش از این بخوانم.
با این روایت[14] تمامش کنیم که؛ میگوید یک اعرابی، یک رجل بدوی، که بیابانی بود، روستایی ای که هیچ ارتباطی با شهر نداشت، نزد پیامبر آمد، « فقال: إني أسكن البادية»، من رفت و آمدی در شهر ها ندارم، در بادیه زندگی میکنم. در بیابان زندگی میکنم. حالا مثلاً کشاورز یا دامدار هستند. « فعلّمني جوامع الكلام » به پیغمبر عرض میکند که، یک کلام کوتاهی بگو، که خیلی جامع باشد. همه چیز در آن باشد. « فعلّمني جوامع الكلام» . خداوند به پیامبر فرموده: «أُوتِيتُ جَوَامِعَ اَلْكَلِمِ.[15]» ما جوامع کلم را به تو دادیم. حالا این فرد هم زرنگ بوده؛ ببینید یک آدم چقدر باید باشعور باشد، با فهم باشد، که وقتی نزد پیامبر می آید، فقط یک نصیحت نمیخواهد. بلکه میگوید جوامع الکلم را بده. یک چیزی بده که همه چیز در آن باشد. یک چیزی که همه جا به کار بیاید. « فعلّمني جوامع الكلام »، میگوید من که نمیتوانم بیایم و بروم و هر دفعه از شما سوالهای مختلف بپرسم، شما یک چیزی بگو که همیشه به کارم بیاید. « فقال: آمرك أن لا تغضب»، من به تو میگویم، جوامع الکلم برای تو این است که غضب نکنی، أن لا تغضب! «فأعاد عليه الأعرابي المسألة ثلاث مرات» کأنّهُ نگرفت که این چقدر مهم است، سه بار این سوال را کرد که جوامع الکلام را به من بگو. من این یک بار را توانستم بیایم، دیگر نمیتوانم بیایم. حضرت هر سه بار، این جواب را دادند. «حتى رجع الرجل إلى نفسه» وقتی پیامبر سه بار فرمودند، این اعرابی گفت: «فقال: لاأسأل عن شيء بعد هذا» من دیگه سوالی نمیکنم. یعنی فهمید که پیغمبر جوامع الکلم را به او داد. این «أن لاتغضب» با تمام مراتبش هست. بعد دارد « ما أمرني رسول الله إلا بالخير» چون پیغمبر شناس بود، اینجا میگوید که حتماً پیغمبر غیر از آن چیزی که برای من خیر محض باشد نمیگوید. اگر میفرماید أن لاتغضب، پس معلوم میشود همۀ کار من گیرش در این است. «قال: وكان أبي يقول» اینجا امام صادق که این حدیث را از پیغمبر نقل کرده اند، میفرماید پدر میفرمود، یعنی امام باقر میفرمودند: « أي شيء أشد من الغضب؟» چه چیزی از جهت سختی و شدت بالاتر از غضب است؟ «إنّ الرجل ليغضب فيقتل النفس التي حرّم الله و يقذف المحصنة» گاهی انسان با غضب قتل نفس میکند، گاهی به یک کسی فحشی میدهد، نسبتی میدهد که آبروی آن شخص می رود؛ یقذف المحصنة. یک خانمی را که اهل حفظ و عفت بوده را به یک عیبی رمی میکند و تهمت میزند. امام میفرماید در هنگام غضب اینگونه میشود. ان شاء الله خداوند سبحان ریشه های غضب را در وجود ما – از همین کوچکها، از همین رابطه های ساده اش – ریشه کن کند و بدانیم وقتی رسیدیم نزد پیغمبر و از ایشان جوامع الکلم را خواستیم، ایشان به ما میفرمایند«أن لاتغضب» بین دوستانمان یاد بگیریم مهربانی را، حلم را، بزرگواری را، تا ان شاء الله حلم و رحمت خداوند هم شامل حال ما بشود.
علاج این بحث ماند که ان شاء الله جلسۀ بعدی راه های علاج که در روایات آمده بیان میکنیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاتُه
[1] ص 76
[2] بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج1، ص: 226
[3] همان
[4]سوره احزاب آیه 51
[5] دقیقا مصداق حدیث هفته قبل که اگر ده چیز به من بگویی، یک چیز هم نخواهی شنید.
[6] سوره همزه آیه 7
[7] الإمامُ الرِّضا عليه السلام : قالَ الحواريُّونَ لِعيسى عليه السلام : أيُّ الأشياءِ أشَدُّ ؟ قالَ : أشَدُّ الأشياءِ غَضَبُ اللّه ِ . قالوا : فيما يُتَّقى غَضَبُ اللّه ِ ؟ قال : بأن لا تَغضَبُوا .
امام رضا عليه السلام : حواريون از حضرت عيسى عليه السلام سؤال كردند: سخت ترين چيزها چيست؟ حضرت فرمود : سخت ترين چيزها خشم خداست. عرض كردند : چگونه مى توان خود را از خشم خدا نگه داشت؟ فرمود : به اين كه خشمگين نشويد.
مشكاة الأنوار : 383/1267| الخصال ج۱ ص۶ | الخصال ج۱ ص۶ | مشکاة الأنوار ج۱ ص۳۰۷ | بحار الأنوار ج۱۴ ص۲۸۷
[8] رعد 17
[9] شرح چهل حدیث امام خمینی؛ حدیث هفتم غضب. صفحه 154
[10] اشاره به این بخش از چهل حدیث: «و اگر خداى نخواسته صورت غضب در انسان ملكه راسخه گردد كه فصل اخيرش صورت غضب گردد، مصيبت افزون شود، و صورت برزخ و قيامتْ صورت سَبُع است- آن هم سبعى كه در اين عالَم نظير ندارد»صفحه 154
[11] مثنوی معنوی؛ دفتر چهارم؛ بخش ۱۳۵ – اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا
[12] « سبعيّت انسان را در اين حال مقايسه با هيچيك از حيوانات نتوان كرد؛ همانطور كه در جانب كمالْ احدى از موجودات همترازوى اين اعجوبه دهر نيست، در جانب نقص و اتصاف به صفات رذيله و ملكات خسيسه نيز با او هيچيك از موجودات در ميزان مقايسه نيايد. أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ در شأن او وارد شده؛ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً «2» درباره قلوب قاسيه بشر نازل گرديده است.» چهل حدیث؛ صفحه 154
[13] اعراف، آیه 179
[14] الكافي، ج 2، ص 303،« كتاب الإيمان و الكفر»،« باب الغضب»، حديث 4؛ وسائل الشيعة، ج 15، ص 359،« كتاب الجهاد»،« أبواب جهاد النفس»، باب 53، حديث 7
[15] إرشاد القلوب , جلد۱ , صفحه۱۲