بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا”
ماه ذی الحجة است و متعلق است به امر ولایت و بیش از چهل مناسبت ولایی در ماه ذی الحجة وجود دارد که خورشید همه ی این مناسبت ها، عید غدیر است ولیکن از روز اول که هم روز ابلاغ سوره ی بلاغت توسط امیرالمومنان(ع) و روز ازدواج حضرت زهرا(س) با امیرالمومنین(ع) تا بحث سد ابواب و بحث سوره ی هل أتی و نزول سوره ی هل أتی و ألی ماشاالله مناسبت های ماه ذی الحجة است و اینها اتفاقی نیست و تمام اینها روی یک حسابی از جانب خدای سبحان در این ماه بزرگ قرار گرفته است که به تعبیر بعضی از روایات بالخصوص بعضی از ایام آن از ماه مبارک رمضان افضل است بعضی از ایامش.
درست است که ماه رمضان ماهی است که از همه ی ماه های دیگر افضل است اما بعضی از ایام این ماه از ایام ماه های دیگر افضل است. مثل روز غدیر که بی نظیر است و لذا حتی تشابه هایی بین ماه رمضان و ماه ذی الحجة از جهاتی بعضی قائل شده اند مناسبت ها و تناسب هایی که حالا الان فرصتش نیست برای آن بحث.
اما در عین حال به قدری که دوست داریم از این مناسبت های ولایی بهره مند باشیم و این جذبه های ولایی شامل حال ما هم بشود و ما را هم به ولایت جذب بکند، صلوات سوم را بلند تر مرحمت کنید.
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجّل فرجهم
خیلی دلم می خواست که اگر زنده بودیم این یکی دو جلسه را به مناسبت ماه ذی الحجة تا عید غدیر را در همین مناسبت ها و بحث ولایت صحبت می کردیم اما خب این حدیث هم اینطور نیمه کاره باقی مانده است. حدیث عنوان بصری و وسطش فاصله خیلی افتاده است.
هم دلمان می خواهد آن بحث را داشته باشیم هم این بحث خودش بالاخره جایگاه خودش را دارد و متحیر بودم تا الان من این بحث را می خواستم بکنم اما حالا در عین حال شاید چند دقیقه ی اول شاید وظیفه مان باشد که در امر ولایت صحبت بکنیم بعد انشاالله وارد این بحث هم چند دقیقه ای بشویم.
چون من این بحث را آماده کرده بودم ولی الان خجالت کشیدم که آن بحث را نگویم یعنی هر چه کردم ماه ولایت است با این عظمت و با این جذبه های وجودی شاید وظیفه ی انسان است که توجه ویژه بکند.
۴:۲۰
چه کنیم که تمام لحظات مان با ولایت گره بخورد؟
ولایت که فقط روز غدیر نیست! ولایت که فقط در ماه ذی الحجة نیست! ولایت که فقط در مناسبت ها که مناسبت های ولایی باشد فقط نیست! و فقط منحصر به آنها نیست!
چه کنیم که دائما حالمان، حال ولایی باشد، رابطه مان، رابطه ولایی باشد. تنفسمان در فضای ولایت باشد؟
چه کنیم؟ چطور با خودمان برنامه ریزی بکنیم و نگاه و بینش مان را قرار بدهیم که صبح که از خواب بیدار می شویم احساس بکنیم در محضر ولایت هستیم و شب که داریم می خوابیم احساس بکنیم در محضر ولایت می باشیم؟
شب احساس بکنیم که تمام کارهای روزمان عرضه ی بر امام شده است و در محضر امام سر به خواب می گذاریم و به خواب می رویم، و صبح هم که بیدار می شویم در دامن امام خودمان را ببینیم که بیدار می شویم؟
با حضور امام خودمان را احساس بکنیم؟
خب اگر روایات طینت را دوستان شنیده باشند، روایات طینت خیلی روایات زیبایی است حیف که قرار نبود در مورد این مسأله صحبت بکنم. اگر می دانستم در مورد این مساله صحبت خواهیم کرد، کتاب را می آوردم تا از روی کتاب بخوانیم و در محضر کتاب باشیم تا آن شیرینی الفاظ روایات و نورانیت شان و جاذبه اش برای ما قطعا بیشتر می شد.
در بحث طینت، یکی از مباحثی است که خیلی بحث معرفتی دقیق هم می باشد اما ما الان به آن نگاه دقیقش نمی خواهیم به بحث وارد بشویم و به یک نگاه کاربردی می خواهیم به مساله وارد بشویم.
در روایات طینت، آن نقطه ثقلش این است که حضرات می فرمایند وجود و طینت ما را که قلب ما باشد، خدای سبحان از اعلی علیّین خلق کرد و بدن ما را از علیّین. بعد شیعیان ما را و محبین ما را، قلبشان را از علیّین خلق کرد و بدن هایشان را از دون علیّین.
حالا با این نگاه، رابطه ما با حضرات چگونه می شود؟
قلب ما از متبه علیّین می باشد، علیّین یعنی آن مرتبه بلند و عظیم، أعلی علیّین یعنی قلّه ی آن بلندی.
می فرماید شما قلوبتان از مرتبه علیّین است و ابدانتان از مرتبه پایین تر و ما قلب مان از أعلی علیّین است و بدن مان از علیّین.
اشتراک ما با حضرات در این است که جان ما در مرتبه بدن آنها می باشد. جان ما از مرتبه علیّین می باشد و بدن آنها نیز از مرتبه علیّین می باشد.
سپس در آن روایت می فرماید که چطور هر اصلی به فرعش مشتاق می باشد؟ مگر جان شما به بدن شما مشتاق نیست؟
در مقام حفظ بدن نیست دائماً؟
می فرماید همان طور که هر جانی مشتاق بدنش می باشد و هر اصلی مشتاق فرعش می باشد و هر کلّی مشتاق جزئش می باشد و هر والدی مشتاق ولدش می باشد (اینها تعبیرات مختلف است در روایات) أئمه مشتاق شیعیانشان می باشند.
چون شیعیان می شوند بدن آنها چون از مرتبه علیّین خلق شده اند. بدن آنها نیز از مرتبه علیّین می باشد و جانشان از مرتبه بالاتر می باشد.
اگر این رابطه را انسان خوب احساس بکند، رابطه ی جان و بدن را که چگونه است؟
می شود یک لحظه جان از بدن منقطع باشد؟
اگر جان از بدن منقطع بشود، انسان می میرد. مردن است دیگر، دیگر چیزی برای انسان باقی نمی ماند. تا جان از بدن رفت، انسان نیست و رفته است و جسد بی جان می شود.
اگر رابطه حضرات با ما رابطه جان با بدن می باشد، پس لحظه به لحظه ی ما توجه حضرات به ما می باشد و حیات و بقای ما داير مدار توجه آنها به ما می باشد.
*اگر این باور در وجود انسان شکل بگیرد، هر لحظه که توجه بکند که در محضر توجه حضرات است و در محضر جذبه حضرات است و إلّا نیست. لذا اگر می فرماید که به واسطه ی شماست که آسمان به زمین حفظ شده است، بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض در زیارات که وارد شده است. بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض به واسطه ی شما است. بکم یمطر سحاب علی الأرض ابر می بارد. باران می بارد. ینزّل القیس باران می بارد. شما سبب متصل بین ارض و سماء هستید. أین السبب متصل بین الأرض و السماء، أرض می شود بدن و سماء می شود جان. شما رابطه ی جان و بدن را حفظ می کنید.
خب با این نگاه که رابطه ی حضرات با ما رابطه ی طینت و جان به بدن می باشد، حالا هر مقدار انسان دوست دارد بدن بیشتری برای حضرات باشد به این صورت که بدن باشد برای آنها، بدن نسبت به جان چه نسبتی می باشد؟ اطاعت
یعنی هرچقدر بدن بیشتر مطیع جان بود، اگر جان اراده می کند که این دست بالا بیاید، دست بالا می آید دیگر. دست دیگر فکر نمی کند که حالا من بالا بیایم یا نه؟ فکر را چه کسی می کند؟ جان می کند.
که آن جان اراده می کند که دست این بدن بالا بیاید و دست بالا می آید. دیگر بدن مطیع می شود. هر چقدر انسان در اطاعت مطیع تر باشد نسبت به اوامر حضرات معصومین، بدن بودنش نبت به آن جان قوی تر می باشد.
لذا این طینتش، طینت علیّینی تر می باشد. طینتش می شود طینت علیّین. می شود بدن حضرات.
تا جایی می رسد که انسان معصوم می شود. یعنی هیچ خطایی از او سر نمی زند. مثل بدن معصوم که هیچ خطایی ندارد چون جان او تصمیم گیرنده ی او می باشد.
انسان در اطاعت می رسد به جایی که دیگر خطایی از او سر نمی زند. چرا؟
چون جان است که برای او تصمیم می گیرد که چه کاری انجام دهد.
آن جان هم چه جانی است؟ جان حضرات معصومین
گفت اینجا انجام بده می گوید چشم.
گفت آنجا فلان کار را نکن، می گوید چشم.
دیگر هیچ چیزی از خودش پیدا نمی کند.
*تو این ماه می خواهیم این را تمرین بکنیم انشاالله که مناسبت های این ماه را، ببینید که مناست های این ماه را، اگر می شد که دوستانی که هستند هر روزش را مناسبتش را کردن این کار را؟
اگر می شد دوستان یک مناسبت را، دو مناسبت را دوستان زحمت می کشیدند بالاخره چه در کانال چه بر روی دیوار یا هر طور که مقدور است، مناسبت ها را می گذاشتند و یک توضیح مختصری در مورد آن می نوشتند. و کتاب هایی هست که این کار را کرده است ولی یادآوری این برای دوستان، حال انسان را نسبت به شأن نزول خیلی از وقایع تاریخی ولایی حال انسان را منقلب می کند و جذبه ایجاد می کند.
حالا کاری ندارد، کتاب های نیز موجود است اگر دوستان خواستند من بعد برایشان معرفی می کنم که بتوان این کار ساده را انجام بدهند. فقط انتقال بدهند، لازم نیست وقت زیادی گذاشته بشود صرفا برای یادآوری آماده بشود.
۱۳:۳۰
بحثی که در محضرش هستیم حدیث عنوان بصری بود، در حدیث عنوان بصری که نمی دانم حالا چند جلسه شده است ولی فکر کنم حدود شاید بیست جلسه ای تا به حال درمورد حدیث عنوان بصری بحث داشته ایم و اواخر این بحث رسیدیم که عنوان بصری از امام صادق(ع) تقاضای وصیتی کرد که یا اباعبدالله اوصنی وصیتی کن، حضرت هم فرمودند به نه چیز تو را وصیت می کنم که این نه چیز برای هر کسی که می خواهد این راه را آغاز بکند، و حرکت به سوی خدا را داشته باشد، لازم است، حتما، همه و فقط مخصوص تو نیست. هر کسی که می خواهد این مسیر را طی کند، جزو دستور العمل های مشترک همه می باشد که باید همه آن را عمل کنند.
کسی که می خواهد تند برود، کسی که می خواهد کند برود، کسی که می خواهد با استاد برود، کسی که می خواهد بدون استاد برود، هر کسی، هر حرکتی در راه خدا و سلوک در راه خدا می خواهد داشته باشد حتما باید این نه دستور العمل را رعایت بکند.
و بعد می فرماید که از خدا می خواهم تو را موفق بکند.
بعد سه دستور بود که هر کدام سه جزء داشت.
فقال، آن سه دستور اول در مورد ریاضت بود که باید انسان رعایت اینها را بکند این بود که ایّاک أنْ تأکل ما لا تشتهی چیزی را که اشتها نداری را بخوری! می فرماید اگر اینکار را کردی و چیزی را که اشتها نداشتی را خوردی، إنّه یورث الحماقة و البلة تو را به حماقت می رساند.
که این را مفصل عرض کردیم، البته این در خوردن ظاهری حتما دلالتش واضح است اما در خوردن های دیگر مانند أکل در نظام علم هم می شود از همین سنخ است.
مثلا در نظام ظاهری اگر کسی چیزی را که میل ندارد بخورد، در موقعیتی هست که انسان مریض احوال شده است و برایش ضروری است چیزی، او باید بخورد، یک موقع هست که می گویند این دارو و دواست، تلخ است و میل ندارم، باید بخورد، اینها عیبی ندارد اما اگر انسان هرزه خوار بشود و هر چیز را که می بیند با اینکه برایش ضرر دارد، چون عادت کرده است، میل پیدا بکند به خوردنش، و این میل تصنعی هم غلط است، میل تصنعیة، میلی که این غذا برای بدن لازم نبوده و به تعبیری هرزه خوار بشود، آجیل خوار بشود، یعنی این میل نداشتن، یعنی میل واقعی در وجود انسان نباشد، اینکه دیگر عادت کرده باشد
۱۶:۰۵
ترشی شیرینی، نمی گویم اصلا نخورید از اینها، اما نه دائما حالش آجیل خوری و هرزه خواری و کثیر خواری و اینها، این دنبالش حماقت می آورد. یعنی انسان می شود احمق.
احمق که شد بَلَه می آورد، یعنی ذهن کند می شود، به خصوص برای طلبه که همه ی وجودش با نظام فکری عجین است که می خواهد بیابد و بفهمد و بعد ابلاغ کند. غیر از این که می خواهد خودش رشد بکند دنبال این است که فهم دین خدا و ابلاغ دین خدا به دیگران هم باید باشد، شدت این دستور برایش واضح تر می باشد.
که اگر طلبه ای به بلاهت مبتلا شد، این خیلی برایش زندگی و کارش سخت می شود.
این یک نکته بود که فرموده اند، بعد فرمودند که و لا تأکل إلّا عند الجوع نخورمگر وقتی که گرسنه شدی. یعنی انسان وقتی که سیر است، از روی سیری خوردن، دنبالش همان بلاهت آوردن نیز می باشد.
نخور إلّا عند الجوع که در تعبیر روایات شریف می فرماید که أجیعوا أکبادکم و أعروا اجسادکم لعلّ قلوبکم تری الله عزّوجل
۱۷:۲۶
یه مقدار به خودتان گرسنگی بدهید أجیعوا أکبادکم و أعروا أجسادکم خیلی به نظام ظاهر به زینت خودتان نپردازید.
نمی گوید که زشت بروید بیرون، نمی گوید که لباستان پاره و کثیف باشد، نه…
اما کسی که این قدر دغدغه اش بشود که وقتش را بگیرد، اینقدر برایش سخت باشد تا برود بیرون خب این اسیر شده است نسبت به دغدغه اش.
خب یک نظافت ظاهری اولیه و رعایت جمال اولیه باید داشته باشیم. پیغمبر اکرم(ص) می گویند وقتی می خواستند بیرون بروند در آینه یا آب خودشان را نگاه می کردند تا مرتب باشند. این ها درست است و خوب هم هست حتما موکد هم می باشد.
اما مثال زدم یک دفعه، یک خوابگاهی بودم یک سالی، در این اتاقی که ما بودیم، دو جوان بودند، یکی از این ها می رفت دانشگاهی که همان جا خوابگاهش بود می رفت از بغلش یکی از این فنی ها بود( این چیست که دو سال بعد از دانشکده های فنی می خوانند؟ دو سال می خوانند و فوق دیپلم به آنها می داند!) آن فوق دیپلمی بغلی بود فقط پسرانه بود، این یکی که دانشگاه بود و تا لیسانس می خواند دختر و پسرانه بود. این دو تا بلند می شدند، آن که می خواست برود مدرسه ی فوق دیپلمی که فقط پسرانه بودند، بلند می شد و آبی به صورت می زد و سریع به سمت مدرسه اش می رفت.
ولی آن یکی دیگر باید صبر می کرد خودش را، لباسش را، سرتاپایش را مرتب می کرد
۱۹:۲۰
بعد به او می گفت خوش به حال تو. این به او می گفت خوش به حال تو. منِ بیچاره اگر شده از یک درسم بیوفتم باید خودم را آماده کنم تا بروم
چون این دیگر از مرحله ی نظافت اولیه ظاهری گذشته بود و می خواست در نظر آن دخترها جلوه داشته باشد. از منظر آنها به خودش نگاه می کرد نه از منظر خودش فقط.
خب او هم اراستگی ایجاد می کرد اما اینکه اراستگی اش خیلی کامل هم نبود خیلی سختش نبود. اینقدر دیگر از چشم آن دختر ها به خودش نگاه نمی کرد که ببیند چجوری است که حالا اگر اینجوری بپوشم دیگر این را تحویلش نمی گیرند و دیگری ممکن است در نظرشان جذاب تر جلوه کنند. اینجوری نگاه نمی کرد. این خیلی مثال خوبی است که ادم گاهی از چشم کسانی دیگر می خواهد به خودش نگاه بکند ببیند چجوری است.
أعروا اجسادکم
خیلی به بدنهایتان نپردازید در جلوه گری. اگر اینکار را کردی تازه لعلّ قلوبکم تری الله عزّوجل اگر کسی اینقدر مشغول دنیا نشد، چه در شکمش و خوردن و چه در ظاهرش و رسیدن به آن لعلّ قلوبکم تری الله عزّوجل شاید جانهایتان به ملاقات حق برسد.
در اینجا بحث است و ورایات زیادی است که مرحوم ایت الله پهلوانی در جاهای مختلفی از سرّالاسرار اسن روایات را آورده اند که (حالا اگر یک موقعی دوستان خواستند این کتاب ساحل بقا را هم من معرفی بکنم که شرح حدیث عنوان بصری است که یکی از شاگردان مرحوم ایت الله پهلوانی، اقای صالحان نوشته اند. کتاب خیلی خوبی است و نکات خوبی را جمع آوری کرده اند دوستان می توانند رجوع بکنند به این کتاب هم روایات خوبی را و نکات خوبی را از مرحوم اقای پهلوانی از مرحوم آیت الله اقای جعفری هم بحث اقای پهلوانی رحمة الله علیهما و همچنین از علامه طباطبایی نکات خوبی را جمع آوری کرده است و روایات خوبی را جمع آوری کرده است و آورده است.)
خب بعضی از روایاتی که در رابطه با این مساله هست را من عرض بکنم.
من قلّ طعامه صحّ بدنه حواس شما باشد، الان ببینید این دوستانی که امده اند الان همه قلمی و خوب هستند اما یواش یواش نشه ورزش نکنید. فقط بخورید و نشسته باشید و خلاصه با سکونت و ورزش نکردن و تحرک نداشتن، سال به سال مدام چاق بشوید. اگر الان به ما نگاه بکنید بعد بخواهید از اینجا شروع بکنید اونوقت به سن ما که برسید دیگر از این در نمی توانید رفت و امد کنید.
حواستان باشد که در کنار درس خواندن ورزش هم داشته باشید تحرک داشته باشید و کم خوردن. چرب خوردن، زیاد خوب نیست. زیاد خوردن خوب نیست. انسان سبک بخورد. بعد هم یکی از دوستان سوال کرد که اسراف را چه بکنیم؟ اگر ما نخوریم می ماند!
گفتیم از اول برنامه داشته باشید تو محل تو آشنا و نزدیک که اینجا کسانی باشند که آشنا باشند بدونید که اینجا خانواده هایی هستند که وضعشان مناسب نیست. از اول ببینید هر شبی که غذا یک مقدار زیاد است بلافاصله قبل از اینکه غذا بخواهد دست خورده بشود و بخواهد خورده شود، یک قابلمه یا در ظرف جداگانه برای آنها غذا را می ریزید و یک نفر برایشان می برد و تحویل می دهد. چقدر هم ثواب دارد و چقدر هم برای او کمال است.
من یادم نمی رود بعضی از دانشگاه ها جوانها این کارها را می کردند. حوزه باید تو این کارها البته اسوه تر باشد. من یادم نمی رود بعضی از شب ها بعضی از دانشجوها آخر شبها غذا را داخل ظرف های یکبار مصرف آماده می کردند و بدون اینکه کسی بفهمد ـولی من حواسم به آنها بودـ یواشکی می رفتند اینها را تحویل کسانی که کنار خیابان ها خوابیده بودند برای هر کدام یک ظرف غذا مگذاشتند و می رفتند. یعنی می شود همین را به جای اینکه تبدیل به اسراف بشود، تبدیل به فرصت کنیم. یعنی غذا را آورده اند برای شما، ولی شما هم می توانید در عین حال که خودتان می خورید ـ نمی گوییم خودتان نخورید- ولی در عین حال می توانید هر کدام دو لقمه کمتر بخورد آدم ولی از کنارش دو نفر، سه نفر، چهار نفر دیگر هم در کنار شما که غذا ندارند سیر بشوند. این دو سه لقمه نخوردن هم باعث می شود یک کمالی برای شما ایجاد بشود که ضرر پیدا نکرده بدنتان. تعبیر این هست که من قلّ طعامه کسی که کمتر غذا می خورد صحّ بدنه بدنش سالم می ماند. همچنین می فرماید و صفّا قلبه نه فقط بدن سالم می ماند بلکه جانش هم با صفا تر می شود. چون وقتی دل پر بود، قلب هم سنگین و قصی می شود. دیگر انسان حال عبادت هم پیدا نمی کند. پس هم بدن سالم تر می ماند و هم قلب در حقیقت با صفاتر می شود و در مقابلش من کثُرَ طعامه سَقُمَ بدنه وقتی زیاد می خورد هم بدنش سنگین می شود و مریض می شود و قصی قلبه از طرف دیگر قلبش هم قصی می شود که پیغمبر خدا این را فرمود. یا می فرماید ایاکم و البطنة شکمو نباشید. این شکمو بودن. خدا بالاخره به آدم رحم بکند. آدم شکمو ضعیف هم می شود یعنی زود تسلیم می شود.
انسان باید اینقدر قوی باشد بدنش، اینقدر باید نسبت به خوردن و خوابیدن و گفتن و خندیدن اینها که در روایات آمده است، اینقدر قوی باشد که بگوید و بخندد اما قوت و غلبه داشته باشد بر این نه اینکه از دستش خارج بشود. بخورد اما به طوری باشد که غلبه داشته باشد بر اینکه مقهور خوردن نشود. لذت خوردن را داشته باشد اما یک جوری نباشد که شهوت خوردن پیدا بکند. شهوت خوردن پیدا کردن خلاصه مثل شهوت های دیگر مذموم است. لذا اینجا می فرماید که ایاکم و البطنة شکمو نباشید فإنها مفسدة للبدن این بدن را از بین می برد و مُفسده است برای بدن و بدن را از بین می برد و مرثة للسقم دنبالش هم مریضی است و بعد هم می فرماید مکسلة للعبادة انسان را از عبادت هم باز می دارد. درس خواندن هم عبادت است دیگر. حال درس خواندن هم از آدم می گیرد.
ماه رمضان خدای سبحان با چی از آدم پذیرایی می کند؟ با نخوردن و نیاشامیدن. بعد آنجا می فرماید چون خدا می خواهد انسان را عالم بکند و چون خدا می خواهد انسان را رشد بدهد، لذا کریمی که همه چی دستش است تو ماه رمضان، با نخودن از آدم پذیرایی می کند. چون می فهمد، او می داند که این انسان با نخوردن رشد می کند. لذا ماه رمضان که ما مهمان خداییم و ضیافت الله است، خدا که کریم تر از همه ی ماست، وقتی آدم می رود پیش یک کسی که کریم است، شما یک کسی که بیاید خانه تان دوستش داشته باشید،با هر چه که در خانه دارید از او پذیرایی می کنید یا نمی کنید؟
از هر چه که دارید بهترینش را برای او می آورید که از او پذیرایی کرده باشید. خدا می گوید من با بهترین ها از شما پذیرایی می کنم. بهترین های خدا چیست؟ روزه. می گوید نخوردن.
این خیلی برای ما دستور العمل است که ماه رمضانی که ما مهمان خدای سبحان هستیم ما را با روزه پذیرایی می کند.
لذا دارد که سه نفر خلاصه رفتند – قصه اش را داخل کتاب آورده است- بعد یکی از آنها رفت داخل مسجدی مهمان شد. از سه نفر هر کدام یک جایی رفتند . یکی رفت مهمان کسی شد و یک طور از او پذیرایی شد، یکی رفت کاری دیگر کرد و یکی رفت مسجد. در مسجد تا صبح گرسنه هم ماند، در آنجا دارد که خدا گفت من از تو پذیرایی کردم اینجا. من از تو پذیرایی کردم.
او مهمان خدا بود و خدا از او در آنجا پذیرایی کرد. مهمان خدا شدن، پذیرایی اش با مهمان ما شدن متفاوت است لذا اگر ما بخواهیم قضاوت بکنیم می گوییم این چه مهمانی است که گرسنگی و تشنگی دارد؟ این چه مهمانی است؟!
خدای سبحان مهمانی اش با این است. بعد می فرماید که بطونهم تو همین حدیث معراج خفیفة من أکل الحلال تازه از حلال اینها کم می خورند خفیفة من أکل الحلال از حلال تازه کم می خورند. حرام که اصلا نمی خورند. حلال هم که هست تازه از آنجا هم کم خوری در وجود اینها است. یا در روایت دیگری می فرماید جاهدوا أنفسکم بالجوع و العطش این یک مجاهده است. انسان تو این جبهه گاهی حواسش نیست شکست خورده است که تا سفره را می اندازند خوب است که انسان خوشحال بشود لذا به ما گفته اند که یکی از خوشحالی ها عند الافطار است در ماه رمضان. افطار یک خوشحالی است. فرحتان یکی از دو خوشی و سرور است اما در عین حال انسان در آنجا به امر می خورد و به امر نمی خورد صم للروئیة افطر للروئیة به امر خدا بخور و به امر خدا هم نخور. خوردن به امر در آنجایی است که انسان بدنش قوت پیدا بکند نه اینکه دیگر بشود شکمو. اگر شکمو بشود دیگر الهی نیست. لذا اینجا می فرماید جاهدوا انفسکم بالجوع و العطش. یک قدری تشنه بودن و یک قدری گرسنه بودن. نه اینکه گرسنگی که آدم را مریض بکند. نه تشنگی ای که انسان را مریض بکند نه. جاهدوا یک مجاهده است. چطور جهاد که آدم می رود می خواهد از جان گذشتگی کند در راه اینکه دفاع از دینش بکند تا به شهادت برسد یا مجروح می شود یا پیروز می شود اما سختی دارد یا ندارد؟ سختی دارد. می گوید این هم در مقابله ی با آن سختی دارد. نگویید گرسنه می شویم، می گوید عیب ندارد، گرسنه شدن تا یک حدی مطلوب است اما نه این مقداری که آدم مریض بشود، نه این مقداری که ضعف بکند، یک قدری ضعف عیب ندارد. بالاخره کم خوردن یک مقدار ضعف می کند آدم. اما ضعفی که از کار بیوفتیم نه.
جاهدوا انفسکم بالجوع و العطش فإنّ فی ذلک کأجر المجاهد فی سبیل الله عین جهاد فی سبیل الله است این. یعنی معلوم است سخت هم هست دیگر، راحت هم نیست فإنّ فی ذلک کأجر المجاهد فی سبیل الله و إنّه لیس عمل أحب الی الله من جوع و عطش چیزی پیش خدا محبوب تر از اینکه انسان با گرسنگی و تشنگی پیش خدا باشد. منتهی گرسنگی و تشنگی معقول. مدام من تاکید می کنم. دائما سیر بودن خوب نیست. گرسنگی بیش از حدی که انسان را از کار بیوفتد خوب نیست. انسان یک مقداری سر خالی باشد که احساس گرسنگی داشته باشد. این خیلی خوب است. باعث می شود هم درس را بهتر می فهمد هم خودش سرحال تر است و نشاطش بهتر است و هم وقتی غذا می خورد معده اش امادگی پیدا کرده است.
۳۱:۱۰
سوالات
برای تغییر حالمان و مبدائیت حالمان برای اینکه حالمان از رخوت و سستی در این ماه به حال اطاعت و سلوک تبدیل شود چه اعمالی را انجام بدهیم؟
سوال خوبی است ولی با جواب امروز یکی از جواب ها و اولین و مقدمه و کاری می توانیم به راحتی آغازش بکنیم این است که مقداری در خورد و خوراک مان توجه داشته باشیم. در مورد خود خورد و خوراک گفته شد که کسالت ایجاد می کند. مکسلة للبدن کسالت و رخوت ایجاد می کند برای بدن. یعنی یکی از راه ها این است که تحرک انسان کم است ، غذای انسان در بدن جذب نشده است و غذای بعدی آمده است و انسان می خورد، اینها هی بدن را سست می کند و اراده ی انسان ضعیف می شود پس اگر می خواهیم در این ماه نشاطمان بیشتر باشد، اولین کار این است که یک مقداری نسبت به خورد و خوراک مان مراقبه داشته باشیم که سر سیری چیزی نخوریم . یک مقداری سر خالی بمانیم. سر سفره نشستیم یک ذره درز بگیریم. درز گرفتن اینگونه است که در لباسی که هشتاد سانت دور لباس است یک سانت را درز می گیرند. یک سانت چیزی نمی شود و اصلا مشخص نمی شود. می گوید یک لقمه کم تر . اگر چهل لقمه می خوری، اگر سی قاشق می خوری، یک قاشق کمتر بخور. یک قاشق کمتر خوردن ضرری به انسان نمیزند ولی از این طرف یه ذره سر خالی تر بوده است.
برای اشتهای غیر از غذا مانند علم نیز اینگونه است؟
بله. در نظام مطالعه و این موارد نیز گاهی انسان دنبال علوم ما لا یعنی میرود یعنی علمی که مقصود او نیست. یعنی ادم می رود چیزهایی را می فهمد و می یابد- به خصوص الان در این گوشی ها، وقتی آدم وارد می شود یک چیزهایی لازم است و می رود دنبالش بعد از آنجا کشیده می شود به چیزهایی که دیگر لازم نیست، دنبال من بیا می شود- این ما لا یعنی را پی گرفتن و دنبالش رفتن مانند غذای از سر سیری خوردن است که انسان را احمق می کند. این یک مثال واضح برای آن است. چون این ربطی به من ندارد و من نیازی به آن ندارم مانند غذایی که گذاشته باشند و خوشم بیاد حالا بخورم آن را. این انسان را احمق می کند و ذهن را مشغول می کند به خودش. وقتی ذهن خزانه ی زیادی شد و چیزهای زیادی رفت داخلش دیگر این ذهن قدرت تصمیم گیری پیدا نمی کند. این یک مثالش هست و مثال های دیگری هم دارد که همین مقدار کافی است.
ایا فراگیری علمی و عبادتی از روی اشتها خوب نیست؟
از روی اشتها که خوب است. از روی بی اشتهایی لابد مقصود بوده است. اگر بی اشتها باشد انسان نسبت به یک علمی، مثلا الان حال ندارد، اگر این حال نداشتن گاهی بود، انسان باید در ان حالت گاهی رعایت بکند و خیلی به آن نپردازد اما اگر دارد غالب می شود یعنی هر موقع که انسان می خواهد چیزی را بخواند می بیند حال ندارد و خوابش می گیرد، این معلوم می شود که مریضی ایجاد شده است و باید درمان بکند
ایا کار کردن و خدمت کردن از روی اشتها خوب نیست؟
چرا. همه ی اینها از روی اشتها خوب است. منتها شهوت نیست. یعنی ادم کاری را می کند که می داند اینکار مورد رضای خدا است و خدا دوست هم دارد. عیب ندارد. اما یک موقع هست ادم از روی شهوت